بهائیت
بهائیان در حالی ادعای ابداع آموزهی ترک تعصب را از جانب پیشوایان خود دارند که پیش از آنها، آیات و روایات اسلامی، از تعصب کور نهی کردهاند. از طرفی پیشوایان بهائی، در این زمینه پا را فراتر نهاده و به مقابلهی فکری با تعصبات پسندیده ملّی، مذهبی پرداختهاند؛ مقابلهای که با هدف هموارسازی راه سلطهی حامیان بهائیت صورت میگیرد.
در تبلیغات بهائیت، مساوات و برابری میان بشر، از آموزههای پیشوایان این فرقه معرفی میشود. این در حالیست که پیشوایان بهائی بر خلاف این شعار، تساوی انسانها را از جهات مادی و معنوی محال دانستهاند. با این حال، چه توجیهی برای این تناقض گوییهای پیشوایان بهائی، غیر از تمسک به دروغ و عوامفریبی برای پیشبرد تبلیغاتشان وجود دارد؟!
پیشوایان بهائیت ترک تعصبات دینی و حقیقت جویی را از تعالیم بدیع خود برمیشمارند. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائی بر خلاف این شعارها، میزان علم و عقل اشخاص را ایمان و عدم ایمان به خود دانسته و منکرینش را نادانترینِ اشخاص برشمرده؛ حتی اگر داناترین بشر باشد. با این حال چگونه میتوان شعار جستجوی حقیقت به دور از تعصب سر داد؟!
عبدالبهاء، صنف دهقانان را به دلیل در کثرت بودن، اولین قشر برای اجرای آموزهی تعدیل معیشت خود انتخاب کردند. اما به راستی اگر این آموزهی جدیدی است که باید پرسید که کدام طرح آزمایشی را ابتدا، در سطحی وسیع امتحان میکنند؟! از طرفی اگر این حکم کپیبرداری از زکات اسلامی است، پس ادعای ابداع آن چه توجیهی خواهد داشت؟!
پیشوایان بهائی ترک تعصب را یکی از اساسیترین پایههای آیین خود برشمرده و مدعی نابودی تعصبات هستند. این در حالیست که بر خلاف این ادعا، عبدالبهاء، کودکان بهائی را بخاطر ابتلا به مرگ مجسم، از تحصیل در مدارس غیر نهی کرده است. با این حال چگونه میتوان شعار زدودن تعصبات سر داد و از همنشینی کودکان خود با دیگران منع کرد؟!
مبلّغ بهائی مدعی شد که پیشوایانش با ردّ قاطع نژادپرستی، به برابری و تساوی انسانها در جمیع جهات تأکید کردهاند. این ادعا در حالیست که پیشوایان بهائیت از یکسو برخی اقوام و نژادها را پست دانسته و از سویی دیگر ملّت و مردم خود را (بخاطر جذب و فریب و یا از روی تعصب نژادی) برتر از سایر اقوام و لایق ستایش دانستهاند!
مبلّغان بهائی یکی از تعالیم پیشوایان خود را برابری و برادری کامل میان انسانها معرفی میکنند. این در حالیست که بر خلاف این ادعا، پیامبرخواندهی بهائی از یکسو غیربهائیان را سنگریزه و پست دانسته و از سویی دیگر در حکمی، غیربهائیان را محروم از ارث بهائیان نموده است. با این حال آیا ادعای تساوی، چیزی جز شعار فریبنده در این فرقه است؟!
مبلّغ بهائی، هدف پیشوایان خود را زدودن جنگ و برقراری صلح برشمرد و راهکار آنها را مظلومیت دانست! اما به راستی چگونه دقیقاً در زمانی که کشورمان ایران، از شمال و جنوب به دست دو استعمار بزرگ در اشغال بود، پیشوایان بهائیت از طرف خدایی طرفدار ظالمین، امر به مظلومیت، سلطهپذیری و ممنوعیت دفاع کرده و آن را پیشنیاز صلح دانستهاند؟!
مبلّغان بهائی، جایگاه ویژهی علم نزد پیشوایان خود را دلیل بر مدرن بودن آیینشان برمیشمارند. این در حالیست که از یکسو پیشوای بابیت، دستور به محو تمامی کتابها (غیر از کتابهای خودش) داده و از سویی دیگر پیشوای بهائیت، علم را باعث گرفتاری و زندانی شدن خود دانسته و پیروانش را به جاهل شدن برای پذیرش آثارش فراخوانده است.
مبلّغان بهائی، یکی از آموزههای مدرن خود را لزوم مطابقت دین با علم برمیشمارند. این در حالیست که در باور بهائیت، این تطبیق میبایست با علم الهی و نه علم بشری باشد و لذا هر زمان که میان دین با علم اختلاف به وجود بیاید، مشکل از علم است. با این حال چه تفاوتی میان این باور بهائیت با سایر ادیان وجود دارد که بخاطر آن سایر ادیان را تخطئه میکنند؟
مبلّغ بهائی در گفتوگو با جوان شیعه، موضوع فرارسیدن اجل اسلام را به بحث نشستند. مبلّغ بهائی در ابتدا مدعی وجود آیهای بر فرا رسیدن اجل اسلام شد؛ آیهای که نمیتوانست ادعای او را ثابت کند و بلکه در مقابل، آیات و روایات بسیاری در رد استدلال او وجود دارد. چرا که آیات و روایات، پایان اسلام را روز قیامت معلوم معرفی کردهاند.
تشکیلات بهائیت در رساله سؤال و جواب کتاب اقدس، علّت اصلاح آثار و الواح پیامبرخواندهی بهائی را مطابقت آنها با قواعد قوم برشمرده است. اما بر فرض که تشکیلات بهائی، آثار پیامبرخواندهی بهائی را «فقط» اصلاح ادبی کرده باشد؛ چه توجیهی برای این اقدام خود داشته در حالی که جناب بهاء، سنجیدن آثار الهی را با قواعد رایج باطل دانسته است؟!
شوقی افندی، بهائیان را موظف به ابراز عقیده در هر شرایطی دانسته است. این در حالیست که پیشوایان این فرقه پیشتر، با تغییر نام تقیه به حکمت، پیروان خود را به کتمان عقیده سوق دادهاند. اما به راستی، چه تفاوتی میان تقیه با حکمت در عمل وجود دارد؟! از طرفی شوقی افندی با چه توجیهی حکم پیشوایان بهائی به رعایت حکمت را تحریم کرده است؟!
عبدالبهاء، ملاک حقانیت یک دین را تطبیق آن با عقل دانسته و هر آنچه بر خلاف عقل باشد را وهم برشمرده است. این ادعا در حالیست که پیامبرخواندهی بهائی در کتاب اقدس، ملاک درستی علوم را سنجش آنها با بهائیت دانسته است. با این حال چرا عبدالبهاء به دروغ، لزوم تطبیق دین با عقل را یکی از تعالیم بدیع بهائیت معرفی کرده است؟!