عقائد شیخیه
سران مسلک شیخیه معتقدند که امام عصر (عجّل الله فرجه) در مکانی غیر از این عالم دنیا زندگی میکند و هرگاه بخواهند به اقالیم شیعه بیایند، خود را به شکل یکی از اهالی این عالم نشان میدهند. اما این ادعای شیخ در حالیست که او هیچ گونه دلیلی بر ادعای خود نداشته و از طرفی با این ادعای خود زمینهی پیدایش مدعیان دروغین مهدویت را فراهم ساخته است.
شیخ احمد احسایی (پیشوای شیخیه) معتقد بود که هیچگونه اسم و صفتی بر خدای تعالی اطلاق نگشته و تمام صفات الهی در اهلبیت (علیهم السلام) محقق میشود. این در حالیست که: جمهور شیعهی امامیه بر آنند که خداوند دارای صفات ثبوتی (نظیر علم و قدرت و...) است که عین ذات و نه مخلوق او هستند. بعلاوه؛ اعتقاد شیخ در نهایت به غلوّ منجر میشود.
پیشوایان شیخیه با نقل روایتی از امام علی (علیه السلام) در ماجرای ایمان آوردن طبیبی یونانی، به اثبات رکن رابع به عنوان اصل چهارم دین میپردازند. این در حالیست که حتی پیشوایان شیخی، اثبات اصول دین را از عهدهی نقل خارج دانستهاند. بعلاوه، موارد بسیاری به عنوان شرط ایمان بیان شدهاند که بیشک هیچکدام را به عنوان اصل دین نمیتوان برشمرد.
اجماع مذهب حقهی شیعه بر آنست که اصول دین و مذهب عبارتند از: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت. این در حالیست که گروهی از مسلک شیخیه، از عدل و معاد به عنوان اصول دین نام نبرده و در عوض، اصل دیگری به نام «رکن رابع» به اصول دین افزودهاند. حال آنکه در هیچ آیه و روایتی حتی به مسئلهی رکن رابع، اشاره هم نشده است!
از تعالیمی که پیشوایان بهائی ادعای اختراع آن را داشتهاند، اصل لزوم تعلیم و تربیت است. این ادعا در حالیست که بیش از 1200 سال از پیدایش بهائیت، اسلام بر لزوم تعلیم و تربیت انسانها تأکید کرده است. بعلاوه؛ پیشوایان بهائی که خود در ابتداییترین مسائل تربیتیشان ماندهاند، با چه رویی ادعای اختراع تربیت جهانی را با خود یدک میکشند؟!
بنابر اعتقاد مذهب حقهی شیعه «توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت»، به عنوان پنج اصل دین و مذهب به شمار میآیند. این در حالیست که پیروان شیخیه، در تعداد اصول دین دچار اختلاف شدهاند. همچنان که رهبران شیخیهی کرمان، اصول دین را چهار دانسته و پیروان شیخیهی آذربایجان بر آنها تاخته و نظر شیخ احسایی را در رابطه با اصول دین، پنج میدانند.
شیخ احمد احسایی در آثار خود، مطالب غلوآمیزی در خصوص جایگاه معصومین (علیهم السلام) ذکر کرد و صراحتاً وجود موجودات را صادر از وجود ائمه (علیهم السلام) میداند. این در حالیست که نه تنها هیچکدام از معصومین (علیهم السلام) برای خود چنین مقامی قائل نشده؛ بلکه با کسانی که اینگونه صفات را به ایشان میدادند، به شدت برخورد مینمودند.
کاظم رشتی مدعی است که اهلبیت (علیهم السلام) حامل ربوبیت الهی هستند. این در حالیست که صفات ذاتی خداوند، عین ذات اوست و نمیتوان آنها را به غیر نسبت داد. بعلاوه، ربوبیت و الوهیت ملازم هم هستند و هرکه ربّ باشد، إله و پرستیدنی است. بنابراین ادعای ربوبیت برای غیرخدا ممکن نیست. همچنین، این اعتقاد، چه تفاوتی با قول به تثلیث در مسیحیت دارد؟!
شیخ احمد احسایی در شرح زیارت جامعهی کبیره خود، گناه شیعیان را حقیقتاً بر عهدهی معصومین (علیهم السلام) دانسته و به توجیه آیهی قرآن در رد ادعای خود پرداخته است. این در حالیست که: 1. لازمهی این حرف، نسبت دادن گناه به اهلبیت (علیهم السلام) است 2. گناه، حاصل عمل اختیاری هر انسان است و جز خود گناهکار کسی مقصّر نیست.
پیشوای شیخیه کرمان در خصوص ویژگی جسمی پیامبر اسلام، مدعیست جسم حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) از جنس نور بوده و قابلیت عبور نور را داشته است. این در حالیست که: 1. در این خصوص تنها دو روایت وجود دارد که از جهت سند ضعیفاند و قابل اعتماد نیستند 2. اگر پیامبر موجودی متمایز از انسانها بود، نمیتوانست الگویی برای دیگران باشد.
پیشوایان شیخیه معتقدند که پیامبر، جسمی غیرقابل دیدن داشته و همچون روحی منجمد بوده است. این درحالیست که: 1. اگر چشمها نمیتوانستند پیامبر را ببینند، پس مردم چه میدیدند؟ 2. اگر قرار میبود جسم پیامبر اینگونه باشد، پس بهتر نبود ملائکه به جای ایشان فرستاده شوند؟ 3. قرآن صراحتاً پیامبر را در مسائل بشری مانند دیگر انسانها معرفی میکند.
سید کاظم رشتی دومین پیشوای مسلک شیخیه، بر خلاف اصل تولی و تبری، ارتباط حسنهای با مخالفین و دشمنان شیعه داشته و در عوض، علمای شیعه را مورد هتاکیها و دشنامهای خود قرار میداده است. از اینرو مخالفین و دشمنان مذهب شیعه، از آلوسی گرفته تا پیروان فرقهی ضالّهی بهائیت، در آثار خود، به نیکی از سید کاظم رشتی یاد کردهاند.
پیشوای مسلک شیخیه علومی فرای علوم اکتسابی متداول برای خود قائل بوده و همچنان که خود را در علومی نظیر کیمیا ماهر میدانست، مدعی میشد که علومش را از ائمه اطهار (علیهم السلام) کسب کرده است. این در حالیست که احسایی به هنگام عمل، برای اثبات مدعیات خود، به بهانههایی پوچ از زیر اثبات مدعیاتش شانه خالی کرده است.
پیشوایان مسلک شیخیه بر خلاف آموزههای اصیل اسلامی، پیروان خود را به سمت کُرنش در برابر ظلم و ظالم سوق میدهند! این در حالیست که آیات بسیاری از قرآن، مسلمانان را از ظلم پذیری بازداشته و تفکر جبرگرایی را در پذیرش ظلم رد کرده است. بعلاوه، اینگونه موضعگیری پیشوای شیخی، بیشباهت به اندیشهی جبرگرایی علمای حکومت بنیامیه نیست!