رستم، خودخواه و خیر نرسان
حکیم ابوالقاسم فردوسی هیچ ترس و واهمهای ندارد که از بدیهای شاهان و پهلوانان سخن بگوید. در حقیقت، ایشان، تاریخ را با همه شیرینیها و تلخیهایش پذیرفته است. یک نمونه، اینکه ایشان فرمودند رستم (قهرمان شماره یک شاهنامه) در هر وعده غذایی به تنهایی یک گورخرِ کامل را میخورد و به هیچ کس هم رخصت نمیداد که بر سر سفره بنشیند به جز کسانی که همخوناَش بودند.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه با زبان شعر و ادب، تاریخ ایران را بیان کرد. اما نکته قابل تأمل در شاهنامه اینکه، حکیم فردوسی هیچ ترس و واهمهای ندارد که از بدیهای شاهان و پهلوانان سخن بگوید. در حقیقت، ایشان، تاریخ را با همه خوبیها و زشتیها، با همه شیرینیها و تلخیهایش پذیرفته است.
یک نمونه، اینکه ایشان فرمودند رستم (قهرمان شماره یک شاهنامه) در هر وعده غذایی به تنهایی یک گورخرِ کامل را میلُنباند:
دگر گور بِنهاد در پيش خويش
كه هر بار گورى بُدى خوردَنيش
و به هیچ کس هم رخصت نمیداد که بر سر سفره بنشیند (به جز کسانی که همخون او بودند):
برادرش را نيز با خود نشاند
و زان نامداران كسان را نخواند (1)
استثناءً موردی پیش می آمد که با کسی همسفره شود. وگرنه عادت او این بود که تنها بخورد و به ضعیفترها خیر نرسانَد.
چهره رستم در شاهنامه؛
در شاهنامه آمده شاه سمنگان به رستم محبت میکند، به او خوشامد میگوید. اما رستم، به خاطر گم شدن اسبش، شاه و مردم سمنگان را تهدید میکند که اگر اسبم پیدا نشود، شما را سر میبرم! نکته دیگر، مسئولیتگریزیِ رستم است. قهرمان شاهنامه، یک شب را در کنار تهمینهی تازه عروس میماند. بعد هم او را رها میکند و به دنبال عیاشی و زندگی عادی خودش میرود... (2)
طبق شاهنامه، رستم پهلوان نامدار، بدون رخصت با اسبش وارد گندم زاری میشود. وقتی دشتبان به او اعتراض میکند که چرا اسبت را وارد گندم زار کردی، رستم گوشهای آن مرد بیچاره را میکَنَد! بعد که چند از تن از پهلوانان به رستم اعتراض میکنند، رستم آنان را گردن میزند! (3)
رفتارهایی این گونه در شاهنامه بسیار از رستم نقل شده است.
پاسخ به یک بهانهتراشی!
شاهنامه برای اکثر باستانگراها، متنی مقدس است. اما وقتی محتوای شاهنامه، از جمله رفتارهای ناپسند شاهان و پهلوانان ایران باستان را ارائه میکنیم، برخی بهانه میآورند که شاهنامه، کتاب تاریخی نیست. پاسخ ما این هست که شاهنامه در بهترین حالت، یک کتاب تاریخی، و در بدترین حالت، یک کتاب تاریخِ اساطیری است. اگر شاهنامه یک کتاب اساطیری باشد (یعنی همان بدترین حالتِ ممکن)، باز هم اساطیر (اسطورهها) ریشه در حقایق دارند. یعنی داستانهای شاهنامه "اگر" واقعیت تاریخی نداشته باشد (یعنی از جهت تاریخی، واقع نشده باشند)، اقلاً حقیقت تاریخی دارند. یعنی تصویری از آرمانها و هنجارها هستند.
در این نوشتار، بدترین حالت آن است که بگوییم اصلاً رستم وجود خارجی نداشته است. حتی در این حالت نتیجه این میشود که شاهان و پهلوانان و گردنکشان، عموماً افرادی خودخواه بودند.
پینوشت:
1. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 722.
میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 2، ص 517.
2. بنگرید به: «چهره رستم در شاهنامه: عصبی و بیمسئولیت»
3. بنگرید به: «رستم دستان و گوشهای دشتبان»
افزودن نظر جدید