شخصیت های تاثیرگذار در شطحیات صوفیانه (حلاج)
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دومین شخصیت قابل بررسی در بحث شطحیات، کشته شطح، حسین ابن منصورحلاج میباشد. او در سال 244 هـ ق در طور بدنیا آمد. طور قریه ای از توابع بیضاء فارس می باشد. وی در شهر شوشتر بزرگ شد و در 18 سالگی اقدام به سفر کردن کرد. از بصره و مکه و بغداد دیدن کرد و زنی از اهالی بغداد را به همسری برگزید .
بزرگان علمای شیعه همچون شيخ ابو القاسم حسين بن روح، سومين وكيل خاص امام زمان، شيخ مفيد (413-336 ق)، محقق کرکی و ابوسهل اسماعيل بن على نوبختی و... و همچین از علمای اهل سنت هم افرادی همچون ابن حزم، ذهبی و ... از مخالفان سرسخت، حلاج بوده اند.
در دادگاهی که با حضور عالمان دینی، برای رسیدگی به اتهام های حلاج برگزار شد و در آن دادگاه، علما حکم به کفر و اعدام او دادند. دلایل حکم به کفر و اعدام حلاج عبارت هستند از: ادعای وکالت امام زمان (علیه السلام)، سحر و جادوگری، ادعای خدایی، تبدیل عبادات به ویژه حج، دفاع از شیطان و فرعون و دستور به انهدام و از بین بردن کعبه.
شیخ طوسی درکتاب الغیبة در نقد حلاج،مینویسد: «حلاج در نامه هاى خود به ابوسهل(1) مينوشت: من وكيل صاحب الزمان عليه السّلام هستم. او نخست با اين مطلب ميخواست ابوسهل را بسوى خود بكشاند، سپس ادعاى خود را بالا برد و نوشت كه: من مأمورم به تو بنويسم كه هرگونه نصرت و يارى خواسته باشى برايت آشكار سازم تا دلت قوت گيرد و در نيابت من ترديد نكنى! ابوسهل هم به وى پيغام داد كه من در مقابل آن همه معجزات و كرامات كه (بادعاى تو) از تو بظهور رسيده، فقط موضوع مختصرى را پيشنهاد كرده از تو ميخواهم! و آن اينست كه من مردى زن دوست هستم و مايل به معاشرت با آنها ميباشم. چندين كنيز دارم كه پيرى مرا از نزديكى با ايشان دور كرده است و ناچارم هر جمعه محاسن خود را حنا بگيرم و متحمل رنج زياد شوم تا موهاى سفيدم را بپوشانم وگرنه كنيزان خواهند دانست كه من پير شده ام و به من رغبت نشان نخواهند داد و نزديكى ما بدورى می گرايد و وصال بجدائى می كشد.
از اين رو از تو می خواهم كارى كنى كه مرا از حنا بستن بى نياز نمائى و زحمت آن را از من برطرف سازى و موى ريشم را سياه گردانى. اگر چنين كنى هر چه بگوئى اطاعت مي كنم و گفته تو را می پذيرم و بطريقه تو می گروم. زيرا كه اين معنى موجب بصيرت من مى شود و از كمك به تو دريغ نخواهم داشت! چون حلاج سخن او را شنيد و نتيجه دسيسه ها و جواب خود را بدين گونه شنيد، دانست در نامه هاى خود كه پر از ادعا و اظهار كرامات و معجزات بوده، خطا كرده و طريقه خود را بنادانى به رخ او كشيده است. بدين لحاظ خوددارى كرد و جواب ابو سهل را نداد و ديگر كسى نزد وى نفرستاد.
ابو سهل هم اين ماجرا را اتفاقى خوش و باعث تفريح و خنده قرار داده بود و نزد همه كس بازگو می كرد، و حلاج را ريشخند می نمود. بدين گونه نزد بزرگ و كوچك شهرت يافت و همين باعث شد كه كار حلاج برملا گردد، و مردم از دور وى پراكنده شوند»(2) این جریان که در یکی از کتاب های معتبر شیعی نقل شده است بیانگر باطل بودن ادعا های این شخص می باشد.
سومین شخصیت که در مورد او باید بررسی اجمالی صورت بگیرید، روزبهان ابومحمد بن ابى نصر بن روزبهان بقلى فسايى شيرازى، معروف به« شيخ شطّاح» و « شطّاح فارس» است. وی در سال 522 ق، در خانواده اى ديلمى الاصل در فسا به دنيا آمد. ایشان یکی از علمای قرن ششم و هفتم اهل سنت است که در ترویج سماع و شرح شطحیات متصوفه تلاش بسیار کرده است و دارای آثار متعددی است که معروفترین کتاب ایشان، شرح شطحیات می باشد.
با توجه به مطالب بالا می شود این نکته را فهمید که این انحراف گفتاری که در لسان متصوفه وجود داشته، از بین کسانی مطرح شده است که گرایش اهل سنت داشته اند و عالمان دینی با این انحراف به سختی مبارزه کرده اند.
پی نوشت:
(1). ابو سهل بن على بن اسحاق بن ابى سهل بن نوبخت، رئيس متكلمين شيعه و پيشواى آنها در بغداد و سرآمد دانشمندان آل نوبخت بود.كتابهاى بسيارى نوشته كه قسمتى از آنها دررد عقائد فاسده مخالفين اسلام و تشيع است ابو سهل امام زمان( ع) را هنگام رحلت پدر بزرگوارش ديده است.
(2). طوسى، محمد بن الحسن، الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، ص401، دار المعارف الإسلامية - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1411ق.
افزودن نظر جدید