سابقه دشمنی بهائیت و وهابیت با روحانیت شیعه

  • 1401/01/20 - 12:54
فرقه های نوظهور و استعماری وهابیت و بهائیت، از آنجا که مهم ترین مانع پیشرفت و دشمن خود در جوامع اسلامی را مذهب و روحانیت شیعه یافتند، به دشمنی علنی با مذهب و روحانیت شیعه پرداختند. وهابیت از درون اسلام به تکفیر و دشمنی با شیعیان پرداخت و بهائیت با خروج از اسلام به تکفیر و دشمنی با شیعه اصرار داشت.
بهائیت و وهابیت, جریان های تکفیری, ترور شیعیان

فرقه های نوظهور و استعمارساز وهابیت و بهائیت، از آنجا که مهم ترین مانع پیشرفت و دشمن خود در جوامع اسلامی را مذهب و روحانیت شیعه یافتند، به دشمنی با مذهب و روحانیت شیعه پرداختند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اقدام تروریستی عنصر وهابیت در مشهد مقدس در تعرض به سه روحانی شیعی و مضروب ساختن ایشان با سلاح سرد و شکستن حرمت حرم حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) ما را بر آن داشت تا سابقه کوتاهی از نفرت و خشونت دو مولود استعمار (وهابیت و بهائیت) بر علیه شیعیان، خصوصا علمای شیعه را به تصویر کشیم.

فرقه های نوظهور و استعمارساز وهابیت و بهائیت، از آنجا که مهم ترین مانع پیشرفت و دشمن خود در جوامع اسلامی را مذهب و روحانیت شیعه یافتند، به دشمنی با مذهب و روحانیت شیعه پرداختند. وهابیت از درون اسلام به تکفیر شیعیان پرداخت و بهائیت با خروج از اسلام به دشمنی با شیعه پرداخت.

محمد بن عبدالوهاب رهبر فرقه وهابیت در موارد متعددی شیعیان را تکفیر کرده و با الفاظ رکیکی که خود شایسته آنهاست، گفته است: «فهؤلاء الإمامية خارجون عن السنة بل عن الملة واقعون في الزنا و... [1]؛ پس اين امامی‌ها، خارج از سنت و بلكه خارج از ملت هستند، آن‏ها گرفتار زنا شده ‏اند و ابواب زنا را براى خود از عقب و جلو گشوده ‏اند؛ پس شايسته است كه به آن‏‌ها اولاد زنا گفته شود.»

پیامبرنمای بهائیت حسینعلی نوری نیز با تکفیر شیعیان، در یکی از الواح خود سوگند یاد کرده است: «حزب شیعه، از مشرکین از قلم أعلی در صحیفه حمراء مذکور و مسطور»[2] او همچنین مهم ترین هدف خود را مقابله با مذهب شیعه و برچیدن آن می‌دانست، تا جایی که صراحتاً به مخاطبینش عرضه داشت که حتی اگر بهائی نمی‌شوند، از مذهب شیعه دست کشند: «بگو ای مردم! اگر به نور ایمان فائز نمی‌شوید (بهائی نمی‌شوید) از طلعت حزب شیعه، خود را خارج نمایید. اعمال غیراعمال رسول و همچنین اقوال....»[3] و در جایی دیگر قوم یهود را برتر از شیعیان معرفی کرد: «حزب شیعه به اقرار وصایت، خود را اعظم احزاب و اعلم کل می‌شمردند، بعد معلوم شد یهود از آن قوم اعلی و افضل بوده و هستند»[4]

پیامبرخوانده بهائیت همچون همسنگر وهابی خود، مخالفینش از جمله شیعیان را زنازاده و راهی پست‌ترین جایگاه جهنم می‌ دانست: «مَن يُنكر هذا الفضل الظاهر الباهر المُتعالی المُنير يَنبغی لَه بأن يسئل عن اُمِّه حاله فَسوفَ يرجع إلی أسفلِ الجَحيم [5]؛ هركس كه اين فضل ظاهر متعالی منير (: بخوانید بهائیت) را انكار كند، شايسته است برای او كه حالش را از مادرش بپرسد. پس به پايين جهنم خواهد رفت.»

البته نوک پیکان حملات دو فرقه بهائیت و وهابیت به شیعیان، علمای شیعی را نشانه رفته است؛ چنان که عالمی وهابی، کفر علمای شیعه را قطعی و مسلّم دانست: «... اگر ما نسبت به کافر شماردن مردم عادی و عوام شیعه مردد باشیم، اما در کافر دانستن همه علما و مراجع شیعه هیچ تردیدی نداریم.»[6]

پیامبرنمای بهائی نیز علمای شیعه را به دلیل نپذیرفتن گزافه‌ گویی‌های بابیت و بهائیت، با تعابیر «فراعنه و جبابره» و پراکندگان اوهام بین مردم مورد لعن و سرزنش قرار داده است.[7] او همچنین علمای شیعه را «مرداری چند که از بطنشان انفال مال مسلمان می‌آید» نامیده [8] و خراطین (کرم‌های سرخ و درازی که در زمین‌های نمناک می‌لولند) هم از دیگر تعابیر هتاکانه‌ای است که نثار مردم شیعه و علمای بزرگ آن کرده است.[9]

ولی امر بهائیت شوقی افندی نیز در کتاب «توقیعات مبارکه» خود، علمای بزرگوار شیعه هم عصرش را مورد هتاکی و فحاشی قرار داد و با القابی (نظیر: شقی (سفاک)، خبیث، مبتلای به بلای بی‌درمان و راجع به پست‌ترین جایگاه جهنم، مردود دارین و مبغوض الثقلین، ذئب (گرگ) خون‌خوار و جاهل مرتاب، ابن ذئب (پسر گرگ)، رقشاء (ماز گزنده) و طاغی باغی (عصیان‌گر و سرکش) و...)[10] از ایشان یاد کرد.

