شیطان، شهسوار سلوک صوفیانه!
شیطان خداشناس خوبی است، زیرا اقرار میکند که مخلوق خداوند است (خَلَقْتَنِی)، اما خداپرست و موحدی حقیقی نیست که در مقابل خالق خویش طغیان میکند. اگر شیطان، همانگونه که مولوی ادعا میکند، عاشق شیدایی بود؛ میبایست بر طبق اراده و خواست معشوق خود رفتار میکرد نه بر خلاف امر و دستور او، که عاشق هرگز به رنجش و قهر معشوق خود راضی نمیشود.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جهانبینی و نگرش تصوف به بعضی مباحث اعتقادی، نگاهی غیر وحیانی است که با بررسی آن میتوان به شکاف عمیق بین دیدگاه صوفیان و عموم مسلمانان پی برد. شاید عمق این اختلاف نظر و عقیده در موردی خاص که قرآن نیز به عنوان کتاب منصوص و بدون تحریف و مورد قبول همهی نحلههای اسلامی در موردش به صراحت ابراز نظر میکند و مکرر هشدار میدهد، برای هر محققی شگفتانگیز باشد؛ اما در کمال شگفتی میبینیم که شیطان، همان مظهر زشتیها، بدیها، پستیها و پلشتیها در مرئی و منظر متصوفه، عاشقی واله و شیفته، استاد درس توحید و بلکه سیدالموحدین است!
مرحلهی سرنوشتساز زندگی ابلیس، پس از خلقت آدم آغاز میشود. ملائکه و آسمانیان و از جمله ابلیس، از طرف خالق حی به سجده در مقابل مخلوق تازهی الهی مأمور میشوند. زمان امتحانی سخت و دشوار فرا رسیده که مردود شدن در آن برابر با از بین رفتن و هبط (سقوط کردن) عبادتی چند هزار ساله است که در روایتی از وجود نازنین امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «شیطان در آسمان طى هفت هزار سال خدا را با دو رکعت نماز عبادت کرد، خداوند هم در مقابل آن دو رکعت نماز - که هفت هزار سال طول کشید – ثوابهایى براى او در نظر گرفت».[1]
روحیهی خود بزرگبینی و تکبر که حاکی از حقارت و ذلت درونی شیطان بود، او را از اجرای فرمان حق نگه داشت و به بهانهی برتری از مخلوق جدید، از سجده کردن بر آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) سر باز رد. قرآن کریم فصل بهانه تراشی ابلیس را اینگونه روایت میکند که خداوند از او پرسید: «مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ [اعراف/ 12] چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او را از گِل!»
شیطان خداشناس خوبی است، زیرا اقرار میکند که مخلوق خداوند است؛(خَلَقْتَنِي) اما خداپرست و موحدی حقیقی نیست که در مقابل خالق خویش طغیان میکند. اگر شیطان، همانگونه که مولوی ادعا میکند[2] عاشق شیدایی بود، میبایست بر طبق اراده و خواست معشوق خود رفتار میکرد نه بر خلاف امر و دستور او، که عاشق هرگز به رنجش و قهر معشوق خود راضی نمیشود.
توجیه تمرّد شیطان چه منفعتی برای صوفیان دارد که به هر زبان و با هر تعبیری سعی در تطهیر چهرهی طرد شدهی او دارند؟! زرینکوب مینویسد: «و اما در مورد شیطان، صوفیان او را محب صادقی میدیدند که تنها محبوب خود را تقدیس میکرد، به همین دلیل از سجده کردن پیش آدم سرسختانه سرباز زد این مطلبی است که مولانا، خود در ابیاتی از مثنوی برای ما توضیح میدهد و به شیطان مجال میدهد تا حقانیت خود را ثابت کند. حلاج در "طواسین الازل و الالتباس" در وجود فرعون و ابلیس، معلم خود را میدید و آنان را به صراحت شهسواران میدان عشق الهی میخواند. احمد غزالی تأکید میکند[3]، هر کس توحید حقیقی را از شیطان نیاموزد، ملحد است. به نظر عین القضات، این موجود مفلوک ملعون در واقع عاشق شیفتهای بود که بخاطر محبوبش در خریدن خذلان و سرزنش برای خود درنگ نکرد. این که نظریهپردازان متصوف دفاعی تضادآمیز ولی بسیار درخشان از این دو چهرهی نفرین شده کردند، طبعاً خشم علما را بر ضد آنها برانگیخت.»[4]
با نگاهی به آیات الهی به صورت منصوص در طعن و لعن شیطان نازل گردیده و همچنین روایات معصومین (علیهم السلام) که ابعاد گوناگونی از دشمنی شیطان با انسان را روشن کرده است، جای هیچگونه توجیهی نمیماند تا امثال متصوفه خود را در دایرهی اسلام و سالک راه حق بدانند و قائل به اعتذار ابلیس باشند.
پینوشت:
[1]. قمی عباس، سفینة البحار، نشر اسوه قم، ج 1، ص 99
[2]. مولوی(شاعر)، مثنوی معنوی، مقدمه زرین کوب، نشر پیام دوستی، دفتر دوم، ص324
[3]. ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک الامم، حیدرآباد 1359، ج9 ص261
[4]. زرینکوب عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ترجمه کیوانی، نشر سخن، ص95
افزودن نظر جدید