اعتقادات
مساله تبعیت از مرشد از اصول اساسی صوفیه است، اما برخی موارد این اصل توسط بزرگان صوفیه زیر پا نهاده شده و در حد شعار باقی مانده است. از نمونههای آن را میتوان به مخالفت سید محمد نوربخش با خواجه اسحاق ختلانی درباره خروج بر حاکم وقت را نام برد.
از انحرافاتی که برای صوفیه نقل شده است، ادعای مهدویت برخی از بزرگان این فرقه است. سید محمد نوربخش یکی از بزرگان صوفیه است که ادعای مهدویت خود را در کتاب "رساله الهدی" ذکر کرده است. او در این رساله به صراحت ادعای خود را مطرح کرده و خود را "بروز" حضرت مهدی (عج) میداند.
صوفیه سعی دارند تصوف را جریانی همسو با اسلام ناب معرفی کنند، از این رو خود را برگرفته از روح کتاب و سنت میدانند، اما منتقدین تصوف برای صوفیه منشاء دیگری متصور شدهاند و آن را جریانی مخالف جریان اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) معرفی کردهاند.
درحالی که معنای لغوی و اصطلاحی "تقیه" معلوم و مشخص است، به گفته داود الهامی سید حیدر آملی عقاید درجه دوم شیعه را چنان تاویل کرده که رنگ صوفیانه به خود گرفته است و آن را از معنی اصطلاحی بیرون برده و جامه صوفیانه بدان پوشانده و پس از نقل نصوص ویژه شیعه در باب تقیه و وجوب آن میگوید: مقصود از تقیه «خودداری از فاش کردن اسرار الهی است.» درحالی که چنین معنایی تا بحال برای تقیه ذکر نشده است.
امروزه کسانی هستند که با علم کردن کشف و کرامت سعی دارند عدهای را دور خود جمع کنند تا به مقاصد خود دست یابند ولی باید دانست که منشا تمامی کشف و کرامات الهی نیست، بلکه منشا برخی از کرامات شیطانی است. بنابراین اصل، کرامت نمیتواند دلیل بر حقانیت اشخاص باشد و به صرف داشتن کرامت نمیتوان عنان کار خود را به دست صاحب کرامت سپرد.
یکی از اعتقادات ناصحیح صوفیان، که میتوان گفت در واقع شرک نسبت به حقتعالی است، تجسم صورت مرشد در عبادات است که به پیروان خود دستور میدهند در نماز و هنگام ذکر و عبادت، صورت مرشد را تجسم کرده و از او غافل نشوند، در حالی که توجه به غیر حقتعالی در عبادات، در واقع شرک نسبت به خداوند است.
دین برتر و کامل بنابر آیه صریح قرآن، اسلام است که همه مردم برای رسیدن به سعادت و هدایت، ملزم به پیروی از آن هستند، اما گروهها و فرقههای مختلفی از جمله تصوف، وجود دارد که پیروان این فرقه بنا بر فرمودهی امام رضا (ع)، یا برای فریب و گمراهی مردم، صوفی شدهاند و یا از روی جهالت، این فرقه را پذیرفتهاند.
ادعایی که صوفیه مبنی بر شیعه بودن بزرگان خود میکنند با اعتراف مولفان مشهور صوفیه تعارض دارد. خود صوفیه بزرگان و سران سابق خود را به سنیگری معرفی کردهاند. متن کتابهایی نظیر "تذکره الاولیاء" و "نفحات الانس" و "طبقات الصوفیه" بیانگر مصداق گفتار ماست. علاوه بر موارد ذکر شده، شرح حالی که از بزرگان صوفیه در کتابهایی همچون "طبقات الصوفیه" آمده است، بر سنی بودن بزرگان صوفیه تاکید دارند.
آنچه که در میان صوفیه مطرح است، مذهب سران ایشان است. از جمله سران صوفیه در صدر اسلام "ابراهیم ادهم" (100-161 ه. ق) است. آنچه که درباره ابراهیم ادهم مهم جلوه می دهد، تبعیت نکردن از امامان معصوم (علیهم السلام) همعصر خود است. او با آنکه سه امام معصوم را درک کرد، ولی از آنها تبعیت نکرد و هرگز شیعه نشد.
از ادعاهای طریقتهای صوفیه شیعه آن است که سران ایشان همگی شیعه بودند یا در حال تقیه به سر میبردند. اما به شهادت تاریخ بزرگان صوفیه از قرن هفتم به بعد، شیعه شدند. خواجه عبدالله انصاری نیز به این مطلب اشاره کرده است. درنتیجه صوفیه مروج عرفان اهل سنت است و برخی از عقاید ایشان با شیعیان تفاوت دارد.
برخی معتقدند میان تشیع و تصوف اتحاد و همبستگی وجود دارد و موضوع "ولایت" را وجه مشترک میان آن دو دانستهاند. ولی به لحاظ تاریخی، این دو جریان همواره در طول تاریخ در مقابل یکدیگر قرار داشته و پیوسته در تعارض بودهاند و در توضیح این تعارض همین کافی است که بدانیم بنیانگذاران تصوف در میان مسلمانان، همه از میان اهل سنت برخاستهاند.
تصوف یکی از فرقههایی است که مبنای سلوک خود را بر عدم توجه به جامعه گذاشته است، با نگاهی به سیرهی صوفیانه در قرون متمادی این حقیقت روشن میشود که صوفیان و دراویش خود را بر سایر مردم مقدم میکردند، به این معنا که به اعتقاد و نحوهی زندگی سایرین کاملا بی تفاوت بودهاند.
صوفیه معتقدند که مرشد معنوی ولایت مطلقه در امور دینی دارد. اما در عرفان اسلامی ضمن تاکید بر داشتن مرشد معنوی، مقام وی را منحصر در راهنمایی دانسته و معتقدند مرشد هیچ گاه جای مرجع تقلید را نمیگیرد مگر اینکه خود دارای چنین مقامی باشد. به همین دلیل است که انحراف در عرفان اسلامی بسیار کمتر از انحراف در سلوک صوفیانه است.
از قدیمالایام در بین صوفیه و غیر صوفیه بحث چیستی تصوف مطرح بوده و هر گروه درباره چیستی تصوف سخنانی ایراد کرده و نظراتی بیان داشتهاند که با هم تناسبی ندارد. برخی از صوفیه خود را جدای از فرقهبازی و تحزّب دانسته و از جنگ هفتاد و دو ملت برکنار میدانند. این درصورتی است که صوفیه امروزی اساس کار خود را طریقه و فرقه میداند.