البته پیشوایان بهائی و وهابی به همین هم بسنده نکرده و پیروان خود را به جنگ و ستیز با شیعیان تهییج کرده‌ اند. چنان که شیخ عبد الرحمان براک از مفتیان سعودی وهابی در پاسخ به اینکه آیا امکان جهاد میان اهل سنت و شیعه وجود دارد؟ گفته است: «... ان کان لاهل السنة دولة وقوة واظهر الشیعة بدعهم، وشرکهم، واعتقاداتهم، فان علی اهل السنة ان یجاهدوهم بالقتال... [11]؛ اگر اهل سنت دارای دولت مقتدری باشند و شیعه برنامه شرک آمیز خود را اظهار نمایند، در این صورت بر اهل سنت واجب است که علیه شیعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برساند.»

علی محمد باب از پیشوایان بهائیت نیز که عقایدش در برخی مناطق ایران منتشر شد، به پیروانش فرمان قتل‌ عام مخالفینش را صادر کرد: «ان ادخُلوا کُلَّ ما علی الأرض فی البیان و لا تقبلوا مِن أحدٍ ملأ الأرض جوهراً ان یُنفقَ ان لا یدخلَ فی البیان و خُذُوا عَنهُم کُلَّ ما مَلکوا بغیر حق [12]؛ همه مردم روی زمین را در آئین بیان داخل کنید و اگر کسی خواست به اندازه کل زمین گوهر بدهد تا در (آئین) بیان داخل نشود، از او نپذیرید و تمام آنچه را که به ناحق مالک شده‌اند از آن‌ها بگیرید.»

پیشوایان و اسلاف بهائی و وهابی در عمل هم هرجا که توانستند، از ریختن خون شیعیان دریغ نکردند. در این زمینه می‌ توان به کشتار شیعیان عراق توسط وهابیون از سال 1216 ق تا 1225 ق اشاره کرد.[13] حزب بهائی هم که هرچند کنون به دلایلی شعار صلح سر می‌ دهد اما به جنگ طلبی، جنایات و اعمال تروریستی اسلاف خود افتخار دارد. اسلاف‌شان که سابقه به راه اندازی سه جنگ داخلی بر علیه شیعیان ایران (جنگ قلعه طبرسی (1265 ه.ق)، جنگ نیریز (1266 ه.ق) و جنگ زنجان (1266 و 1267 ه.ق)) را در کارنامه دارند.[14]

اینست مختصری از تفکر و سابقه موالید استعمار که از هیچ دشمنی فکری و عملی با مذهب و روحانیت دریغ نکردند.

پی‌نوشت:
[1]. محمد بن عبدالوهاب، رسالة في الرد على الرافضة، تحقیق: ناصر بن سعد الرشيد، ناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود، الرياض، المملكة العربية السعودية، ص 42.
[2]. اشراق خاوری، مائده آسمانی، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 4، صص 141-140.
[3]. همان، ج 4، ص 141.
[4]. همان، ج 4، صص 142-141.
[5]. همان، ج 4، ص 355.
[6]. سید مجتبی عصیری، شاخ شیطان، رشید، قم، اول، 1389ه.ش، ص66.
[7]. حسینعلی نوری، اشراقات (الواح مبارکه حضرت بهاءالله جلّ ذکره الأعلی شامل اشراقات و چند لوح دیگر، خط نستعلیق، افست از از چاپ سنگی، بی‌تا، صص 269 و 267.
[8]. حسینعلی بهاء، ایقان، مصر: چاپ فرج‌الله زکی، 1933 م، ص 196.
[9]. ر.ک: اسدالله مازندرانی، اسرارالآثار (خصوصی)،تهران: مؤسسه ملّی مطبوعات امری، 128 بدیع، ج 3، ص 200.
[10]. ر.ک: شوقی افندی، توقیعات مبارکه، لوح احباء شرق (نوروز 101 بدیع)، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 123 بدیع، صص 47، 52، 99، 182، 185، 186، 187.
[11]. عبدالحسین درتراش، مجموعه مقالات بیست و یکمین همایش مذاهب اسلامی، ۱۳۸۸ه. ش، ص 207.
[12]. علی‌محمد شیرازی، لوح هیکل‌الدین، نسخه‌ی خطی، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ص 6.
[13]. محمدباقر حسینی زفره‌ای اصفهانی، قصه عجیب استعمار، دارالنشر قم: چاپ اول، بهمن 68، ص 118.
[14]. ر.ک: اشراق خاوری، مطالع الانوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی): به فصل‌های حوادث مازندران، حوادث نیریز و حوادث زنجان مراجعه نمایید.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.