احکام بهائی
از جمله احکام اُمّ الکتاب بهائیان یعنی کتاب اقدس، حکم به نتراشیدن موی سر و وجوب کوتاه کردن هفتهای ناخنها میباشد. اما همانگونه که شاهدیم پیشوایان این فرقه به این احکام پایبند نبوده و گویا با بیان پیش پا افتاده ترین مسائل و با نگارش سیاهمشقهای این چنینی، تنها دفترهای به اصطلاح وحیانیشان را پُر کنند.
مبلّغان بهائی موضوع ازدواج با محارم در بهائیت را تهمتی از سوی مخالفین خود معرفی نموده و توصیههای اخلاقی پیشوایان خود، در خواص ازدواج با جنس بعید را دلیل بر حرمت ازدواج با محارم در بهائیت میگیرند. اما با توجه به اینکه تا کنون هیچ نصّی از سوی رهبران بهائی در رد ازدواج با محارم صادر نشده، چگونه میتوان این ازدواج را تهمت به بهائیت دانست؟!
پیشوایان فرقهی بهائیت، تساوی حقوق زن و مرد را به عنوان آموزهی به ظاهر ابداعی خود معرفی کرده و از آن به عنوان سند افتخار خود یاد میکنند. این در حالیست که بارها پوشالی بودن این شعار را نشان دادهاند. همچنان که در حکمی مردان را موظف به پرداخت مهریه کرده و از سویی کشف غیرباکره بودن دختر را موجب سقوط مهریه از گردن شوهر دانستهاند!
پیامبرخواندهی بهائی حکم حج را مختص به مردها دانسته است. اما اگر بهائیت داعیهی تساوی همه جانبهی میان زن و مرد دارد و این سفر طاقتفرسا است، پس چرا باید مردها چنین سفری را تحمل کنند؟! از طرفی، مگر بهائیت خود را مطابق با پیشرفتهای زمانه نمیداند؟! حال چرا با وجود آسانی مسافرت در این قرن، حکم استثنای زنان از حج را برنمیدارد؟!
بهائیان مدعیاند عبدالبهاء با محال دانستن رعایت عدالت میان دو همسر، حکم پدر خود به جواز دو همسری را نسخ کرده و بهائیان در هیچ صورت حق داشتن دو زن را ندارند. این در حالیست که عبدالبهاء در جایی دیگر، رعایت عدالت را امری ممکن ولی دشوار برشمرده و ادعای نسخ و تغییر حکم دو همسری به تک همسری را تهمت بهائیان به خود برشمرده است.
مبلّغان بهائی تحریف حکم جواز دو همسری در بهائیت توسط عبدالبهاء را تبیین تدریجی احکام توسط او میدانند. این در حالیست که این اقدام عبدالبهاء، تشریع حکمی جدید و نه تبیین بوده است. همچنین بر اساس نصوص بهائی، عبدالبهاء حق تشریع و تغییر احکام در بهائیت را نداشته است. لذا این عمل بدون مجوزش، شأنیتش را به عنوان پیشوایی الهی زیر سؤال میبرد!
پیامبرخواندهی بهائی در کتاب اقدس، خانهی مسکونی را سهم الإرث فرزندان پسری تعیین کرده است. اما عبدالبهاء این حکم پدر خود را تحریف و آن را مختص فرزند بزرگ پسری دانسته است! اما به راستی چگونه میتوان باور کرد که این تحریفِ بدون مبنای عبدالبهاء، هیچ ارتباطی به اینکه او پسر بزرگ پیامبرخواندهی بهائی بوده، ندارد؟!
پیشوایان بهائی در شعارهای تبلیغاتی خود، تأکید بسیاری بر تساوی حقوق زن و مرد داشته و در این راستا، شوقی افندی از این شعار، به عنوان فرصت تبلیغی مناسب برای بهائیان یاد کرده است. این در حالیست که تقسیم نامساوی و بلکه ناعادلانهی ارث میان دختر و پسر در این فرقه، نمونهی بارزی از تناقض در گفتار تا عمل پیشوایان بهائیت است!
پیامبرخواندهی بهائیت با ادعای احتیاج مردم به مقولهی ربا، حکم به حلّیت این حرام الهی از سوی خدا داده است. این در حالیست که عبدالبهاء در جایی دیگر، خودسرانه از این حلال پدر نهی کرده است! اما مگر عبدالبهاء در بهائیت، مقامی فراتر از مفسّر آیات بهاء دارد که خودسرانه دستور به لغو فرامین پیامبرخواندهی بهائی میدهد؟!
پیامبرخواندهی بهائی در کتاب اقدس خود، تراشیدن موی سر و همچنین بلند گذاشتن آن بیش از حد گوشها را از جانب خدای تعالی ممنوع کرده بود. این در حالیست که تصاویر به جا مانده از ایشان، حاکی از داشتن موهایی است که خیلی بیشتر از حد گوشهایشان بلند بوده و حکایتگر احکام ساختگی است که حتی خودشان هم به آنها عمل نمیکردند!
پیامبرخواندهی بهائی کتاب بیان علیمحمد شیرازی را اثری بلندمرتبه و بینظیر دانسته است. اما جالب است بدانیم که این اثر به اصطلاح الهی و بینظیر جناب باب، حاوی جملات لغو و بیهودهای میباشد. از اینرو علیمحمد شیرازی در یکی از بندهای این کتاب که حدوداً در سنّ 29 سالگی نوشته، به معلّمش دستور داده تا وقتی پنج سالش تمام نشده او را كتک نزند!
پیامبرخواندهی بهائیت، از یاد کردن انسانها با القاب ناپسند، نهی کرده است. این در حالیست که عبدالبهاء بر خلاف این سخنان، به توهین و تمسخر فلاسفه پرداخته است. اما به راستی چگونه یک پیشوای الهی میتواند ناقض احکام نازله در آیین خود باشد و به جای نقد علمی سخنان فلاسفه و هدایتشان، با توهین و تمسخر، دستکم موجب حُزن آنان گردد؟!
مبلّغان بهائی در پیج تبلیغی خود، تلاش نمودند تا حکم اسلام در خصوص حرمت گوشت خوک را مورد خدشه قرار دهند. این در حالیست که نه تنها اسلام، بلکه به حکم سایر ادیان الهی و عقل سلیم، مصرف گوشت خوک حرام و ممنوع است. با این حال، با چه رویی بهائیت میتواند خود را دینی الهی بنامد و لزوم تطبیق دین با علم و عقل را از آموزههای خود برشمارد؟
شوقی افندی در حالی کتمان عقیده را در هر شرایطی مذموم دانسته که عبدالبهاء از ایامی در بهائیت یاد کرده که به ایام تقیه شهرت دارد. با این حال، چگونه نویسندگان بهائی برای توجیه حکم شوقی افندی، از صراحت تمام نوشتهجات پیشوایان بهائی بر ممنوعیت تقیه یاد کردهاند؟! آیا این چیزی فرای دروغ پراکنی و جعل تاریخ بهائیت است؟!