بداء در علائم ظهور توجیه بهائیان برای مهدویت علی محمد باب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه بهائیت پایهی دین ساختگی خود را بر ادعای مهدویت علی محمد باب پیشوای بابیت بنا کرده است. اما از آنجا که بسیاری از نشانههای ظهور حضرت، در زمان بروز ادعای مهدویت علی محمد باب رخ نداده، بهائیان مجبور به توجیه تراشی برای پیشوای بابی خود شدهاند.
از این رو مبلّغین بهائی، پس از شمردن دلایل امکان وقوع «بداء»، آن را دلیل عدم وقوع بسیاری از علائم ظهور، همزمان با ادعای مهدویت علی محمد باب دانستهاند. بداء، یکی از اعتقادات شیعه است. بدان معنا که خدواند تغییراتی در برخی امور ایجاد میکند که تصور ما بر قطعی بودن آنها است. بنابراین در واقع تغییری در علم الهی بوجود نمیآید، بلکه تغییر در اطلاع و آگاهی ما ایجاد میشود.[1]
نویسندگان بهائی مدعیاند در تحقق نشانه های ظهور، بداء رُخ داده است. در یکی از توجیهات مبلّغین بهائی میخوانیم: «مطلب قابل توجه و حائز اهمیت دیگر آن که، "بداء" یکی از مسائل حتمیه ایست که در ظهور پیامبران گذشته، حضرت موسی و حضرت مسیح، واقع گردیده است. به عبارتی، ممکن است که تنها برخی از روایات به وقوع بپیوندند و در مابقی بداء حاصل شود. چنانچه، علامه مجلسی روایتی از حضرت صادق (علیه السلام) نقل میکند که آن حضرت میفرمایند: ممکن است در بعضی از وقایع مربوط به ظهور قائم بداء شود و این پدیده را آن قدر در جاهای مختلف تعمیم داده که راوی میگوید من ترسیدم در خود قائم هم بداء حاصل شود و آن حضرت میفرمایند: خیر قائم از میعاد است:
«قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِكْرُ السُّفْيَانِيِّ وَ مَا جَاءَ فِي الرِّوَايَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ، فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام: هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي الْمَحْتُومِ؟ قَالَ: نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي الْقَائِمِ قَال: الْقَائِمُ مِنَ الْمِيعَادِ و الله لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ [آلعمران/9]؛ [2] نزد امام جواد عليه السلام بودیم. از سفیانی و روایاتی که بر آن اساس قیام او حتمی خواهد بود، سخن به میان آمد. به حضرت عرض کردم: آیا خداوند در (نشانههای) حتمی (ظهور) هم بداء روا میدارد؟ فرمود: آری. عرض کردیم: میترسیم در ظهور قائم نیز بداء روا دارد! فرمود: قیام قائم عليه السلام از میعاد و وعدههای الهی است و خداوند خلف وعده نمیکند».[3]
اما در پاسخ به توجیه مهدویت علی محمد باب به وسیلهی وقوع بداء در نشانه های ظهور میگوییم:
پاسخ اول: اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در آخرالزمان از اعتقادات مسلّم ادیان الهی است. در منابع اسلامی، دلایل و نشانههایی برای ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ذکر شده که در میتوان این نشانهها را به عام و خاص، حتمی و غیر حتمی تقسیم کرد.
