اعتقادات
خوب است انسان برای اتخاذ یک عقیده و گرویدن به یک آیین و مذهب، با استدلالات و مبانی محکم گام بردارد تا دچار تزلزل و سرگشتگی نگردد. این مساله در عین وضوح و بدیهی بودن، مسالهای است که وهابیان از آن محرومند، چرا که اعتقادات ایشان بر مبانی سستی است که هر لحظه ممکن است فرو بریزد، بنابراین وهابیان به باد تکیه کردهاند.
از آنجا که معاویه فضیلتی نداشته تا دیگران از او نقل کنند؛ امّا بخاری ناچار شده تا در بابی که در کتاب خود به نام الفضائل آورده، سه روایت ذکر کند مبنی بر اینکه او صحابی بوده؛ او فقیه بوده؛ به پیامبر نسبت داده که آن حضرت از نماز خواندن پس از نماز عصر نهی نموده؛ امّا از طرفی در کتابش اثری از «حدیث غدیر»، وجود ندارد.
وهابیان به دلیل این که مبانی صحیحی برای اعتقادات خود ندارند، دائما به دوگانهگویی گرفتار میآیند. مثل اینکه در مسالهی صفات خداوند، میگویند صفاتی مثل «یدالله» به همان معنای ظاهرش حمل میشود، چون مشخص است، و در عین حال میگویند ما کیفیت واقعی آن را نمیدانیم، این اعتقاد مثل باور داشتن به چراغی است، که تنها تاریکی دارد.
«خالد الغامدی» امام جمعه مکه مکرمه گفت: خداوند فرشتههایی برای جنگ با ظالمین در بلاد شام دارد، و آنها مأمور هلاکت ستمگران هستند. پیش از این هم «محمد العریفی» مفتی دیگر وهابی، به نقل از یک شیخ سوری گفته بود که پسرش، افراد سفیدپوشی، سوار بر اسبهای سفید در سوریه دیده است، که فرشتههای خدا بودند و علیه ارتش سوریه میجنگیدند.
یکی از مشکلات محمد بن عبد الوهاب به عنوان رهبر فکری وهابیت، وجود تناقضات فحش در آراء و اندیشه های او میباشد.محمد بن عبدالوهابیت در جاهای مختلف موضوعی را بیان کرده است که در جای دیگر این موضوع را رد کرده است. محمد بن عبدالوهاب با داشتن تفکر متناقض پیروان خود را نیز به تناقض و اشتباه دچار کرده است که البته نتیجه تفکر وهابیت است.
در حالیکه ابوهریره تا سال 7 هجری، مسلمان نبوده و پس از اسلام آوردن تنها یک سال و نیم از 3 سال پایانی حیات رسول خدا را در مدینه حضور داشته، تنها در کتاب بخاری 418 روایت از او نقل شده، امّا از امیرمؤمنان که از آغاز تا پایان عمر در کنار پیامبر حضور داشته و عالمترین صحابه بوده، 29 روایت نقل شده است.
هر شخصی که با جریان وهابیت اندک آشنایی داشته باشد، میداند که محمد بن عبدالوهاب نقش مهمی در تثبیت و ایجاد مکتب وهابیت داشته است. رویه ظاهربینی و سطحینگری را در تفکرات و اندیشه این شخص بهخوبی میتوان مشاهده نمود. یکی از نمونههای این ظاهر بینی حکم شرک کردن بر کسی است که به آل علی (علیه السلام) عنوان «سید» بدهد!
یکی از خصوصیاتی که هم اسلام و هم عقل به آن حکم میکند، مسالهی تسلیم بودن در برابر حق و کلام حق است. این مسالهای است که وهابیان در بخورد با مخالفان خود، هرگز به آن ملتزم نیستند. اما فضاحت و رسوایی زمانی است که کسی از بزرگانشان به مسالهای مثل شنیدن اموات اقرار میکند و اینها با وجود اثبات آن، کماکان به انکار آن مشغولند.
شاید گفته شود با توجه به برخی روایاتی که در متون روایی شیعه دیده میشود و علمای شیعه آنها را تضعیف نمودهاند؛ چرا در مورد این روایاتی که در صحاح ستّه در مورد جسمانیت خداوند آمده، علما احتمال تضعیف را نمیدهند؟ در پاسخ میگوییم: تضعیف امکان ندارد، چرا که این روایات در کتابهایی آمده که احتمال ضعف نسبت به آن را منتفی میدانند.
اختلافهای جزئی در فروعات در میان مذاهب مختلف اسلامی بسیار اما اختلاف مسلمانان وهابیان در مسائل عقیدیت و اصلی است. یکی از این مسائل بحث تبرک جستن و بوسیدن قبر پیامبر اکرم(ص) است که وهابیان به تبع ابن تیمیه آن را بدعت و شرک میدانند ولی خود ابن تیمیه با دیدن حکم جواز احمد بن حنبل نسبت به این موضوع متحیر میماند.
وهّابیت که دست خود را تهی و در برابر مکتب اهلبیت ناتوان هستند در شبکههای ماهوارهای با نیرنگ به برخی از روایات اهلبیت استناد میجویند که یا از نظر سند دچار مشکل است و علمای شیعه نیز بر ضعف سند آن تصریح نموده، یا به بخشی از روایتی که در مقام ردّ اعتقاد باطلی است استناد نموده و بخش دیگر آن را از دید بینندگان مخفی مینمایند.
ریشه اعتقاد وهاّبیت در جسمانیت خداوند برگرفته از روایات بسیار زیادی در صحاح ستّه و دیگر متون روایی معتبر اهلسنت میباشد که اینها همه نتیجه روآوردن به روایات اسرائیلیات و بستن دروازه علم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السّلام) و پشت کردن به اهلبیت (علیهم السّلام) است.
بی شک، دین مبین اسلام، به عنوان کامل ترین و جامع ترین شریعت، در میان سایر ادیان بوده، و دین برگزیده خداوند محسوب می شود. چرا که خداوند می فرماید: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام؛ دين در نزد خدا، اسلام است.» نکته اساسی این است که حقيقت دین «اسلام»، به عنوان دین منتخب الهی، «توحيد» است. که وهابیت در صدد نابودی آن است.
اسلام دین اعتدال است. لذا در هیچ بخشی از بخشهای رفتاری و دستوری اسلام، مسالهی افراط و تندروی تحمل نمی شود. پیامبر اکرم (ص) هماره مسلمانان را به میانه روی و اعتدال حتی در امور دینی مثل نماز، دعوت میکردند. اما سلفی تکفیریها در مسالهی تکفیر آنقدر افراط کردهاند که حتی از احمد بن حنبل، پایه گذار تکفر سلفی هم، جلو زدهاند.