بهائیت
علیمحمد شیرازی کتاب خود را که قرار بود در حدود 15 الی 20 قرن میزان بماند؛ در ابتدا وعده داد که آن را در 19 واحد که هر واحد 19 باب داشته باشد و کلاً مشتمل بر 361 باب شود، بنگارد؛ اما بر خلاف وعدهی خود این کتاب را ناقص گذارد. اما به راستی چگونه پیامبری که معجزهی خود را تندنویسی میداند، از تکمیل کتاب آسمانی خود باز میماند؟!
علیمحمد شیرازی به عنوان پیشوای بابیت و بهائیت، ادعاهایی نظیر مهدویت و پیامبری و نسخ اسلام را برای خود مطرح نمود. وی در این راستا، از شیخ احمد احسایی به عنوان مبشّر آمدن خود یاد میکرد. این در حالیست که شیخ احسایی نیز با در نظر داشتن دلایل قطعی خاتمیت، همچون سایر علمای اسلامی، بر این اعتقاد مهمّ تأکید داشته است.
در پاسخ به این پرسش که علّت حمایت استعمار از جریان بابیت و بهائیت چیست؟! میبایست گفت در دورهای که به رغم درماندگی حکومت در مقابل زیادهخواهی استعمار، شواهد محکمی مبنی بر مقابلهی مردمی با اتکای به دین، با دزدی منابع و اِشغال کشورمان وجود دارد؛ کشورهای استعماری را بر آن داشت تا با ایجاد فرقهها راه را برای نفوذ خود هموار کنند.
نویسندگان بهائی مدعی میشوند که در منابع اسلامی، نصّی دربارهی خاتمیت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) وجود ندارد. این در حالیست که آیات و روایات بسیاری بر خاتمیت پیامبر اسلام تصریح دارند. حتی اگر بر خلاف ظهورات آیات و روایات، تقید آنها را نسبت به انبیای کاذب بپذیریم، از کجا معلوم که بهائیت نیز از ادیان کاذب محسوب نمیشود؟!
نویسندگان بهائی، مدعی شدند که اعراض مسلمانان از علیمحمد شیرازی، ایرادی به حقانیت او وارد نمیسازند. اما این مطلب موجب اثبات دین بودن بابیت و بهائیت نمیگردد! چرا که مدعیان پیامبری بسیاری پس از پیامبر اسلام آمده که اکثر مسلمانان، آنان را تکذیب کردهاند. با این حال چه فرقی میان علیمحمد شیرازی و سایر مدعیان دروغین وجود دارد؟!
نویسندگان بهائی مدعیاند که انزال دو روزهی کتاب بیان، خود نشانی بر برتری این کتاب بر قرآن است. این در حالیست که ادعای انزال بیان در مدت دو روز، صرفاً ادعایی بیدلیل است. بعلاوه، کتاب آسمانی قرآن، نزول دفعی و یکجا در شب قدر نیز داشته است. همچنین علیمحمد شیرازی موفق به تکمیل کتاب ناقص به ظاهر الهی خود نشد!
نویسندگان بهائی برای اثبات الهی بودن آیین پیشوایان خود، رسوا نشدن آنها به دست خداوند را دلیلی مهم بر حقانیت آنها معرفی میکنند. این در حالیست که اگر خدای تعالی بخواهد در مورد رسوایی مدعیان دروغین طریق جبر را عمل نمایید، که دیگر هدایت اختیاری بشر معنا نخواهد داشت. از طرفی رسوایی هر مدعی دروغینی، بر عهدهی خدای تعالی نیست.
بهائیان مدعیاند همانگونه که مسیحیان با مطالعهی قرآن باید به اسلام ایمان آورند، مسلمانان هم با خواندن نوشتههای حسینعلی نوری، میبایست بهائی گردند. اما حتی با نادیده گرفتن سایر معجزات پیامبر اسلام؛ قبل از انتساب نوشتههایی به خدای سبحان، باید وحیانی بودن آن ثابت شده و این، کار عقل است که با تأمل و تحقیق، حقیقت را دریابد.
کانالهای تبلیغی تشکیلات بهائیت با انتشار مقالهای مدعی شدند که نحوهی انتقال رهبری پس از پیامبرخواندهی این فرقه، مطابق با خواست او صورت گرفته است. آری؛ گویا تشکیلات بیت العدل برای مشروع جلوه دادن خود و تصدیق پیشگوییهای خلاف واقع پیشوایان بهائی، راهی جز انتشار دروغهای فاحش و تحریف خواست آنان ندارد!
جناب عبدالبهاء، از جهانگیری ادعای پیامبری پدر خود، با تعبیر برهان عقلی یاد کرده است. این در حالیست که اولاً: جهانگیری ادعای حسینعلی نوری، چگونه میتواند به عنوان دلیلی بر حقانیت او قرار گیرد؟! ثانیاً: بر فرض پذیرش این ادعا به عنوان برهانی عقلی، میبایست بدانیم که چنین دلیلی، حداقل در حق پیامبرخواندهی بهائیت صادق نیست.
عبدالبهاء با کپیبرداری از ادیان الهی و الگوگیری از اندیشکدههای غربی و تلفیق آنها با یکدیگر، تعالیمی به ظاهر بدیع اختراع و آنها را به پدر خود منتسب کرد. یکی از این تعالیم، مسئلهی لزوم مطابقت دین با علم و عقل است. این در حالیست که نه تنها این آموزه ابداع پیامبرخواندهی بهائیت نبوده؛ بلکه او اصلاً چنین آموزهای را باور نداشته است.
پیشوایان بهائی در مواضعی متناقض با توصیهی خود به رعایت اصل حکمت؛ پیروان خود را از هرگونه کتمان عقیده برای حفظ مصالح شخصی بازداشتهاند. اما با اندک تأملی میتوان فهمید که پیشوایان بهائیت، سرلوحه قرار دادن حکمت را در برخورد با مخالفین، مخصوص خود دانسته و وظیفهی پیروان را به گونهای دیگر ترسیم کردهاند!
علیمحمد شیرازی (پیشوای بابیه و مبشّر بهائیت) خود را فرستادهی خدا دانسته و مدعی وحیانی بودن کتاب «بیان» خود بوده است. اما در غیرالهی و وحیانی بودن نوشتهجات این پیشوا و مبشر بهائیت، همین بس که وعدهی او به تکمیل نوزده واحدِ دارای نوزده بابِ کتابِ به ظاهر وحیانیاش (مجموعاً 361 باب)، توسط خود و جانشینش محقق نشد.
از آنجا که ذکر توبهنامهی باب در کتابهای بهائیان موجبات رسوایی آنان را فراهم ساخته، سرکردگان بهائیت، تقیه را تنها راه فرار خود از پاسخگویی میدانند. اما به راستی، وقتی طبق تعالیم بهائیت، حتی افراد عادی نیز حق کتمان عقیده ندارند، پس چگونه علیمحمد شیرازی که پیشوای آنان به حساب میآید از این حق برخوردار است؟!