شخصیتها
جسمانیت و عدم جسمانیت خداوند از مباحث مهم و اختلافی بین فرق مختلف اسلامی است. در بین ایشان جریانهای سلفی نیز رویکردی را در پیش گرفتهاند و در مقابل دیگر گروهها به بیان اندیشههای خود پرداختهاند، ولی هنوز کسی نمیتوان به درستی ادعای ایشان را بفهمد. این امر ناشی از تناقضات و برخودهای غیر علمی این گروهها است.
عبد السلام فرج از بزرگترین اندیشمندان سلفی جهادی در جامعه مصر است. او اندیشههای مؤدودی را در کتابهای خود مانند «الفريضةالغائبة» تبیین کرد. به خاطر اندیشههای انحرافی او، جريانهای سلفی به مبارزات مسلحانه روی آوردند و این اندیشهها مقدمات اشتباهات بزرگتر و غیر قابل جبرانی را فراهم کرد. كتاب او مشحون از تشويق به جهاد است.
برخوردهای غیر منطقی ابن تیمیه با مخالفانش و شتابزدگی و نقد و رد متعصبانه، و از طرفی حجم عظیم نوشتار و به کارگیری اصطلاحات در آثار وی باعث شده است نتوانیم نظمی را در دستگاه اندیشهای ابن تیمیه مشاهده کنیم. از این رو مخالفان وی نیز متفاوتند. وجه جمع ایشان این است که همگی معتقدند وی علم و عقلانیت را توأمان ندارد.
فهم تاریخ اسلام کلیدی مهم تشخیص راه درست است. بسیاری از اشتباهات مسلمانان در جهان اسلام به دلیل عدم تحلیل صحیح تاریخ واقع شده است. ابن تیمیه نیز برای اشتباه تصحیح منهج سلفیگری خود به ناچار نظری واضح البطلان را برگزیده است. او مجبور است تا عمل غالب صحابه را به دلیل تعارضداشتن، کنار نهاده و نظریه اقلیت هفت نفره را ترجیح دهد.
شاید زمانی که ابن امیر صنعانی اشعارش را در وصف محمد بن عبدالوهاب میسرود کسی فکر نمیکرد دیری نمیپاید که وی از راه خود پشیمان شده و به اعتقادات محمد بن عبدالوهاب پشت پا بزند. گویا این برگشت نادمانه ابن الامیر از فکر وهابیت ناشی از اعتقادات تند و تکفیری ابن عبدالوهاب دارد که برای ابن الوزیر چندان خوش نیامد است.
حسن البناء اگر چه متاثر از رشید رضا بود، اما با وی تفاوت ساختاری داشت و بر خلاف رشید رضا معتقد به وحدت اسلامی و گریزان از طرح مسائل اختلافی بود. وی اگر چه توسل را نمیپذیرفت، ولی صراحتا آن را رد نمیکرد و آن را از مسائل فقهی فرعی میدانست، که لطمهای به اسلام وارد نمیکند، وی بر این باور بود، که باید حکومت اسلامی تشکیل داد.
شیخ احمد سرهندی از علمای بزرگ دیوبندیه در اوایل قرن یازدهم هجری است، وی در بین اهل سنت هندوستان که با نام دیوبندیه معروف هستند، جایگاه بالایی دارد و از او با عنوان «مجدد الف ثانی» و «امام ربانی» یاد میکنند. وی کتابی بر علیه شیعه به نام «رساله فی رد الروافض» نگاشته است، که از مسائل علمی و ادبی خالی است.
گروههای جهادی، برای احیای خلافت اسلامی، به فتاوای ابن تیمیه تمسک کرده و با حکم جهاد علیه مسلمانان، تکفیر را در جهان اسلام نهادینه کردند. همه جریانهای تکفیری از دل گرایشهای سلفیه بیرون آمدهاند و همه سلفیان تحت تأثیر ابن تیمیهاند. امروز جهان اسلام، با پدیدهای به نام ابن تیمیه روبروست، که به اسم سلف خشونت را ترویج میکند.
با توجه به تعریف طُریحی و امام صادق (علیه السلام) از ناصبی، قطعا ابن تیمیه ناصبی است، زیرا او چنان با شیعیان دشمنی دارد، که به خاطر دشمنی با شیعیان، حتی حاضر است به امیرالمومنین علی (علیه السلام) نیز توهین کند. تا جایی که حتی البانی سلفی، که از شیفتگان و مریدان سرسخت ابن تیمیه است، نیز اقرار به این مطلب میکند.
سید قطب یکی از مؤثرترین افراد در جامعه مصر و در تفکر مبارزاتی اسلامی معاصر است. او البته اندیشمندی بسیار توانا بود. ولی به دلیل عدم درک درست از مجموعه فکر اسلامی نتوانست راهحل مناسبی را به جامعه اسلامی ارائه کند و لذا تنها بابیان بخش های جهادی اسلام و بدون توجه به مصالح و ضرورتها، جامعه اسلامی را بهسوی افراطگرایی تشویق کرد.
ابن تیمیه، مؤسس و لیدر فکری همه گروهها و جریانهای سلفی تکفیری است. وی اولین فردی است، که «فرقه سلفیه» را بنیان گذارد، زیرا تا قبل از او در هیچ یک از کتابهای ملل و نحل، نامی از فرقه سلفیه موجود نیست. ابن تیمه اولین فردی بود که در قرن هشتم از واژه «سلفیه» استفاده کرد و طریقه خود را «طریقه سلفیه» نامید.
رشیدرضا، بعد از آن که عمری را در اصلاحگری و نواندیشی و ترقیخواهی گذرانده بود، خود را از تأثیر طلایه دارانی چون طنطاوی و سید جمال و حتی عبده رهاند، و به دامن محمد بنعبدالوهاب پناه برد، که او را به ابن قیم جوزیه و ابن تیمیه و سپس به احمد بن حنبل میرسانید. وی به جای میل به شیوههای مدنیت نو، هجوم به غرب را ترجیح داد.
محمد عبده، مانند استادش سید جمال، بر بازگشت به اصل دین و آموزههای آن بسیار تأکید میکرد و از این رو میتوان او را در ردیف رهبران معنوی سلفیت، قلمداد کرد. ولی با این وجود او نیز نگاهی قهقرایی به اسلام و دین نداشت و عقاید او با سلفیگرایی مصطلح بسیار متفاوت است. او بر خلاف سلفیگری به مباحث کلامی و عقلی علاقه داشت.
سید جمال الدین اگر چه طرح بازگشت به اسلام را مطرح کرد، و روش او در آغاز، مکتب سلفیگری را تداعی میکند؛ اما سید هرگز معتقد به سلفیگری به معنای مصطلح آن نبود. وی بر خلاف سلفیگری وهابی نگاه قهقرایی نداشت، و دین و شرایط روز را هم میپذیرفت. وی به طور ویژه به عقل بها میداد و هرگز همانند سلفیگری وهابی، مسلمانان را تکفیر نمیکرد.