فطرت و حیات معنوی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ هر موجود زندهای، حیات و زیستن متناسب با وجود خود دارد؛ حیات را در هستی به چهار شکل مشاهده میکنیم؛ 1- حیات نباتی؛ مختص گیاهان و درختان است. 2- حیات حیوانی؛ صفات غضب و شهوت از جمله ویژگیهای بارز این نوع حیات شمرده میشود. 3- حیات انسانی؛ علاوه بر ویژگیهای موجودات قبلی، دارای قوه عاقله است، اصطلاحاً به آن حیوان ناطق گفته میشود؛ سخن گفتن و تعقل ویژگی بارز آن میباشد. 4- حیات معنوی[1]؛ این نوع حیات در موجوداتی است که علاوه بر ویژگی موجودات قبلی، امتیاز خاص دیگری هم دارند که پای در زمین و چشم بر آسمان دارند؛ موجوداتی که این حیات را دارند مییابند که حقیقتی متعالی و غایی وجود دارد که مادی نیست و این دنیا و عوالم مادی، مقدماتی برای شناخت و حرکت به سمت او هستند؛ محل اصلی این معنویت قلب است.
حیات انسانی و معنوی مختص انسانها است. حیات معنوی در برخی زمانها ظهور و بروز آشکار و گاهی غیرآشکار دارد؛ هنگامی که این وضعیت آشکار میشود و از درون درک میکند که امری غلط است(مثال واضح آن، ظلم به یتیم)، انسان انتخاب میکند آن را بپذیرد و مطابق قوانین آن رفتار کند، یا آن را طرد کرده و موافق امیال نفسانی با محوریت لذت طلبی خودش رفتار کند. ویژگی حیات معنوی، انتخابی و اکتسابی بودن است؛ برخلاف سه حیات قبلی که شخص نقشی در انتخاب و کسب آن ندارد.
انسانی که حیات معنوی(مطابق فطرت الهی) را انتخاب میکند، باید هر عملی مخالف آن را کنار بگذارد و با باید و نبایدهای این سبک زندگی معنوی سلوک کند؛ با عمل به این قوانین، این حیات معنوی در وجود او حفظ شده و به مرور قوی و شدت مییابد. انسانهایی که بعد از مواجه شدن با حیات معنوی آن را نفی میکنند و مطابق باید و نبایدهای آن رفتار نمیکنند، بهمرور باعث نابودی این نوع حیات میشوند. ممکن است بیداری معنوی برای بسیاری از انسانها به صورت آشکار رخ داده و هر کسی کمی در احوالات خود تأمل کند، شاید تصدیق کند که در برههای از زندگی خود یک زیست معنوی خاص، برایش رخ داده است. کسی که به بلوغ نرسیده باشد، درکی از قوای جنسی ندارد؛ اما بعد از بلوغ و بیداری این قوه، نهتنها کاملاً وجود این قوه را درک میکند، بلکه تغییرات جسمی و روحی و... متناسب با آن را هم متوجه میشود. در بیداری معنوی نیز همین مسئله با تفاوتهایی اتفاق میافتد، شخص دارای یک بینش (جهانبینی)، گرایش (میل) و کنش (رفتار) خاصی میگردد که قبل از این بیداری معنوی نداشته است.
معنویت یک امر فطری و الهی می باشد که انسان توسط آن به دنبال فضائل است و امانت داری را تأیید و ظلم را نفی میکند و این عمومات غیرقابل تغییر است. در قرآن کریم در رابطه با معنویت میخوانیم که این حیات، نوعی از آفرینش است و این سرشت الهی باید با رهبری و رهنمودها و دستورات پیامبران الهی همراه گردد؛ البته باید و نبایدهای این معنویت باید مطابق با آخرین نسخه دینی باشد که خداوند ارسال کرده است؛ چون پیامبر اسلام، آخرین پیامبر میباشد پس باید حقانیت باید و نباید این بیداری معنوی را با دین اسلام سنجید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ »؛[1] « پس [با توجه به بی پایه بودن شرک] حق گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوی این دین [توحیدی] روی آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش. برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار.» در این آیه سخن از توحید فطری است یعنی همان مسأله را از طریق درون و مشاهده باطنی و درک ضروری وجدانی تعقیب کرده و میفرماید: «پس روی (دل) خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن»! (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً). چرا که «این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش خدا نیست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستین روزی که انسان قدم به عالم هستی میگذارد این نور الهی در درون جان او شعلهور است. «این است دین و آیین محکم و استوار» (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ). «ولی اکثر مردم نمیدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ). «دین حنیف» یعنی دینی که از تمام کجیها و از انحراف و خرافات و گمراهیها به سوی راستی و درستی متمایل شده است.
قرآن کریم بیان میکند که برای شناخت و پرورش معنویت باید هنجارها و ارزشهای دین را به کار بریم، چون معنویت و دین دو امر متضاد نیستند، معنویت یک سرشت الهی در وجود بشر است.
پی نوشت:
[1]. زندگی معنوی، همان حیات طیبه است.
[2]. قرآن کریم؛ سوره روم، آیه 30
محمد جواد نصیری
افزودن نظر جدید