تصوف
یکی از مسائلی که صوفیه با آن درگیر است و از اینسو مورد مذمت فقها و اهل شریعت واقع میشود، کم تقیدی این نوع فرقهها به دستورات شرعی است. این امر تا جایی پیش رفته که در طول دوران مختلف همواره صوفیه مورد مذمت فقها و اهل شریعت بوده و هستند.
بسیاری از تحریفهایی که در ادیان رسمی و آسمانی واقع شده، از روی عمد، آگاهانه و از جانب دانشمندان همان دین بوده است. در بسیاری از موارد علمای ادیان، به سبب عوامل نفسانی خویش، دین و کتاب خدا را تغییر دادهاند. حسن بصری یکی از اشخاصی بود که در صدر اسلام انحراف ایجاد کرد. نمونهای از انحراف عمدی میتوان علی بن ابی حمزه بطائنی را نام برد. او از اصحاب و راویان امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) و از سران واقفیه است.
یکی از عواملی که به نظر برخی بهعنوان عدم تقید صوفیه به شریعت از آن نامبردهاند "بیاطلاعی از احکام شرع" است. در بهترین حالت میتوان درباره عدم تقید بعضی از صوفیه به شرع اینگونه گفت: همانطوری که در میان دیگر اقشار مردم غیر از صوفیه افرادی هستند که اطلاع کامل از احکام شرع ندارند، در میان صوفیه نیز افرادی هستند که مبتلا به مراعات نکردن احکام شرع میشوند.
حلاج کسی است که به اتهامات مختلف حکم به تکفیر او داده شد. صوفیان درباره اتهام او می گویند حلاج به علت آنکه اسرار را فاش کرد متهم شد و سرانجام اعدام گردید. آنچه که در میان عامه مردم مطرح است آن است که فقها تنها گروهی بودند که او را تکفیر کردند. اما با بررسیهای صورت گرفته معلوم میشود علاوه بر فقها تعدادی از صوفیان مطرح زمان حلاج معتقد به انحراف فکری و عقیدتی حلاج بودند.
دربارهی مذهب منصور حلاج، اینکه او شیعه بوده یا غیرشیعه، اقوال مختلفی ذکر شده که بعضی از نویسندگان او را بهخاطر افکار و عقاید باطل، از مذهب تشیع خارج و او را جزو شیعیان ندانستند. اما عدهای دیگر از نظریهپردازان خصوصا موافقان حلاج، برای اثبات تشیع وی، اقوالی را ذکر کردند که خالی از اشکال نیست.
درگفتار روزمره "منحرف شدن" به معنی خروج از راه مورد قبول تعریف میشود. درواقع بسیاری از تعاریف جامعه شناسی درباره انحراف نیز پیرامون همین تعریف دور میزند. برخی عقیده دارند که منحرفین با نوعی نقص یا بیماری که رفتار آنان را تحت تأثیر قرار میدهد، متولد میشوند. برخی دیگر معتقد هستند که منحرفین به علت ناراحتیهای عاطفی گذشته، فاقد تعادل روانی هستند و این عدم تعادل موجد رفتار انحرافی آنها میشود.
امام خمینی(ره) ازجمله عارفان بزرگی است که اقطاب صوفیه بارها با نام بردن از ایشان در پی مشروعیت بخشی به فرقه خود بودهاند درحالیکه امام خمینی بهشدت با سلوک صوفیانه مبارزه کرده و اقطاب صوفیه را انسانهایی متکبر، بیایمان و بیمعرفت دانسته که نهتنها حظی از عرفان نبردهاند، بلکه در جهل خود ماندهاند.
از انحرافات مهم و اساسی منصور حلاج که سبب به دار آویخته شدن وی شد، شطحیات و سخنان کفرآمیز او بود، که بعضی از سران صوفیه، طرفدار این شطحیات و نظرات کفرآلود حلاج بوده و توجیهاتی ناروا و کذب، ذکر کردهاند تا شطحیات این شخص را به گونهای سرپوش بگذارند.
خرقه قطبیت یا همان ردای سلطنت بر دراویش امری موروثی است که یدا بید باید به قطب بعدی برسد که عادتا فرزند قطب قبلی است. این ردا برازندهی هر کسی نیست و صاحب خرقه باید از امتیاز نسبی با قطب پیشین برخوراد باشد و الا اگر عالم دهر هم باشد هرگز به این منصب نتوان رسید!
اقطاب صوفیه همواره با سخنان متکبرانه در پی اثبات فضل و برتری خود بر دیگر انسانها بودهاند چنانچه تمام اعمال، عقاید، بلکه بقای دین مرید و حتی غیر مرید را منحصر در اجازه خود دانسته و معتقدند همه انسانها مکلفند به گشتن و یافتن قطب و تا قطب را نیافته و مرید نشدهاند همه کافرند و اینچنین است که غیر صوفیان را گمراه و کافر معرفی کردهاند.
"شطح" یکی از موضوعاتی است که در میان متصوفه و بعضاً اهل عرفان با تعابیر متفاوت یا حتی متعارض از آن یاد میشود. تفاوت دیدگاهها در مورد شطح تا جایی پیش میرود که گاهی گوینده آن کافر و مرتد خوانده شده و به همین دلیل مورد مذمت مخالفان شطح قرار میگیرد و گاهی موافقان، شطح را از انوار نورانی و وحیانی دانسته و گوینده آن را تا حدی که توان تصور بدانجا خطور کند در اوج مینشانند.
از اعتقادات مسلمانان باورداشتن به وجود بهشت و جهنم است، که هر انسانی بنا بر اعمال خود، از بهشت برین متتنعم و یا در جهنم سوزان، عذاب میشود. درمسئلهی جهنم و عذاب، هرکس به سزای اعمال خود میرسد و هیچکس نمیتواند عذاب دیگری را بر دوش بکشد، برخلاف ادعای بعضی از سران صوفیه که جهنم را خوار شمرده و خود را ناجی اهل جهنم و خاموش کنندهی آتش دوزخ میدانند.
اقطاب صوفیه به وسیله اجازه نامه از قطب قبلی سلسله خود را اثبات کرده ولی بعضی از اقطاب، همچون صفی علیشاه که قادر به ارائه این اجازهنامه نبوده به طور کامل اعتباری برای اجازهنامه قائل نشده است، لذا برای اثبات خود و سلسله خویش دست به سخنان و بدعتهای زیادی زده است تا از طریق این عوامفریبی به شأن و جایگاه خود در حد یک قطب بیافزاید.
برخی از صوفیه در زمان قدیم از ازدواج کردن سر باز زده و تن به ازدواج نمیدادند و بدینوسیله از حلال الهی سر باز میزدند که نتیجه آن بیبندوباری و عدم تقید به مسائل شرعی در میان این گروه و رواج فساد اجتماعی بود و این در حالی است که پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (علیهم السلام) از رهبانیت نهی کردهاند.