شخصیتها
ابن تیمیه: به اسیری بردن خاندان حسین و سوار کردن آنان بر شتران برهنه و گرداندن آنان در شهرها، دروغ و افتراء است. خدا را شکر هیچ زنی از بنیهاشم توسط مسلمانان غارت نشده است و امت پیامبر هرگز اسیر کردن بنیهاشم را حلال ندانسته است. لکن اهل هوا و جهل فراوان دروغ میسازند، چنانکه عدهای از آنان میگویند: حجاج رؤسای بنیهاشم را کشت.
ابن تیمیه: یزید دستور به قتل امام حسین نداد، بلکه هدف یزید این بود که امام حسین را تعظیم کند، اما حسین از بیعتش سر باز زد و ولایت یزید را نپذیرفت و بر ضدش قیام کرد. مردم عراق راه را بر او بستند وحسین خواست بهسوی یزید پناهنده شود، ولی مردم عراق او را کشتند. وقتی خبر کشتن حسین به یزید رسید بر شهادت حسین گریست.
محمد امین کردی در رابطه با ابن تیمیه مینویسد: «یهودیها برای ضربه زدن به دین اسلام، افکار فاسدی چون: تشبیه، تجسیم، جهت و مکان داشتن برای خداوند را در بین مسلمین ترویج دادند. این بدعتها مورد توجه علمای اسلامی قرار نگرفت، تا اینکه در قرن هشتم هجری شخصی به نام ابن تیمیه شبهات و بدعتهای یهودیان را تکرار کرد.»
ابوبصیر الطرطوسی یکی از بزرگترین رهبران فکری در اندیشه نیروهای جهادی است. او که پدر معنوی جنبش احرار الشام به حساب میآید، در آیین و عقیده یک وهابی به تمام معنی است. او اکنون در جامعه وهابیت از جایگاه مهمی برخوردار است و تبعیت از آل سعود اصل عملکرد وی میباشد. هرچند به ظاهر در برخی امور با آل سعود مخالفتهایی دارد.
یکی از امور قطعی در جریانات سلفی، تاثیرپذیری القاعده از وهابیت است. القاعده که خود از بزرگترین شبکههای تروریستی در دنیا میباشد، بدون تکیه فکری بر وهابیت نمیتواند در درگیریهای اعتقادی مقاومت کند. فکر منجمد و بسته شیوخ هابی، دل مجاهدان القاعدهای را برای هر جنایتی سخت کرده است. سخنان ابو یحیی اللیبی شاهدی بر این مدعا است.
وهابیت که از ابتدای تأسیس به جز ویرانی و خرابی آثار مهم اسلامی و از بین بردن شوکت مسلمانان، نتیجه دیگری نداشته است، در ترویج ترور و ویرانی دیگر بلدان اسلامی نیز امروزه نقش خود را ایفاء میکند و تلاش دارد که تمامی زیرساختها و سرمایههای انسانی را با ترویج تروریسم سازمان یافته از بین ببرد. نتیجه این تفکر ویرانی است.
اگر عالمی برحق و پیرو اسلام راستین بود، حتماً برای عموم مسلمانان باید بسیار محترم و حتی از عزیزان انسان با ارزشتر و محبوبتر باشد. اما وقتی انحراف فکری شروع شد، انسان را به مسیرهای بسیار خطرناکی میبرد. عبدالله عزام از مهمترین شخصیتهای جهادی تکفیری در بیانی تأمل برانگیز بزرگان وهابیت را عزیزتر از پدر و فرزند خود میداند.
گروههای جهادی که با حمله به داشتههای امت اسلامی از بناها و زیربناها و دانشگاهها و جوانان و کودکان و زنان، همه آنها را نابود و در معرض تلف قراردادهاند، خود معجونی از اندیشه وهابیت و سلفیگری هستند که ریشههای تکفیری دارند. از آن ریشهی باطل، نتایجی چونین مخرب حاصل میشود. تخریب و ویرانی نتیجه فکر وهابیت است.
اینکه جریانات سلفی با اندیشه فکری سلفی بسیاری از مسلمانان را تکفیر میکنند، شک و شبههای نیست؛ اما اینکه این تکفیر شدید از کجا نشأت میگیرد و چه عواملی باعث شده، همه مسلمانان در معرض این تکفیر قرار بگیرند، شواهد و ادله بسیاری حاکی است که وهابیت یکی از مهمترین و اساسیترین خواستگاههای تکفیری آنان است.
توحید از نابترین تفکراتی است که بشریت از وحی آن را نوشیده، هیچ بخشی از دین به اندازه توحید تاثیرگذار نیست و از رهگذر این اعتقاد است که شخص را باید دیندار و یا بیدین نامید. پس نقش توحید در سعادت انسان بسیار زیاد است. جریانهای سلفی خود را برپا کنندگان فکر توحیدی میدانند و معتقدند با نوع فکر ایشان توحید احیا میشود.
هواداران داعش رهبرشان را با نام «ابوبکر البغدادی القرشی الحسینی» یاد میکنند. به این جهت که احادیثی در منابع روایی شیعه و سنی است، که دلالت دارد بر اینکه مهدی موعود از اهل بیت عصمت و طهارت است. از جمله این روایت که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «قیامت بر پا نمیشود، تا اینکه مردی از اهل بیت من قیام میکند.»
هواداران داعش رهبرشان را با نام ابوبکر البغدادی القرشی الحسینی یاد میکنند. علت این نامگذاری با اهداف خاصی است که عمده ترین دلیل، تأویل روایات مهدویت برای مشروعیت و مقبولیت در بین مردم است. به او قریشی میگویند به جهت اینکه روایات فراوانی در منابع اسلامی وجود دارد که میگوید، خلیفه باید از قریش باشد.
یکی از بزرگترین نشانههای ضعف در یک فکر و اندیشه تعارضگویی در آن اندیشه است. اندیشهای که مولفههای آن همدیگر را نقض میکند نمیتواند راهگشای دیگران باشد و این از وجود اندیشههای التقاطی در این مجموعه خبر میدهد. در اندیشه ابن تیمیه گاهی از این موارد دیده میشود و به اعتراف نزدیکانشان از ضعف فکر سلفی گری خبر میدهد.
نگاه جریانات مذهبی به جهان ماوراء به نوعی واکنش این جریانات به اندیشه های عرفانی منجر میشود. مثلا گروههای عقلگرا به عرفان نظری نزدیکتر و گروههای ظاهرگرا به شدت با اندیشههای عرفانی به مخالفت پرداختهاند. طبیعتا جریانات ظاهرگرای سلفی که از قضا روی خوبی به عقل نیز ندارند به شدت به تکفیر عارفان و عالمان عرفان در نظر میپردازند.