در احادیث اسلامی، از پنج نشانه حتمی ظهور (یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، قتل نفس زکیه و خسف بیداء) به صورت ویژه و مستقل سخن به میان آمده است. اهمیت این پنج نشانه را میتوان هم از تعدد روایات مربوط به آنها و هم از جداسازی و بیان این نشانهها به شکل مستقل دریافت. اما آن پنج نشانه چیست؟
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «قَبْلَ قِیامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیمَانِی وَ السُّفْیانِی وَ الصَّیحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِیةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیدَاء [4]؛ پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمی است: یمانی، سفیانی، صحیه آسمانی، شهادت نفس زکیه و خسف بیداء». در کتاب الکافی، در حدیث معتبر دیگری از امام صادق (علیه السلام) نیز میخوانیم: «خَمسُ عَلاماتٍ قَبلَ قِیامِ القائمِ الصَّیحَةُ وَ السَّفیانِیُّ وَ الخَسفُ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّة وَ الیَمانِیُّ ِ[5]؛ پیش از قیام قائم، پنج علامت وجود خواهد داشت: ندای آسمانی، سفیانی، خسف و فرو رفتن (لشکر سفیانی) در زمین (بیداء)، شهادت نفس زکیه و یمانی».
احادیث اینچنینی دلالت دارند بر اینکه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) متوقف بر نشانه های حتمی است که باید به وقوع بپیوندند و در مسائل حتمی، وقوع بداء معنی ندارد. چرا که اگر قرار بود در این نشانهها نیز بداء رُخ دهد، دیگر نعوذبلله تقسیم علائم ظهور به حتمی و غیرحتمی از جانب معصومین (علیهم السلام) بیمعنا میبود. از جمله در روایتی که امام باقر (علیه السلام) میفرمایند: «إِنَ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مَوْقُوفَةً وَ أُمُوراً مَحْتُومَةً وَ إِنَ السُّفْیانِی مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ.[6], برخی از امور موقوف و مشروط هستنند و برخی محتوم و تغییر ناپذیر، و سفیانی از علایم حتمی است که بی تردید رخ خواهد داد».
پاسخ دوم: در مورد روایت امام جواد (علیه السلام) که امکان بداء، در علائم حتمی ظهور نیز ممکن دانسته شد و مبلّغین بهائی به آن استناد کردند نیز دو پاسخ وجود دارد:
دیدگاه اول: نپذیرفتن امکان بداء در نشانههای حتمی ظهور: قائلین به این نظریه معتقدند که سند روایت یاد شده، ضعیف است.[7] حتی اگر روایت از نظر سندی صحیح هم میبود، امکان تعارض با انبوه روایات متواتری که بر حتمی بودن و تغییرناپذیری برخی علائم ظهور دلالت دارند را نمیداشت.[8] حتی اگر از ضعف سندی این روایت چشم پوشی کنیم، ممکن است این روایت در شرایط خاصی مثل تقیه صادر شده باشد.
دیدگاه دوم: جمع بین حدیث امام جواد (علیه السلام) با روایات متواتر: برای جمع بین این روایت از امام جواد (علیه السلام) مبنی بر امکان تغییر و بداء در نشانههای حتمی ظهور، با روایات متعدد و مستفیض دیگر که نشانههای حتمی ظهور را حتمی و غیرموقوفه و غیر قابل تغییر میدانند، چند وجه و احتمال مطرح شده است:
الف. ماحصل دیدگاه علامه کورانی چنین است: واژهی "محتوم" که برای برخی علائم ظهور نام برده شده یا حتمی از طرف خداست (خداوند آنها را حتمی معرفی کرده) یا حتمی بر عهده خداست (بر خدا حتمی شده است و امکان تغییر ندارد). اما در این روایت امام جواد (علیه السلام)، منظور از "محتوم"، معنای اول آن، یعنی حتمی از طرف خدا، مراد است.
این دیدگاه در مقابل دیدگاه یهود است که امور دنیا را حتمی بر عهده خداوند میدانستند: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ [مائده/64]؛ و يهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهاى خودشان بسته باد. و به (سزاى) آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلكه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مىبخشد».
