زرتشت و باستانگرایی
رهبران زرتشتی، در گذر تاریخ همواره پیشگویی میکردند که هزار سال پس از «یزدگرد سوم» ساسانی، میبایستی منجی موعود زرتشتی (سوشیانت) ظهور میکرد. یعنی 400 سال پیش (در حدود قرن 16-17 میلادی) سوشیانت باید ظهور میکرد، که نکرد.
برخی شبهه میکنند که مهریه، یک سنت اسلامی و توهین به زن است. چون زن، در مقابل پول، خود را در اختیار شوهر قرار میدهد! در حالیکه اولاً مهریه در سنت اسلام، دفاع از حق زن است. ثانیاً در دین زرتشتی هم قانون مهریه وجود داشته و دارد.
دین زرتشتی، برای اهریمن، هویت و قدرتی متمایز و مستقل از اهوره مزدا قائل است و این باور، بروندادِ نامطلوبی در پی دارد. حداقل اینکه این عقیده، اصلِ توحید را نفی میکند و در نتیجه دین زرتشتی از زمره ادیان توحیدی (یکتا باور) بیرون میشود.
در کتاب دینی زرتشتیگری از خِرَد وَرزیدن سخن به میان آمده است. اما مصادیق آن بعضاً خردمندانه و برخی نابخردانه اند. برای مثال، در زرتشتیگری، همبستری با محارم ولو به عُنف (زور)، کردار نیک خوانده شده است. یا در آموزههای زرتشتی، هدف از همهی نیکیها، خشنود کردنِ روانِ گاو مقدس است.
داریوش اول (مشهور به داریوش بزرگ) شاهنشاه هخامنشی در کتیبه بیستون (مشهور به کتیبه DB) میگوید در یک سال، 19 قیامِ مردمی، شورش و اعتراض وسیع در قلمرو او رخ داد که تمامی این موارد به دست او سرکوب شدند. صدها هزار نفر از معترضین و اغتشاشگران کشته شدند یا به اسارت در آمدند.
باید دانست که یلدا واژهای سریانی است. یعنی این کلمه از یک زبان سامی (به نام زبان سریانی) و منشأ آن در بینالنهرین بوده است و لذا این واژه ابداً ریشه آریایی ندارد. بنا بر متنِ اَوِستا، «میترا» که نام دیگر آن، مِهر است، اصلاً یک الهه بانو نیست! بلکه مذکّر (نرینه) است. در اوستا: اَشی یشت (اَرت یشت)، بند 16 آمده است که میترا (مهر) برادر ایزد اَشی است و در نتیجه میترا پسر اهورامزدا است. همچنین در مهر یَشتِ اَوِستا که در ستایشِ ایزد مهر (میترا)...
میتراپرستی یکی از ادیان کهن دنیا است که دین زرتشتی با آن دشمن بود. از سویی دیگر، ایرانیان در طول تاریخ، شب تولد میترا را به شبنشینی و جشن و سُرور میگذراندند. از این سخن میتوان نتیجه گرفت که عامه ایرانیان، هیچ گاه آن گونه که برخی گمان میکنند، به دین زرتشتی ایمان نیاورده بودند.
جشن شب یلدا، نه ریشه زرتشتی دارد و نه مُهر تأییدی از سوی زرتشت. بلکه این شب، توسط بسیاری از مردمان غیرآریایی (و ایضاً آریایی) گرامی داشته میشد. پس از اسلام، این جشن مانند دیگر مظاهر هویتی ایرانیان، رنگ و بوی توحید به خود گرفت و جامه عشق و عرفان بر تن کرد.
خسرو انوشیروان، پادشاه زرتشتیِ سلسله ساسانی، در دوران حکومت خود پیروان مزدک، مردم بلوچستان (حتی زنان و کودکان)، مردم گیلان و... را کشتار کرد. او نه فقط محاربین، بلکه معترضان غیر مسلح را نیز زجرکُش میکرد.
پس از این که بین گُشتاسپ (پادشاه ایران) و ارجاسب (پادشاه توران) اختلاف افتاد، زریر (برادر گشتاسپ) و اسفندیار (پسر گشتاسپ) شمشیر خود را از نیام بیرون آورده؛ گفتند که ما دست از دین زرتشت نمیکشیم و هر کس را که پیرو دین زرتشتی نشود، خواهیم کُشت و سرش را خواهیم برید و بر نیزه خواهیم کرد.
حکیم ابوالقاسم فردوسی هیچ ترس و واهمهای ندارد که از بدیهای شاهان و پهلوانان سخن بگوید. در حقیقت، ایشان، تاریخ را با همه شیرینیها و تلخیهایش پذیرفته است. یک نمونه، اینکه ایشان فرمودند رستم (قهرمان شماره یک شاهنامه) در هر وعده غذایی به تنهایی یک گورخرِ کامل را میخورد و به هیچ کس هم رخصت نمیداد که بر سر سفره بنشیند به جز کسانی که همخوناَش بودند.
هر چه به ساعتِ صِفر نزدیک میشویم، اوضاع عجیبتر میشود. عبدالحمید اسماعیلزهی (امام جمعه اهل تسنن زاهدان) با آن اندیشههای طالبانی، مدعی دفاع از حقوق زنان میشود. جمشید زره پوش زرتشتی مدعی چشم و دیدهی پاک میشود. لابد به زودی باید منتظر بیانیه داعش در حمایت از حقوق بشر و تظاهرات گربهها در دفاع از حقوق موشها باشیم!
رسانههای زرتشتی و باستانگرا، همصدا و همسو با شیاطین، برای اشرار مسلحی که در بلوچستان کشته شدند، اشک تمساح میریزند. حال آنکه تا دیروز، خودشان افتخار میکردند که خسرو انوشیروان پادشاه زرتشتی ساسانی، بلوچها را قتل عام کرد. انوشیروان حتی به کودکان بلوچ هم رحم نکرد و آنان را کشت.
برخی مدعیانِ میهنپرستی که خود را فرزندان کوروش میخوانند، این روزها از سر کمعقلی، سطحینگری و لجبازی، سرگرم لگد پراندن به ایران اند. دوشادوشِ تجزیهطلبها و مزدوران سعودی و صهیونیست!