اعتقادات
فرقه های نوظهور و استعماری وهابیت و بهائیت، از آنجا که مهم ترین مانع پیشرفت و دشمن خود در جوامع اسلامی را مذهب و روحانیت شیعه یافتند، به دشمنی علنی با مذهب و روحانیت شیعه پرداختند. وهابیت از درون اسلام به تکفیر و دشمنی با شیعیان پرداخت و بهائیت با خروج از اسلام به تکفیر و دشمنی با شیعه اصرار داشت.
از آنجا که بهائیان علی محمد شیرازی را مهدی موعود اسلام می دانند، همان که حدود دو قرن پیش پس از ظهور ناکامش تیرباران شد؛ در پاسخ به علت برقرار نشدن صلح و عدالت توسط او، با یکی دانستن قیامت و ظهور موعود، پنجاه هزار روز یا سال را برای تحقق اهداف ظهور لازم می دانند. این در حالیست که ظهور قبل از قیامت بوده و حتی طبق مبنای بهائیان باید تا کنون محقق می شده!
به راستی از مبلغان فرقه حقیقت گریزی که پیامبرخوانده آن به پیروانش دستور داده: از مخالفینش (حتی اگر مطابق تمام آیات الهی سخن گویند) دوری گزینند؛ چه انتظار می توان داشت که حضرت حکیمه خاتون (چون مخالف بهائیت سخن گفته) را سرزنش نکنند و به تکریم راوی ناشناسی (چون فکر می کنند در تأیید آنان سخن گفته) نپردازند؟!
بهائیان در راه دفاع از مسلک خود و ستیز با سایر عقاید، از هیچ توهین و جسارتی به عقاید دیگران دریغ نمیکنند و تنها در استناد به یک حدیث، هَفت توهین و جسارت را در حق پیشوایان و عقاید شیعیان روا داشتند. این در حالیست که بهائیان در راستای رحمانی معرفی کردن مسلک خود، در شعار و تبلیغات، مدعی اند که بهائیان، حق ندارند خطای کسی را به رُخ کشند و یا ناسزا (حتی به دشمنان) گویند!
حتی اگر حدیث ام هانی ثقفیه را طبق نظر بهائیان، به تولد حضرت مهدی (عج) در آخرالزمان و آخرالزمان را به فاصله زمانی از معصومین (ع) معنا کنیم، به دلیل موانع عقلی، باز هم این حدیث، قابل تطبیق بر علی محمد شیرازی نیست.
مبلّغان بهائی با برداشت اشتباه از روایتی ضعیف السند، قیامت موعود و قیام قائم (علیه السلام) را یکی معرفی میکنند تا دین سازی مدعی مهدویت خود را توجیه کنند. این در حالی است که آیات و روایات پرشمار، ادعای بهائیان را نقض میکند. بنابر آیات و روایات، ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) پیش از قیامت و قیامت جسمانی موعود، پایان این دنیاست.
با توجه به وجود سه روایت با یک مضمون از ام هانی ثقفیه، روایت مورد استناد بهائیان هم قابل حمل بر عقیده شیعه در خصوص زمان تولد حضرت مهدی (علیه السلام) است. حتی اگر تعارضی بین روایات به نظر برسد، در این صورت مرجحات سندی و دلالی، حاکی از سقوط روایت مورد استناد بهائیان خواهد بود.
بهائیان از یک سو برای توجیه توبه پیشوای خود به افسانه دروغین غرانیق متوسل می شوند و از سوی دیگر، یکی از دلایل حقانیت پیشوای خود علی محمد باب را استقامت بر عقیده معرفی می کنند!
بر خلاف ادعای بهائیان، منظور از ظهور امام زمان (عج) با امری جدید، احیاگر بودن سنت ها و زدودن بدعت ها از اسلام و نه آورندهی دینی جدید می باشد.
بهائیان پذیرش بهائیت را پیش شرط تحقق صلح و وحدت معرفی میکنند و در این راستا تعالیم بهائی ( تساوی زن و مرد، تحری حقیقت، ترک تقلید و مطابقت دین با علم و عقل) را از تمایزات بهائیت برمیشمارند. این درحالیست که هیچ یک از این پیششرطها جنبه عملی در بهائیت نداشته و تعالیم بهائی به آنها پایبند نیست.
تشکیلات بهائیت اخیراً در حالی 100 اثر برای پیامبرخوانده خود برمیشمارد که پیشتر، او را دارای چند هزار اثر میدانست! آثار به ظاهر الهی که پیش از نگارش، چک نویس میشدند و پس از آن، از فیلتر اصلاحات و ویرایش رد میشدند! آثاری که همواره توسط تشکیلات بهائی، سانسور و گلچین میشود.
مبلّغین بهائی برای توجیه مهدویت علی محمد باب، در حالی مدعی بداء در تمام نشانههای ظهور (حتی محتومها) میشوند که بداء در وقوع اصل محتومات غیرممکن است. چرا که در غیر این صورت، تقسیم علائم ظهور به حتمی و غیرحتمی از جانب معصومین (علیهم السلام) بیمعنا خواهد بود. ضمن آنکه این توجیه، با اصلِ ممنوعیت تأویل در بهائیت، ناسازگار است.
نویسنده بهائی با داستان سرایی، خوابی به پدر حسینعلی بهاء نسبت داد که تعبیر آن، پیامبری و مخالفت مردم با پسرش بوده است. اما آیا چنین خوابی، با ادعای بهائیان سنخیتی دارد؟!
مبلّغان بهائی در راستای توجیه ادعای اُمیت پیشوایان خود و تعارض آن با درس خوانده بودنشان، علم آموزی آنان را منحصر به دوران کودکی دانستهاند. این در حالیست که نه تنها پیشوایان بابی بهائی حتی در بزرگسالی درس خوانده بودهاند، بلکه اشکالات فراوان علمی ادبی و اصلاحات صورت داده بر کتبشان، علم الهی آنها هم با تردید مواجه میسازد.