ب: میتوان بین روایت امام جواد (علیه السلام) و روایات متعدد دیگر، جور دیگری نیز جمع کرد. همانطور که علامه مجلسی میفرمایند: امکان دارد، مقصود از بداء در نشانههای حتمی در این روایت، به معنای بداء در خصوصیات و ویژگیهای نشانههای حتمی و نه بداء در اصل وجود نشانههای حتمی باشد.[9]
بنابراین میتوان گفت در علائم حتمی، بداء راه ندارد اما علائم غیر حتمی و خصوصیات علائم حتمی، ممکن است، مشمول حکم بداء شوند (هرچند که تحققشان به همان صورت مذکور مقدم است). لذا مبلّغان بهائی نمیتوانند عدم وقوع علائم قطعی ظهور در زمان بروز ادعای علی محمد باب را توجیه کنند.
پاسخ سوم: مبلّغین بهائی در حالی به "بداء" برای محقق نشدن علائم ظهور در زمان مهدی دروغینشان و یا محقق نشدن قیامت موعود اسلامی میپردازند که پیشوایان بابی و بهائی، ضمن پذیرش محقق نشدن این علائم، به تحریف آنها پرداختهاند. چنان که پیامبرخواندهی بهائی در تفسیر قیامتی که پس از اسلام قرار است واقع شود، در پاسخ به سؤالی گفته است:
«قال: أینَ الجَنَّة و النّار قُل: الاولی لقائی و الاُخری نَفسُک یا أیُّها المُشرِکُ المُرتاب. قال: أنا ما نری المِیزان. قُل: ای و رَبّیَ الرَّحمن لایَراهُ إلّا اولوالأبصَار. قال: هَل سُقِطَت النُجُوم؟ قُل:... [10]؛ گفت: کجاست بهشت و جهنم؟ بگو: بهشت لقاء من و جهنم نفس توست ای مشرک شک کننده! گفت: ما میزان (قیامتی) نمیبینیم. بگو: بله، پروردگار بخشندهام (را) جز صاحبان بصیرت نمیبینند. گفت: آیا ستارگان سقوط کردند؟ بگو: بله، هنگامی که قیّوم در سرزمین سر بود. پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت».
بنابراین، اگر مبلّغان بهائی پذیرفتند که در نشانه های قطعی ظهور بداء حاصل شده، پس باید بپذیرند که توجیه پیشوایان بهائی برای تحقق علائم قطعی ظهور و برپایی قیامت دروغ بوده است. از طرفی، پیشوایان بهائیت چگونه میتوانستند توجیهاتی اینچنینی برای تحریف نشانههای ظهور بیان کنند در حالی که خود، حتی تأویل نصوص دینی را ممنوع اعلام کرده بودند.[11]
پینوشت:
[1]. ر.ک: ر منشور عقاید امامیه، آیه الله سبحانی.
[2]. محمد بن ابراهیم النعمانی، کتاب الغیبه، تهران: نشر صدوق، 1397 ق، ص 303
[3]. این استدلال در کانالهای تبلیغی تشکیلات بهائیت نقل شده است.
[4]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، تهران: اسلامیه، 1395 ق، ج 2، ص 650.
[5]. همان، ج 2، ص 650.
[6]. محمد بن ابراهیم النعمانی، کتاب الغیبه، تهران: نشر صدوق، 1397 ق، ص 416.
[7]. ر.ک: علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران: فرزند مؤلف، 1414 ق، ج 6، ص 422.
[8]. ر.ک: محمد بن ابراهیم النعمانی، کتاب الغیبه، تهران: نشر صدوق، 1397 ق، ص 282. صافی گلپایگانی، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام، قم: موسسه السیده المعصومه (سلاماللهعلیها)،1419 ق، ج 3، ص 88.
[9]. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، چاپ 2، 1403 ق، ج 52، ص 251.
[10]. حسینعلی نوری، لوح خطاب به شیخ محمدتقی مجتهداصفهانی (معروف به نجفی)، لانگنهاین آلمان: لجنه نشر آثار امری، چ 1، 138 بدیع، ص 86.
[11]. ر.ک: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، نسخه الکترونیکی، ص 340 ـ 341.
افزودن نظر جدید