اصول دوازده گانه بهائیت
عبدالبهاء، تعالیم پدر خود را به مثابه نوری امیدبخش برای روشنی جهان تاریک تشبیه کرده است. این در حالیست که او در جایی دیگر با رد این ادعا، آموزهی وحدت عالم انسانی را اصلی مشترک میان جمیع پیامبران الهی دانسته است. در این صورت، چگونه میتوان تعالیم بهائیت را بدیع پنداشت و در عین حال، اعتراف به تقلیدی بودن تعالیمش را نادیده گرفت؟!
بهائیان بر این باورند که حسینعلی نوری آموزهای به نام وحدت عالم انسانی را ابداع نموده است. این در حالیست که بسیار پیش از تشکیل بهائیت، آیات قرآن کریم به وحدت و برابری انسانها تصریح نمودهاند. با این حال، اگر بهائیت تعلیمی جدید برای جهان بشری ندارد، پس چرا به دروغ آموزههای سایر ادیان و مکاتب فکری را به خود نسبت میدهد؟!
خلیل شهیدی، در نقل خاطرهای از عبدالبهاء میگوید: روزی عبدالبهاء دستمال خود را فراموش کرد و در جواب پرسش چرایی یکی از یارانش، با زدن سیلی به مذمت او پرداخت! اما به راستی چگونه میتوان تحری حقیقت و ممنوعیت نزاع و جدال را ابداع بهائیت نامید و در عین حال، حقیقتطلبی بهائیان را با سیلی و اهانت پاسخ داد؟!
پیشوایان بهائیت اصل تساوی زن و مرد را از اختراعات خود برشمردهاند. از اینرو عبدالبهاء با شعار عدم تفاوت میان زن و مرد، هردو را یکسان و مساوی خوانده است. اما بر خلاف این ادعا، عبدالبهاء با مخاطب قرار دادن زنان؛ جنس زن را بیاستعداد و بیلیاقت خوانده و تنها امید به پیشرفتش را لطف پیامبرخواندهی این فرقه دانسته است!
شوقی افندی در یکی از توقیعات خود مدعی شده است که بهائیت قصد ندارد تا بر اختلافات مذهبی میان بشر بیافزاید. این ادعا در حالیست که پیامبرخواندهی این فرقه، حکم به برخورد شدید با مخالفینش داده است. اما به راستی اگر بهائیت برای گسترش اختلاف بشر نیامده، پس این میزان از نفرت پراکنی توسط پیشوایان بهائی چه معنایی دارد؟!
پیامبرخواندهی بهائیت، بر خلاف حکم تساوی زن و مرد که عبدالبهاء به او نسبت داده، خانهی مسکونی را تنها به فرزند پسر متوفی اختصاص داده است. از اینرو عبدالبهاء در تحریف کلام پدر و با یک توجیه غیرمقبول، اموال متوفی را مختص به فرزند ارشد دانسته و عملکرد انگلیسیها را در این زمینه، شاهد بر عقلانی بودن حکم پدر خود دانسته است!
اولین ولیامر بهائیت جناب شوقی افندی، در توصیف مردم ایرانزمین؛ تعصب، نادانی، غفلت و ستم ایشان را شهرهی آفاق دانسته و با خونخوار ایرانیان، ایشان را ظالم و بیرحم خطاب کرده است! این در حالیست که شوقی افندی، بدون اشاره به جنایات اسلافش در ایرانزمین، ادعای نیک اندیشی و ظلم پذیری بهائیان را نیز زیر پای نهاده است.
پیشوایان بهائی، در کنار منع پیروان خود از دخالت در سیاست، بالاترین نهاد فرقهی خود را مسئول رسیدگی به امور سیاسی کردند. اما به راستی چگونه پیشوایان بهائی، تنها وظیفهی علمای اسلام را مراقبت از امور دینی برشمرده و دخالت ایشان را در سیاست مذموم دانستند، اما در عین حال، تشکیلات به اصطلاح دینی خود را مأمور دخالت در امور سیاسی نمودند؟!
پیشوایان فرقهی بهائیت (از جمله عباس افندی)، بارها علمای اسلام را مورد هتاکیها و جسارت خود قرار دادهاند. اما به راستی چگونه میتوان ادعای دشمن دوستی و اخلاقمداری داشت و در عین حال به علمای دین، که در روایات معصومین (علیهم السلام) به جانشینان وارثان انبیاء تشبیه شدهاند، اینگونه توهین و جسارت نمود؟!
یکی از موضوعات نطق عبدالبهاء در سفر به آمریکا، افتخار به پرورش نسلی بیتفاوت نسبت به تعصبات ملّی و مذهبی در ایران است. آری؛ افتخار به پرورش نسلی تعصبستیز که از غیرت نسبت به سرنوشت وطن و آیینشان بیتفاوت هستند؛ آن هم در زمانی که کشور و مذهبشان مورد تهاجم نظامی و فکری واقع شده، تنها میتواند برای یک خود فروخته سربلندی بیافریند.
پیشوایان بهائی یکی از تعالیم خود را تعدیل معیشت معرفی نموده و مدعی شدند ثروتهای عالم باید به گونهای بین انسانها تقسیم شود که افراد طبقات مختلف در راحتی باشند. این در حالیست که پیشوایان بهائی، گامهایی در جهت خلاف این رویه برداشتهاند که از جملهی این اقدامات را میتوان حکم فاخرانهی دفن اموالت در بهائیت برشمرد.
پیشوایان بهائیت هرگونه دخالت پیروان خود را در امور سیاسی را ممنوع دانسته و میزان بهائی بودن را مشروط به عدم مداخله در امور سیاسی کردهاند.. اما بر خلاف این دستور صریح، پیشوایان بهائی در مقابله با جریان مشروطیت، تلاش بسیار نموده و بهائیان به دستور عبدالبهاء، تلاش بسیار برای نفوذ در دربار قاجار نمودهاند.
پیشوایان بهائیت با ادعای زدودن تعصبات دینی، فرقهی خود را پیامآور صلح و یگانگی نوع بشر معرفی نمودهاند. این در حالیست که بهائیان در پیشپا افتادهترین مسائل توان اجرای این حکم را نداشتهاند. لذا چگونه فرقهای که در نوع سلام کردن دچار اختلاف شده و کارش به هفتتیر کشی میکشد، میتواند میان اقوام بشر وحدت و اُلفت برقرار کند؟!
عبدالبهاء اولین و اساسیترین آموزهی بهائیت را جستجوی آزادنهی حقیقت معرفی کرده است. این در حالیست که در عمل، تحریجویانِ جدا شده از این فرقه مورد مجازاتهای سخت تشکیلات بهائیت قرار میگیرند. اما به راستی فرقهای که بر خلاف اولین اساس خود، مخالفین برگشتهاش را مورد پیگرد قرار میدهد، چگونه میتواند منادی رفع خصومتهای دینی باشد!