خدایی که میتوان با او چانه زد !
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در حالیکه بخاری موضوع دیدار خداوند را به شکلهای متفاوت و در جای جای کتاب خود روایت کرده و آن را بهعنوان اصلی مسلّم پذیرفته، امّا بر اساس روایتی مفصّل، که دستکم در 3 جا از کتاب خود آورده، داستان طنزآمیزی که ـ پناه میبریم به خدا ـ حتّی خود خدا هم، بر اساس این روایت، به خنده افتاده:
«ابوهریره گوید: گروهی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند: آیا خدا را در روز قیامت خواهیم دید؟! حضرت فرمود: آیا در دیدن ماه شب چهارده، که ابری جلویش نیست، تردید دارید؟! عرض کردند: خیر. حضرت فرمود: در دیدن آفتاب چهطور؟ عرض کردند: خیر. فرمود: آری، بدون تردید خداوند را همچون آفتاب و ماه خواهید دید! سپس فرمود: در روز قیامت که مردم محشور میگردند، اعلام میشود هر کس در دنیا هر چه را پرستش نموده، امروز دنبال همو رود. به همینرو گروهی از آفتاب و گروهی از ماه پیروی میکنند، تا اینکه خداوند با قیافهای ناشناس، به میان امّت من آمده و میگوید: به خدا پناه میبریم، ما همینجا تحصّن کرده، تا خدایمان بیاید و اگر بیاید او را میشناسیم. اینجاست که خداوند در قیافهای دیگر که او را میشناسند، به میانشان آمده، میگوید: من خدای شما هستم. میگویند: آری! تو همان خدای ما هستی و به همین جهت، پشت سر خدا به راه میافتند، سپس از وسط جهنم پلی کشیده میشود و من به همراه پیروانم، از میان آتش که پر از خارهای مغیلانی است، که جز خود خدا بزرگی آن را نمیداند، عبور میکنم، پس از آنکه خداوند از قضاوت میان بندگانش فارغ گردید، سراغ برخی از دوزخیان آمده، تا آنها که شهادت به یگانگی او دادهاند، را از آتش خارج کنند؛ چرا که آنان سجده نمودهاند و آتش بر محل سجده، حرام است. پس از آنکه ملائک، آنان را با بدنهای سیاه سوخته، از دوزخ خارج میسازند، بر بدنشان آب حیات ریخته و گوشت بدنشان، مانند دانهای که در میان خار و خاشاک، با سرعت سبز میشود، میروید. یکی از دوزخیان که همچنان صورتش به سوی آتش است، با اصرار و تکرار به خدا گوید: خدایا عفونت جهنم، مرا مسموم کرده و شعلههایش مرا سوزانده، صورتم را از آتش برگردان! خداوند فرماید: اگر چنین کنم، شاید تقاضای دیگری کنی! عرض میکند: نه! به عزتّت سوگند! بیش از این نمیخواهم. خداوند صورتش را از آتش برمیگرداند؛ باز او عرضه میدارد: خدایا! مرا به در بهشت نزدیک گردان! خدا فرماید: مگر تو نبودی، که میگفتی بیش از این نخواهم؟ وای بر تو، ای پسر آدم! چقدر پر مکری! امّا او همچنان اصرار میکند. خداوند فرماید: اگر این خواستهات را بدهم، باز هم خواسته دیگری داری. عرضه میدارد: به عزتت سوگند چنین نیست. خداوند با وی، پیمانهای محکم بسته، تا چیز دیگری نخواهد؛ به همینروی او را به در بهشت نزدیک میکند، پس از اندکی از خدا میخواهد، تا او را داخل بهشت کند. خداوند فرماید: آیا تو نبودی که میگفتی دیگر خواستهای ندارم! وای بر تو ای پسر آدم! چهقدر تو پر مکری! امّا او همچنان پافشاری کرده و عرضه میدارد: خدایا مرا محرومترین بندگانت قرار مده! اینجاست که خداوند خندهاش میگیرد!!! و چون خداوند به خنده میافتد، اجازه داخل شدن وی به بهشت را صادر کرده و به وی میگوید: آنچه دلت میخواهد، از ما بخواه، تا دو برابر به تو ببخشیم!»[1]
بنابراین خوانندگان گرامی خود قضاوت کنند، که آیا چنین خدایی قابل پرستش میباشد؟
پینوشت:
[1]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 1، ص 277.
صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 5، ص 2403.
صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 6، ص 2704.
افزودن نظر جدید