انحرافات، بدعتها
یکی از شخصیت های تاثیرگذار در مبحث شطح، بایزید بسطامی است که به خاطر شطحیات بسیار زیادش به شیخ شطح معروف گشته است. با نگاهی به شطحیات او بی اساس بودن گفتارش برای خیلی ها حتی برای محققینی همچون زرین کوب روشن است.
یکی از راه های روشن شدن ماهیت شطح، شناخت افرادی است که در این مسئله تاثیرگذار هستند. از جمله آن افراد می توان به حلاج و روزبهان بقلی اشاره کرد که سنی مذهب بوده و گفتار آن با سخنان اهل بیت(ع) هماهنگ نیست.
طبق تحقیقات انجام شده توسط محققین نقد تصوف، شارحان شطح برای توجیه شطحیات بزرگان خود از سه شیوه استفاده کرده اند و با تاملی در آن شیوه ها، نادرستی آن شطحیات فهمیده خواهد شد.
اهل بیت (ع) در عصر غیبت کبری، برای نجات مومنین از غربال آخرالزمان و فتنه ها راهی مشخص کرده اند و آن راه، رجوع به عالمان دینی که مجهز به علم و عمل هستند، می باشد. عالمان دینی نیز در نقد متصوفه و عملکرد آنها از هیچ کوششی دریغ نکرده و برای رهایی مؤمنین از دام آنها در تالیفات خود، انحرافات متصوفه را بازگو کرده اند.
یکی از غلوهای متصوفه، غلو در مقام و مرتبه نبوت می باشد. به گونه ای که امیرالمؤمنین(ع) را برتر از پیغمبر خدا(ص) می دانند. ایشان این مباحث را به عنوان سرَ، به مریدان خود القا می کنند. این گونه تفکرات علاوه بر اینکه مستند به روایات نیست، بلکه با دلائل مختلفی که به برتری پیامبر خدا(ص) بر امام علی(ع) دلالت دارد، مردود می شود.
یکی از مهم ترین اصول در اعتقادات دینی، پرهیز از غلو و افراط در اندیشه دینی است. یکی از انحرافات فرقه صوفیه ذهبیه نیز به این نکته بر می گردد که در بین سخنان بزرگان این فرقه صفاتی که مخصوص خداوند متعال است را به امیرالمومنین(ع) نسبت می دهند، درحالی که این اندیشه ها با آیات الهی مردود است.
یکی از ابزارهای متصوفه، برای گسترش تصوف در جامعه، استفاده از خواب می باشد که در حیطه های مختلف از آن استفاده می کنند. اما نه تنها خواب در مباحث اعتقادی، فقهی و اخلاقی حجت نمی باشد، بلکه در روایات نیز از پیروی خواب در مباحث دینی نهی شده است.
در روزهای منتهی به ماه مبارک رمضان که گمانه زنیهای زیادی درباره روز عید فطر مطرح میشد، صلاحی قطب خود خوانده دراویش گنابادی در سخنانی نسنجیده اعلام کرد که رؤیت هلال، لازم نیست و با محاسبات نجومی روز عید فطر را مشخص کنید. درحالیکه مفسرین معتقدند که آیه یسئلونک عن الأهلّة حجیت و اعتبار و لزوم رویت هلال را میرساند.
اقطاب دراویش گنابادی در مسئله زکات فطره خلاف نظر تمام مراجع تقلید اظهارنظر کرده اند. مراجع تقلید، زکات فطره را حق فقرا میدانند که باید به آنها داده شود، ولی نورعلیشاه ثانی معتقد است که زکات فطره را باید به قطب داد. نورعلی تابنده هم که خود معترف به عدم تسلط بر زبان عربی و تفسیر قرآن است، برخلاف نظر مراجع تقلید، زمان پرداخت زکات فطره را بعد از نماز عید میداند.
در حالی که اکثر مسلمانان جهان اعتقاد به زنده بودن حضرت مهدی (عج) دارند و روایات زیادی هم به ظهور آن حضرت اشاره دارند، بعضی از اقطاب صوفیه برای رسیدن به جایگاه اهل بیت (ع) و حکومت بر مردم، ادعا کردهاند که حضرت مهدی (عج) به مقام قطبیت رسیده و بعد از چند سال قطبیت، از دنیا رفته است.
در حالی که مسئله امامت در آیات و روایات دارای جایگاه ویژهای است و طبق روایت هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است، مولوی از بزرگترین اقطاب صوفیه، شمس تبریزی را به عنوان امام زمان معرفی کرده است و در طرف مقابل منکر وجود مبارک حضرت مهدی (عج) شده است.
صوفیان قطب خود را با همهی نواقص ظاهری و اعتقادی و روحی و عرفانی، مصداق معین و مشخص امام معصوم دانسته و مقامات امام را برای او قائلند. مثلأ در زمان حاضر، فرقهی گنابادیه، نورعلی تابنده را که از خواندن چند سطر آیهی قرآن بدون غلط عاجز است را امام وقت خود معرفی میکنند. از اینگونه انحرافات در فرق مختلف صوفیه به وضوح دیده میشود که همگی نتیجهی دوری از حقیقت دین و فاصله گرفتن از راهنمایان حقیقی معارف الهی و اسلامی که همان اهل بیت (علیهم السلام) هستند، میباشد.
پس از مرگ تابنده، دراویش این فرقه به سه دسته تقسیم شوند. دستهی اول جذبی را با همهی ناتوانی مدیریتیاش قطب میدانند و با او بیعت کرده و جانفدای او هستند! دسته دوم گروه اندکی هستند که به ادعای اسماعیل صلاحی، درویش میبُدی که مدعی جانشینی تابنده است لبیک گفته و طرفدار او و نگاه تندی که بر علیه نظام و انقلاب دارد، شدهاند. دسته سوم دراویشی هستند که همصدا با مصطفی آزمایش لیدر غرب نشین و لیبرال این فرقه خواهند روشنگری در موضوع قطبیت هستند.
قطب دراویش گنابادی برای اینکه بتواند ادعای داشتن مقام ولایت و امامت خود را ثابت کند با سوء استفاده از حدیثی از امام کاظم (ع) در کتاب کافی، ادعا می کند که امامت به دوازده نفر ختم نمی شود. حال آنکه این حدیث هیچگونه منافاتی با منحصر بودن امامت در دوازده نفر از اهل بیت (ع) ندارد و مرحوم کلینی در همین کتاب، به منحصر بودن امامت در دوازده نفر اشاره کرده است.