اعتقادات
خرقهپوشی یا پوشیدن مرقعه، در میان صوفیان گذشته، یکی از اعمال ضروری آنان بوده، که در سلوک صوفیانه خود ملزم به پوشیدن آن بودند، که از تکه پارچههای کهنه و دورریز بافته شده است، در حالیکه در اسلام کاملا مخالف آن، که شیکپوشی و اهمیتدادن به زینت ظاهری باشد، سفارش شده است.
درحالی صوفیه خود را فرقه ناجیه میداند که روایات، شیعه را بعنوان فرقه ناجیه معرفی کرده است. تنها عاملی که میتواند ما را به فرقه اهل نجات راهنمایی کند، مراجعه به روایات نبوی (ص) است. پیامبر اکرم (ص) در برخی از روایات صراحتا پیروی از اهلبیت (ع) خویش را مایه سعادت و نجات امت معرفی کرده است.
مسئلهی نفس یکی از مباحث مهم در عرفان است. روش برخورد با نفس به اندازهای دارای اهمیت است که تمام سعی و توفیق سالک در سیر به سوی خدا، به برخورد او با نفس برمیگردد، که اگر نفس خود را پرورش داد و تربیت کرد، به مقام مطمئنه میرسد و با رضایت در حضور خداوند خواهد بود و اگر مانند صوفیان نفس خود را ذلیل ساخت، مغرور این کار خواهد شد و امانت دار الهی نیز نخواهد بود.
یکی از عوامل سعادت انسانها در دنیا و آخرت، تمسک و اطاعت از فرامین الهی (قرآن) و ائمهی معصومین(ع) است، که فرقهی منحرف صوفیه، مخالف قرآن عمل کرده و فرمانبرداری از مراد و قطب را بر اطاعت از خداوند و اهلبیت (ع) ترجیح داده، بهگونهای که مرید باید نسبت به مراد خود، تسلیم محض باشد.
سران تصوف در حالی کشف و شهود را بهعنوان مهمترین منبع حجیتی خود معرفی کردهاند که برخی از بزرگان صوفیه مواردی از نقض در کشف و شهود را ذکر کردهاند که نشاندهنده مخدوش بودن کشف و شهود در غیر معصوم دارد. ازجمله اینکه میتوان به شیطانی بودن یا متأثر بودن از تخیلات فاسد و باورهای اعتقادی و مهمتر از همه تناقض داشتن با آیات قرآن اشاره کرد.
یکی از عقاید تصوف که کاملا مخالف قرآن و عقیدهی مسلمانان است، تکریم و تقدیس ابلیس از جانب صوفیان بوده و برخلاف قرآن، که او را دشمن، کافر و طغیانگر میداند، این افراد، ابلیس را عزتمند، جوانمرد و دوست خود دانسته و تعابیر گوناگونی را در بزرگداشت وی مطرح کردند.
تقدیس و بزرگداشت ابلیس از سوی سران صوفیه، در آثار آنان زیاد دیده میشود، بهگونهای که با تعابیر مختلف سعی بر تکریم ابلیس و بیگناه دانستن وی از سرپیچی در برابر خداوند کردند. که یکی از توجیهات این افراد، جبر و ارادهی حقتعالی در عصیان ابلیس است، که به تعبیری عدم سجدهی ابلیس بر آدم را در اراده و خواست خداوند دانستهاند.
سران تصوف معتقدند که کشف و شهود بر تمام منابع معرفتی و حجیتی از قبیل قرآن و روایات معصومین (ع) و عقل حجیت دارد، چنانچه عقل را در کسب معرفت ناکارآمد میدانند و در روایات نیز اگر حدیث صحیحی موافق کشف نباشد آن را کنار میگذارند و اگر حدیث ضعیفی موافق کشف باشد به آن استناد میکنند، حال آنکه قرآن و روایات خود میزان صدق و کذب بودن تمام منابع دیگر ازجمله کشف و شهود هستند.
از چیزهای مهمی که تصوف از نوافلاطونیان اقتباس کرده و در آن بحث بسیار کرده، مسأله عشق به خدا است که صوفی آن را مدار همه چیز خود قرار داده است، لذا به بهانه رسیدن به این عشق الهی، عشق مجازی که همان عشق به امردان و جوانان زیبا باشد را برای خود جایز دانسته، که در واقع از مکتب نوافلاطونی گرفته شده است.
شیطان خداشناس خوبی است، زیرا اقرار میکند که مخلوق خداوند است (خَلَقْتَنِی)، اما خداپرست و موحدی حقیقی نیست که در مقابل خالق خویش طغیان میکند. اگر شیطان، همانگونه که مولوی ادعا میکند، عاشق شیدایی بود؛ میبایست بر طبق اراده و خواست معشوق خود رفتار میکرد نه بر خلاف امر و دستور او، که عاشق هرگز به رنجش و قهر معشوق خود راضی نمیشود.
مقامات و درجاتی که تنها به قامت معصوم(ع) برازنده است را نمیتوان بر پیکر اقطاب صوفی پوشاند، زیرا کسی که دارای مقام ولایت و امامت است هم آگاه به علوم ظاهر است و هم جامع علوم باطن؛ و تمام مواردی که در رابطه با جایگاه قطب، از اعتقادات متصوفه است، ادعای باطلی بیش نیست.
صوفیه مکاشفات خود را وحی الهی قلمداد کرده و قائل هستند که بدون واسطه علوم و معارف الهی را از حق تعالی اخذ میکنند. با قبول این مطلب که صوفیه علوم خود را از کتاب و سنت اخذ نمیکنند، بلکه علوم ایشان مستقیما از جانب خداست، این سوال مطرح میشود که جایگاه آیات و روایات، و کاربر آنها برای مسلمین چه میشود؟
متصوفه معتقدند که برای هر فردی از انسانها، راهی برای رسیدن به خداوند وجود دارد و هرکس با هر عقیده و مذهبی میتواند به مقامات عالیهی بشری و حقیقت دست یابد و در این زمینه تفاوتی بین معتقدین به ادیان الهی و نحلههای خود ساخته، چون بودا و برهما و حتی آئینهای شیطانگرا نیست! صوفیان در مقام توجیه آموزههای خود عباراتی را دستاویز قرار میدهند که بطلان آن واضح و روشن است.
از جمله اعتقادات شرک آمیزی که از تصوف قدیم بهجای مانده است اعتقاد به حلول است چنانکه برخی از صوفیه معتقدند سالکی که در حالت ریاضت است، حق در وی متجلی میگردد و برخی نیز معتقد به حلول خداوند در انسانهای زیبارو یا ائمه اطهار (علیهمالسلام) هستند، اما در عین حال برخی از سران صوفیه معتقدین به حلول را گمراه و کافر خواندهاند.