موروثی بودن خرقه تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ انسان بالطبع مخلوقی اجتماعی است که برای بقای خود و براساس فطرت خویش، زندگی اجتماعی و جمعی را برگزیده و در طول تاریخ بر این روش زیسته است. انبیای الهی (علیهم السلام) نیز بر همین جوامع و اجتماعات انسانی مبعوث شدهاند؛ به طوری که بعضی از آنها به تبلیغ دستورات الهی و هدایت خلق الله در حد یک جامعهی بسیط مامور بودند. اما این رهبری سیاسی و معنوی انبیاء (علیهم السلام) بر اجتماعات انسانی ریشهای الهی داشته و هرگز بدون مویدات و بینات نبوده است.
تاریخ گواه بر این حقیقت است که جوامع مختلف انسانی، به سختی مدیریت و رهبری انبیاء الهی را میپذیرفتند و آیات کلام الله گواه بر این امر است، تا حدی که از پیامبران الهی برای اثبات مدعایشان، طلب «معجزه» مینمودند و با وجود ارائهی اعجاز باز بودند اقوامی که نافرمانی میکردند. «سَلْ بَني إِسْرائيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ[بقره 211] از بنى اسرائيل بپرس چه نشانههاى روشنى به آنها داديم و كسى كه نعمت خدا را پس از آنكه به سراغ او آمد، تبديل كند، خداوند شديد العقاب است.»
بشر بر اساس حکم «عقل» سرپرستی هر شخص یا هر گروهی را نمیپذیرد و اصل را بر «عدم الولایه» گذاشته است «الا بالدلیل»! حال باید از اهل فرقهی صوفیه پرسید «بنا بر چه اساسی ولایت قطب را در امور معنوی پذیرفتهاند؟!» در حالیکه سالیانی است که سرپرستی دراویشی همچون گنابادی، به شکل موروثی و خانوادگی دست به دست میشود!
در بین مراجع رسم بر این است که با درگذشت یک «مرجع عالیقدر»، بیت مرجع، مهر او را میشکستند تا مورد سوء استفاده قرار نگیرد چرا که زعامت و سرپرستی دینی امری موروثی نیست که بیت مراجع را از آن سهمی باشد؛ با آنکه بسیارند فرزندان علمایی که خود از مجتهدین و علماء بنام میباشند! اما بالعکس در صوفیه برخلاف این عمل میشود و بعد از فوت «قطب»، جمیع اختیارات غالبا به فرزند او داده میشود! و چه بسا کسانی باشند که از فرزند قطب متوفی بیشتر صوفی باشد!! فی المثل در فرقهی نعمت اللهی گنابادی اینگونه است، یعنی خرقه قطب موروثی است.
ملا علی گنابادی در نوشتهای به میرزا صدرالدین مینویسد «امر دین را واگذاشتم من الله به جانب فرزند مکرم».[1]
فرقهای که به قول هبت الله جذبی «باید از عهدهی اثبات سلسلهاش برآید» چگونه بیدلیل و به صرف وراثت، امر مهمی همچون رهبری معنوی قطب حال و آینده را گردن مینهد و به اتصال این سلسله به امام معصوم (علیه السلام) باور دارد؟ در حالیکه خدای متعال به صراحت ولایت مومنین را از شئون معصوم دانسته و از پذیرفتن ولایت غیر، نهی فرموده «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون [55/مائده] سرپرست و رهبر شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردند: همان كسانى كه نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىپردازند. [به اتفّاق علماى فريقين اين آيه شريفه، در شأن ولىّ اللّه الأعظم امام متّقين و قائد الغرّ المحجّبين امير المؤمنين (ع) اسد للّه الغالب علىّ بن ابى طالب- صلوات اللّه و سلامه عليه- مىباشد]. و این آیه شریفه ولایت را محصور و محدود برای خداوند و حضرات معصومین (علیهم السلام) میکند. پرواضح است که اصل پذیرش ولایت نیاز به «بیان» دارد، همانند آیه مذکور که درصدد بیان همین امر مهم است و الاّ اصل بر عدم و حرمت پذیرش ولایت غیر الهی است. چرا که ولایت یا الهی است و یا طاغوتیست «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ [بقره/257] و کسانی که کافر شدند ولی آنها طاغوت است و آنها را ازصراط نور خارج و وارد در طریق ظلمت میکند.» و این بدان معناست که ولایت امری الهیست و الهی بودنش نیاز به امر الهی و ابلاغ رسول دارد و هر طریقی بغیر از آن، صراط ظلمت و جهل است. در ادامه مطلب باید به جانشینی فقها در عصر غیبت متعبد بود چراکه «و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنّهم حجّتي عليكم وأنا حجّة اللَّه علیهم[2] در حوادثی که پیش میآید به روات احادیث ما رجوع کنید همان که ایشان حجت من بر شما و من حجت خدا بر ایشان هستم» ظهور در وجوب رجوع به فقیه احادیث معصومین (علیهم السلام) دارد و این نشان از اهمت والای این منسب و سرپرستی اجتماعی جامعه مومنین دارد.
بنابراین ادله ذکر شده، دیگر جایی برای مسند قطبیگری و وراثت آن به صرف ساختار ژنتیکی مشترک وارث و قطب متوفی نمیماند! بطوریکه در فرقهی نعمت اللهی گنابادی مرسوم است. به کدام حکم نقلی و یا عقلی میتوان باور نمود شخصی که حتی در روخوانی کلام الله مجید مشکل دارد(اشاره به قطب سلسله گنابادیه) و به بسیاری از مسائل ظاهری فقهی ناآگاه است، میتواند به صرف «وراثت»، وارث مسند رهبری معنوی صوفیانی شود که اعتقاد به اتصال سلسلهی اقطابشان به ائمه معصومین (علیهم السلام) دارند؟!
پینوشت:
[1]. هیأت تحریریه کتابخانه صالح، یادنامه صالح، حقیقت، تهران، 1380، ص 51
[2]. قزوينى، ملا خليل، الشافی فی شرح الكافی، ايران، قم، چاپ: اول، 1387ش، ج 1، ص 569
افزودن نظر جدید