بهائیت
مبلّغان بهائی روایاتی که در آن وعدهی برپایی عدالت جهانی به وسیلهی حضرت مهدی (عج)، داده شده را به شخص علیمحمد شیرازی تفسیر میکنند. این در حالیست که با گذشت قریب به 200 سال از هلاکت باب، تحقق وعدهی عدالت جهانی به وسیلهی وی، بیمعناست! بعلاوه روایاتی وجود دارد که مصداق امام زمان کاملاً مشخص شده و قابل انطاق بر غیر نیستند.
عبدالبهاء، نظام رهبری بهائیت را پس از خود، بر دو پایهی مقام ولایت امر و نهاد بیتالعدل استوار دانسته است. بر اساس تصریح پیشوایان بهائی، وظایف این دو نهاد هیچگونه تزاحمی با یکدیگر نداشته و هیچکدام حق دخالت در امور دیگری را ندارد. این در حالیست که بیتالعدل، پس از مرگ شوقی افندی، تمام مسئولیتهای مقام ولایت امر را تصدی کرده است!
مبلّغان بهائی با استدلال به آیات 93-90 سورهی اسراء، مدعیاند قرآن حجیت معجزه را رَد کرده و پیامبر گرامی اسلام همیشه به درخواست معجزهی مردم، پاسخ منفی میدادند. این در حالیست که همانگونه که قرآن کریم از معجزات پیامبران الهی با تعبیر برهان یاد میکند، معجزات بسیاری بر حقانیت پیامبر اسلام وجود داشته است.
بهائیان در حالی علیمحمد شیرازی را به عنوان امام زمان شیعیان و وارث نبی مکرم اسلام (صلّی الله علیه و آله) معرفی میکنند، که بدون شک یکی از مهمترین وعدههای ظهور مهدی موعود (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، هنوز تحقق نیافته است. آری؛ جهانگیری اسلام، وعدهای الهی و قرآنی است که تنها با ظهور مهدی موعود تحقق خواهد یافت.
به مناسبت سالگرد درگذشت عبدالبهاء، کانال تلگرامی تشکیلات بهائیت، با انتشار عکسنوشتههایی، از حضور پُررنگ مردم (خصوصاً مسلمانان و علمای اسلامی) در تشییع جنازهی وی خبر داد. این در حالیست که تنها علّت حضور علمای مسلمان در تشییع جنازهی این پیشوای بهائیت را میتوان در ویژگی سرشار از ریا و تزویر وی جستجو کرد.
بهائیان در خصوص لفظ خاتم در آیهی 40 سورهی احزاب، مدعیاند که خاتَم، به معنی زینتدهنده و یا تصدیق کنندهی انبیاء پیشین و نه آخرین آنهاست. این در حالیست که: اولا: کلمهی خاتم با هر اعرابی به معنای «ما یختم به» میباشد. ثانیا: استعمال لغت، در غیر معنی حقیقی آن است. ثالثا: پیشوایان بهائی بر خاتمیت پیامبر اسلام اعتراف داشتهاند.
در منابع اسلامی، احادیث بسیاری بر امتداد شریعت اسلام تا روز قیامت وجود دارد. از اینرو حسینعلینوری برای توجیه ادعای پیامبری خود، اقدام به جعل حدیث کرده و مدعی میشود: قیامت، با ظهور علیمحمد شیرازی برپا شده است. این ادعا در حالیست که اساساً قیامتی که در قرآن بدان وعده داده شده، شباهتی با ادعای پیامبرخواندهی بهائیت ندارد.
ابوالفضل گلپایگانی با استدلال به برخی آیات قرآن مدعی میشود که چون معجزه مورد انکار برخی واقع میشود، پس حجیت ندارد. در پاسخ به وی خواهیم گفت: این قبیل آیات بیانگر لجاجت عدهای در مقابل آیات الهی است، نه زیر سؤال بردن حجیت معجزه؛ چرا که اگر حجیت معجزه را رد کرده بود، نباید با انکار یک قوم، برای قوم دیگر معجزهای ظاهر میشد.
از دلایلی که بهائیان بر عدم اعتبار معجزه میآورند، اینست که حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) برای اثبات حقانیت خود، بدان استناد نکرده است. این در حالیست که بعلاوهی نزول کتاب آسمانی و جاوید قرآن، بر پیامبر اُمّی (که خود بزرگترین معجزهی ایشان به شمار میآید)، معجزاتی نظیر انشقاق قمر، معراج، مباهله و...؛ برای حضرتش بیان شده است.
در حالی پیشوایان بهائی مهمترین تعلیم خود را تحری حقیقت معرفی کرده و اعتقاد موروثی و تقلیدی را باطل و ناپسند میشمارند که عملاً در مورد کودکانشان، چنین تعلیمی را اجرا نمیکنند. چرا که به دستور پیشوایان بهائیت، بهائیزادگان پیش از رسیدن به سنّ بلوغ، تحت آموزشهای فشردهای قرار میگیرند تا گزینهای جز انتخاب بهائیت برایش باقی نماند.
خداوند متعال در قرآن، به صراحت ختم سلسلهی پیامبران را به وسیلهی حضرت محمّد (صلّیاللهعلیهوآله) اعلام داشته است. این در حالیست که بهائیان با اشکال به واژهی نبوت، سعی در توجیه ادعای مدعی پیامبری خود دارند. حال آنکه نبی أعم از رسول است و هنگامی که خداوند میفرماید سلسلهی انبیاء ختم شد، لزوماً ارسال رسولان نیز پایان پذیرفت.
بهائیان تجلی خداوند در حسینعلی نوری را توجیه ادعای خدایی او میدانند. این در حالیست که اولا: هیچ انسانی نمیتواند مظهر کامل ذات الهی باشد. ثانیا: منظور از تجلی، ظهور قدرت خداوند بر وجود انسانی پاک است نه واگذاری مقالم الوهیت ثالثا: ادعاهای حسینعلی نوری ارتباطی با تجلی ندارد رابعا: قرآن کریم به امثال بهاءالله، وعده دوزخ داده است.
عبدالبهاء، در تشریح آموزهی اُلفت و محبت این فرقه، مدعی میشود که تمام حجتهای الهی، به جهت محبت و اُلفت آمده و جميع كتب آسمانی، به همین جهت نازل گشتهاند. این در حالیست که با بررسی اعمال خشونتآمیز پیامبرخواندهی بهائیان درمییابیم که یا وی از حجتهای الهی به شمار نمیآید و یا انتساب ابداع آموزهی اُلفت و محبت به او صحیح نمیباشد.
عباس افندی در توجیه عجز پدر خود از پاسخ به درخواست معجزهی مردم مدعی میشود: «اگر معجزات را برهان اعظم خوانیم، دلیل و حجت از برای حاضرین است نه غائبین». این ادعا در حالیست که با تصدیق پیامبران بعدی و رسیدن خبر متواتر از معجزهی پیامبر، حقانیت پیامبر برای غائبین نیز حجیت مییابد.