اعتقادات
وهابیان بر خلاف تمام فرقههای اسلامی که خداوند را از هر گونه حَد و محدودیّت منزّه میدانند، برای خدا «حدّ» قائلاند و اعتقاد به آن را واجب میدانند و کسانی را که منکر «حدّ» برای خداوند هستند، بدعتگذار، مشرک، کافر و زندیق میخوانند. که علت اساسی انحراف وهابیّت از توحید ناب اسلامی، دوری و فاصله گرفتن از اهلبیت پیامبر است.
دین مبین اسلام، به عنوان یکی از تعالیم اساسیش، هماره بشر را به تعقل و تدبر و استفاده از این نعمت الهی در مورد آیات و نشانههای الهی و حتی تعالیم به جامانده از نبی مکرم اسلام (ص) دعوت کرده است. نعمتی که سلفیان به تقلید از ابن تیمیه آن را نادیده گرفته و با عقل گریزی در واقع قصد دارند با تکیه بر خرافات به دفاع از توحید بپردازند.
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهجالبلاغه میگوید: «برخی علمای کلام که قائل به جسمانیت خداوند هستند بر این عقیدهاند که باریتعالی دارای اعضا و جوارح است، سوار بر الاغی میشود، به شکل جوانی کم سنّ و سال که مو بر صورتش نروییده کفشهایی طلایی و فرشی زرّینبافت دارد، سوار بر الاغ، هر شب به زمین میآید.»
طبیعی است که برای خدای وهابیت، باید جا، مکان و خانهای برای سکونت نیز در نظر گرفت تا شاخصههای جسمانیت کامل گردد. از اینرو بخاری از ابوهریره روایت کرده: «از پروردگارم برای ورود به خانه او اجازه میگیرم، به من اجازه ورود داده، چون او را میبینم به سجده افتاده، سرانجام به من اجازه داده میشود که گروهی را شفاعت کنم.»
همیشه در میان اقوام و ملل مختلف و مذاهب گوناگون هستند کسانی که به ناحق القاب و تمجیدهای ناروا نسبت به کسیکه به هیچ وجه لایق آن نیست، نسبت میدهند، آن هم نه بهخاطر خود شخص، بلکه به طمع اغراض دیگر. نمونهی این عمل را میتوان در رفتار و تبلیغات گستردهی وهابیان یافت، که به ناحق و ناروا ابن تیمیه را شیخ السلام معرفی میکنند.
از جمله مسائلی که میان مسلمانان و وهابیان در آن اختلاف شدید وجود دارد، مسالهی تفاوت قائل شدن بین ولی خدا در حال حیات و ممات است. وهابیان میگویند توسل به ولی خدا در حال حیات اشکالی ندارد ولی در حال ممات، شرک محسوب میشود، در حالیکه اهل سنت میگویند اگر کسی بین این دو حال تفاوت قائل شود، خود به طریق اولی مشرک خواهد بود.
ظاهر این آیه با معنای شهادت و شاهد بودن پیامبران در حال حیات و ممات، (از طریق مشاهده باطنى و روحانى ناظر احوال تمام امت خویش باشند)، سازگاری ندارد؛ اما اگر شهادت را به معنى شهادت عملى بگیریم، اشکال وارد نخواهد بود؛ همچنین آیات دیگری وجود دارد که به صراحت شاهد بودن پیامبر اکرم و اهل بیت را ثابت میکند.
صفاتی که ثبوت آنها موجب نقص خداوند میشود، صفات سلبی است. از جمله صفات سلب شده از خداوند مفهوم جسم داشتن است، از طرفی ما میبینیم که در روایات موجود در صحاح ستّه صفاتی برای خداوند نام برده میشود که منشأ آن جسم است خدایی که میخندد، خدایی که تعجب میکند. مگر نه این است که منشاء تعجّب و خنده، عدم آگاهی نسبت به موضوعی میباشد؟
نکته جالب و خندهدار در چند روایت در صحیح بخاری در مورد ساق پای عریان خداوند، خداوند به عنوان شخصیتی چند چهره معرفی شده، که مؤمنان فقط در یکی از چهرههای موفق به شناسایی خداوند میگردند و گاهی اوقات هم که موفق به این کار نمیشوند، با لخت کردن ساق پای خدا میتوانند، مشکل را حل کرده و خدایشان را شناسایی کنند.
هستند کسانی که به دلیل اطلاع کم از معتقدات و مبانی اعتقادی فرق و مذاهب مختلف، بعضا یک فرقه را به دلیل شباهت اندکی که با فرقهی دیگر دارد، به آن ملحق میکنند. از جملهی این موارد ملحق کردن دیوبندیان به وهابیت است. در حالی که تفاوت میان این دو گروه بسیار زیاد است مثلا وهابیان نداء غیر الله را شرک و دیوبندیان آن را جایز میدانند.
در حالیکه بخاری موضوع دیدار خداوند را به شکلهای متفاوت و در جای جای کتاب خود، روایت کرده و آن را بهعنوان اصلی مسلّم پذیرفته، امّا بر اساس روایتی مفصّل، که دستکم در 3 جا از کتاب خود آورده، داستان طنزآمیزی که ـ پناه میبریم به خدا ـ حتّی خود خدا هم، بر اساس این روایت، به خنده افتاده و در آن بهراحتی میتوان با خدا چانه زد.
از همان صدر اسلام، تاکنون همیشه بودند، کسانیکه با اهداف و انگیزههای خاصی در پی تغییر در باورهای ثابت مسلمانان، بودهاند. از این میان میتوان به عقاید ابن تیمیه در از بین بردن شعائر و محو آیینهای اسلامی و شرعی مثل زیارت قبر پیامبر (ص) اشاره کرد، که یافعی شافعی میگوید این از زشتترین نظرات ابن تیمیه بوده است.
در کتاب «عهد قدیم» که نزد یهود، کتاب «تورات» به شمار میرود، روایاتی است که با اعتقاد وهّابیت در«شکل، اندازه و جسمانیت خداوند» کاملا منطبق است. به عنوان نمونه در آن کتاب آمده «خدا را میدیدم که از دیر زمان عرشهایی نهاده و با جامههای سپید و برفگون بر آنها تکیه زده با موهایی چون پشمهای پاکیزه و عرشش از شعلهای از آتش است.»
مسلمانان چه در زمان حیات پیامبر (ص) و چه پس از وفات ایشان، با مسائلی چون توسل، طلب شفاعت، استغاثه، هیچگونه مشکلی نداشته و ندارند، اما ابن تیمیه آغازگر تفکر نامساعدی بود که قرنها پس از خودش توسط وهابیان زنده شد و منشأ خونهای به ناحق بسیاری گشت، اینها میگویند این امور، از موارد شرک، بدعت و از این دست میباشد.