اعتقادات
یکی از نشانه های پیامبران معجزه است و ما در طول تاریخ داریم که پیامبران الهی پس از ادعا کارهای خارق العاده ای کردند تا توانستند ثابت کنند که فرستاده ی خداوند متعال هستند.
بهائیان معتقدند که در زمان علی محمد باب دوره اسلام به سر آمده و تاریخ انقضایش پایان یافته است. چون بقول خودشان دیگر در آن دوره اسلام پاسخگوی نیاز های مادی انسان ها نبود و نمی توانستند اسلام را با زندگی خود تطبیق دهند.
از نمونه غلط های لفظی میرزا اینکه جناب بها الله در اقدس صفحه 39 میگوید: عاشر ولع الادیان الخ و در همان کتاب صفحه 22 میگوید: لتعاشروا مع الادیان و تبلغوا امر ربکم.
پيام يكي از گفته هاي بهاءالله دركتاب اقدس:نخستین چیزی كه خدا بر بندگان واجب فرموده شناخت كسی است كه محل تابش وحی الهی و محل طلوع امر او قرار گرفته است یعنی همان كه در عالم امر و عالم خلق به منزله خود او یعنی خود خداست!
از عقايدشيخ احمد احسايي امامت و نقش ائمه در آفرينش است بر اساس انديشه شيخ معصومين در خلقت نقش دارند وي ميگويد خدايتعالي وقتي معصومين، (ع) را خلق کرد، آنان را اذن داد تا موجودات ديگر را بيآفرينند
شيخ احمد احسائي نقطه نظرات متعددي از خود در مباحث مختلف اعتقادي برجاي گذاشته که برخي از انديشه هاي وي مورد انتقاد و حتي صدور فتواي تکفير ايشان قرار گرفته است
حدود صد و پنجاه سال پیش تفکر جدایی سیاست از دین طرفداران زیادی پیدا کرده بود. رهبران بهائی هم برای اینکه برای خود طرفدارانی جمع کنند ندای جدایی دین از سیاست را سر دادند
جالب اینجاست که پیروان بهائیت حسینعلی نوری را پیامبر خدا می دانند نه خود خدا، اما حسینعلی نوری در تاریخ و کتب حرف هایی زده که نمی توانند منکر آن شوند.
در این چند قرن اخیر افراد زیادی خود را امام زمان معرفی کردند و چون عده ای پایبند به دین خود نبودند و یا امام زمان خود را نمی شناختند و یا قصد سیاسی داشتند دور آنان جمع و خود را با دست خود گمراه نمودند.
از آنجایكه فرقه بهائیت هیچ نوع نشان و علامت آسمانی و الهی ندارد بلكه بر اثر خواست های نفسانی و شیطانی عده ای شكل گرفته، عقاید و باورهای آنها نیز با اصول ادیان الهی در تضاد و تناقض می باشد.
ميرزا محمد باقر همداني مؤسس فرقه شيخيه باقريه به برخي علماي شيعه مخالف شيخ احسائي اشاره ميکند
در قزوين به علت عقيده خاص شيخ در باب معاد جسماني از جانب ملامحمدتقي بَرَغاني، معروف به شهيد ثالث، مورد تکفير قرار گرفت که در پي آن جمعي از علما و بسياري از مردم خود را از شيخ دور کردند
محمدعلي ميرزا به شيخ گفت كه يك باب بهشت به من بفروش من هزار تومان به تو ميدهم كه به قروض خود داده باشي. پس شيخ يك باب بهشت به او فروخت