مهر بطلان امام خمینی (ره) بر اقطاب صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اسلام ازجمله فرقههای که مدعی عرفان حقیقی هستند فرقه تصوف است که با منسوب کردن علماء و عارفانی مانند امام خمینی (ره) به تصوف، در پی مشروعیت بخشی و تأیید فرقه خود هستند و برای محقق کردن هدف خود درجاهای مختلفی از سخنان و نوشتههای خود از امام خمینی(ره) نام بردهاند و او را به عنوان مؤید خود معرفی کردهاند، چنانچه در کتاب خورشید تابنده در جواب یکی از دراویش مبنی بر پیروی و تقلید از مراجع آمده: «فقرا غالباً از امام خمینی(ره) تقلید میکنند.»[1] اما در حقیقت نه تنها امام خمینی(ره) خود صوفی نبوده بلکه از جمله علما و عارفانی است که به شدت در کتب و سخنان و اشعار خود تصوف را مورد مذمت و سرزنش قرار داده و مسلک عرفانی آنان را مسلکی باطل معرفی کرده است که نه تنها خود دچار انحراف و گمراهی شدهاند بلکه طالبان معرفت و حقیقت را هم دچار گمراهی کردهاند.
امام خمینی(ره) آن عارف وارسته اقطاب صوفیه را انسانهایی بدون ایمان و معرفت معرفی کرده است که حظ و بهرهای از عرفان نبردهاند و ادعای عارف بودن آنها را به خاطر غرور و تکبر آنان دانسته و در کتاب عرفانی چهل حدیث بارها تکبر اقطاب صوفیه را مطرح کرده است، چنانچه میفرماید: «اگر شم معرفت الله کرده بود، به مظاهر جمال و جلال حق تکبر نمیکرد، چنانچه در مقام بیان و علم خود او نیز تصریح به خلاف حالت خود کند و این نیست جز آنکه معارف به قلبش وارد نشده و بیچاره به مقام ایمان هم نرسیده، دم از عرفان میزند و از عرفان حظی نداشته، از تحقق سخن میراند.»[2]
امام خمینی(ره) صفت رذیله تکبر را سبب هلاکت و شقاوت انسان دانسته و اقطاب صوفیه را نصحیت و از دو صفت تکبر و نفاق برحذر میدارد و در سخنانی میفرماید: «ای مدعی معرفت و جذبه و سلوک و محبت و فنا، تو اگر بهراستی اهل الله و از اصحاب قلوب و اهل سابقه حسنایی، هنیئا لک ولی اینقدر شطحیات و تلوینات و دعویهای گزاف که از حب نفس و وسوسه شیطان کشف میکند، مخالفت با محبت و جذبه است، انّ اولیائی تحت قبائی لایعرفهم غیری. تو اگر از اولیاء حق و محبین و مجذوبینی، خداوند میداند، به مردم اینقدر اظهار مقام و مرتبت مکن و اینقدر قلوب ضعیفه بندگان خدا را از خالق خود به مخلوق متوجّه مکن و خانه خدا را غصب مکن! بدان که این بندگان خدا عزیزند و قلوب آنها پرقیمت است، باید صرف محبت خدا شود. اینقدر با خانه خدا بازی مکن و به ناموس او دستدرازی نکن فإنّ للبیت ربّا پس اگر در دعوی خود صادق نیستی، در زمره دو رویان و اهل نفاقی.»[3] این چنین امام خمینی(ره) تکبر اقطاب صوفیه را زیر سؤال برده و درباره سخنان متکبرانه صوفیه در رسیدن به فنا در اشعاری میفرماید:
از صوفیها صفا ندیدم هرگز
زین طایفه من وفا ندیدم هرگز
زین مدعیان که فاش انا الحق گویند
با خودبینی فنا ندیدم هرگز[4]
