مکاتب اهل سنت
بعضا دشمنان اهلبیت و خصوصا حضرت علی(علیهم السلام) برای اینکه عمل خلفاء در غصب خلافت را به گونهای توجیه کنند، میگویند که اگر جانشینی نبیخدا، حق حضرت علی بود، چرا ایشان بعد از ماجرای سقیفه مطالبه حق نکرد؟ پاسخ این کلام بیهوده، در منابع تاریخی اهلسنت وجود دارد و فقط کافی است که مقداری مطالعه داشت و کینه را از دل برون کرد.
بحث منع حدیث ریشه تاریخی دارد و برای تبیین آن باید به کتب تاریخی و روایی متعددی رجوع کرد. با مراجعه به این کتب به موارد فراوانی از اقدامات خلفای اول و دوم در منع تدوین و نقل و نشر حدیث بر میخوریم. این روایات در منابع معتبر اهل سنت وارد شده است و نشان از راستی و صحت این عمل از سوی خلفا دارد و قابل انکار و توجیه نیست.
حضرت علی (علیه السلام) علم فراوانی دارد، این سخن در همه جا و همه ادیان روشن است و هیچ اختلافی هم وجود ندارد، تا آنجایی که دانشمندان و بزرگان اهلسنت به این امر اعتراف کردهاند. بزرگان اهلسنت علی بی بدیل حضرت را با روایتهای مشهور از پیامبر اکرم ثابت کردهاند، ازجمله روایت باب مدینه علم و باب حکمت و حدیث عقد اخوت.
تربت سیدالشهداء (علیه السّلام) به واسطهی عزیزی که در آن مدفون است از چنان احترام و جایگاهی برخوردار است که رعایت نکردن آن، عواقب دردناکی برای مرتکب آن خواهد داشت. روایات اهلبیت (علیهم السّلام) در منابع شیعی در این باب فراوان است، امّا از کتابهای اهلسنت و مورد قبول وهّابیت نیز روایات صحیح السند در این باره فراوان است.
ابن تیمیه با استناد به روایتی معتقد است که هیچ سفری به غیر از سفر برای مساجد ثلاثه (مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد الاقصی) جایز نیست. این اعتقادی است که اهل سنت در اقصی نقاط جهان اسلام آن را قبول ندارند. از این جمله اهل سنت دیوبند هستند که نقطه نظر ایشان در مقابل ابن تیمیه است. دیوبندیه برای جواز شد رحال ادلهای قوی دارد.
یکی از خصوصیتهایی که توسط برخی بزرگان اهل سنت در مورد خلق و خوی خلیفهی دوم، عمر بن خطاب ثابت شده است، این است که وی فردی تندخو و بداخلاق بوده است و با مردم رفتار خوبی نداشته است، و با اینکه از خدا نرمخو شدن را طلب کرده، ولى از شرح حال او در دوران خلافت استفاده مىشود، كه نتوانست تندخويى و خشونت خود را رها كند.
طبق شواهد تاریخی، یهودیان اولین کسانی بودند که باب تحریف کتب آسمانی را گشودند. آنها ابتدا تورات را مورد تحریف قرار دادند و پس از آن مسیحیان را در تحریف کتاب انجیل یاری دادند. با پیدایش مکتب غنی اسلام، و نزول قرآن کریم، یهودیان عزم خود را جزم کردند تا در این کتاب مقدس هم خللی ایجاد کنند تا بتوانند در دین اسلام هم دست ببرند.
معاویه در راستای تحکیم پایههای حکومتش سعی نمود که سلسله اموی را بهصورت موروثی در آورد تا خلافت را به پادشاهی تبدیل کند، لذا فرزندش را ولیعهد خود کرد که در بیدینی شهره بود و هم با این حرکت توانست با استمرار این تفکر بهصورت خودکار با دین اسلام به مبارزه برخیزد، لذا از آغاز به خلافت رسیدن غاصبانه خود به آن میاندیشید.
از کارهای ابن تیمیه برای پیشبرد اهداف خود ایجاد نزاع مذهبی بین مذاهب مختلف است. او برای تقویت این نزاع به باقی ماندن مرز بین شیعه و اهل سنت تأکید میکند. او معتقد است باید بین اهل سنت و شیعیان مرزی مشخص باشد. ابن تیمیه برای رسیدن به اهدافش معتقد است برخی از شعائر اسلامی و سنتهای پیامبر (ص) را میشود، ترک میکند.
اصولا برای شکستن یک واقعیت تاریخی و پدیده اجتماعی، برخوردیکباره و نامناسب با این موضوع نه تنها آن را از بین نمی برد، بلکه باعث اضمحلال این تلاش می شود. ابن تیمیه با این آگاهی با سیری آرام و مرحله ای مذاهب فقهی اهل سنت را به چالش میکشد ودر نهایت به مفتوح بودن اجتهاد که مخالف نظریه رایج اهل سنت است میرسد.
قرآن کریم به عنوان معجزه الهی از تمام جوانب حائز اهمیت است. و فهم آن برای همه مسلمانان ضروری است به خصوص برای حاکم مسلمانان و خلیفه رسولخدا باشد. در منابع تاریخی اهلسنت، موارد بسیاری ذکر شد که خلفا در استفاده صحیح از قرآن و درک آن ناتوان بودند. از این روایات به خوبی میتوان فهمید که خلفا چه مقدار درک و فهم نسبت به قرآن داشتند.
ز آنجایی که حضرت علی (علیه السلام) بعد از رحلت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بیش از هر کس دیگری نگران جامعه اسلامی بود، در مواقع ضروری و نیاز مشورت خود از جامعه و حاکمان اسلامی دریغ نمیداشت، این امر سبب شد که برخی از مغرضان تلاش کنند روابط حضرت (علیه السلام) با خلفاء را حسنه و صمیمی جلوه دهند.
درباره پاداش زیارت کربلا روایاتی در منابع روایی اهلسنّت یافت؛ به عنوان نمونه: «ابوهرثمه گوید: همراه امیرمؤمنان در کربلا بودم که در مسیر به درختی رسیدیم که زیر آن، فضولات آهوان ریخته بود. حضرت مشتی از آن را برداشت و بوئید، سپس فرمود: روز قیامت از این سرزمین هفتاد هزار نفر محشور میشوند که همگی آنها بدون حساب به بهشت میروند.»
بعد از رحلت نبی مکرم اسلام، اکثر قریب به اتفاق صحابه رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، به خلافت خلفای سه گانه تن دادند و عهد خود در غدیر را فراموش کردند و وصی به حق پیامبر خویش را خانه نشین کردند. اما در این میان بودند افرادی که بر عهد خود استوار ماندند و با تمام خطرات و تهدیدات، در برابر خلفا مواضع تندی گرفتند.