امام خمینی(ره) تکبر اقطاب صوفیه را دقیقاً مخالف مقامات معنوی دانسته است که اقطاب صوفیه مدعی آنها هستند و فرموده است: «در مدعیهای ارشاد و تصوف و تهذیب باطن، گاهی شخصی پیدا میشود که به تکبر با مردم رفتار کند و بدبین به علماء و فقهاء و تابعین آنها گردد و به حکما و علما طعنها زند و غیر خود و سرسپردگان به خود را اهل هلاک داند و چون دستش از علوم تهی است، علوم را خار طریق خواند و اهل آن را شیطان راه سالک شمارد، با آنکه آنچه درمقام دعوی مقام خود گوید، اقتضای خلاف اینها نماید و هادی خلایق مرشد گمراهان باید خود از مهلکات و موبقات مبرا باشد، و از دنیا گذشته و محو جمال حق باشد، باید به بندگان خدا تکبر نکند و بدبین به آنها نباشد.»[5] امام خمینی(ره) ادعای داشتن این مقامات الهی و استفاده از الفاظ جاذب را ریشه در تکبر صوفیه دانسته و میفرماید: «این افراد فهمیده یا نفهمیده پارهای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کردهاند به لفظ مجذوب علی شاه یا محبوب علی شاه حال جذبه و حب دست میدهد و گاه وقاحت را از حد گذرانده و خود را دارای مقام ولایت کلّیه دانستهاند که منشأ آن تکبر، جهل و بیاستعدادی آنان است.»[6] در اشعاری نیز به این مطلب اشاره کرده است که داشتن تکبر با داشتن مقامات الهی و معنوی در تضاد است و تکبر را حجاب راه سیرو سلوک دانسته و میفرماید:
تا کوس انا الحق بزنی خودخواهی
در سرّ هویّتش تو نا آگاهی
بردار حجاب خویشتن از سر راه
با بودن آن هنوز اندر راهی[7]
در حقیقت عالم و عارف پارسا کسی است که هرچه بر علم و معرفت او افزوده میشود همچون درختی که بر ثمره او افزوده میشود فرو افتادهتر میشود و تواضع و فروتنی او بیشتر میشود نه اینکه بر کبر و غرور او افزوده شود و به هلاکت و شقاوت برسد، چرا که علما و عرفا بسیاری به این مطلب اشاره کردهاند که صفت شیطانی تکبر انسان را به هلاکت و شقاوت میرساند، چنانچه ملا احمد نراقی در کتاب شریف اخلاقی عرفانی جامع السعادت میفرماید: «چه بسیارند از خواص و عوام که بهواسطه این مرض به هلاکت رسیدهاند و بسی بزرگان ایام، که به این سبب گرفتار دام شقاوت گشتهاند. حجاب بزرگی است برای انسان برای وصول به مرتبه فیوضات، و بزرگتر پردهای است از برای انسان از مشاهده جمال سعادات، زیرا که این صفت، مانع میگردد از کسب اخلاق حسنه، چون بهواسطه این صفت، آدمی بر خود بزرگی میبیند، که او را از تواضع، حلم، قبول نصیحت، ترک حسد، غیبت، و امثال اینها منع میکند.»[8]
در حقیقت امام خمینی(ره) پرده از چهره متکبر اقطاب صوفیه برداشته و تکبر آنان را از بیایمانی و بیمعرفتی آنان دانسته و معتقد است که نهتنها اقطاب صوفیه واصل الی الله نشدهاند بلکه درراه ماندهاند و تکبر آنها پرده و حجابی گشته بین آنان و رسیدن به مقامات معنوی. اما امام خمینی(ره) با این سخنان نهتنها ادعای ننگ صوفی بودن را از خود پاک کرده است بلکه خط بطلانی بر تصوف و سلوک باطل آنان کشیده است.
پینوشت:
[1]. تابنده، علی(محبوب علیشاه)، خورشید تابنده، چاپ ششم، انتشارات حقیقت، تهران ،ص 725
[2]. مصطفوی، روح الله(امام خمینی)،چهل حدیث، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1391، ص 82
[3]. همان، ص 162
[4]. مصطفوی، روح الله(امام خمینی)، دیوان امام خمینی، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص217
[5]. مصطفوی، روح الله(امام خمینی)،چهل حدیث، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1391، ص 83
[6]. همان، ص 91
[7]. مصطفوی، روح الله(امام خمینی)، دیوان امام خمینی، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص248
[8]. نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، مصحح موسوی کلانتری، نشر پیام آزادی، تهران، 1378، ص 283
افزودن نظر جدید