تصوف
مریدان و پیروان فرقه صوفیه گنابادی باید در تمام امور تابع قطب و شیخ خود باشند و در انجام کارهای خود باید از طرف قطب یا شیخ خود اجازه داشته باشند. اقطاب این فرقه در توجیه این مسئله به آیهای از قرآن اشاره میکنند و خود را جزء مصادیق این آیه معرفی میکند، درحالیکه طبق صریح روایات، منظور از اولی الامر فقط حضرات معصومین (ع) هستند.
فرقه دراویش گنابادیه به تازگی یکی دیگر از مشایخ قدیمی و معتبر خود را از دست داد. حسینعلی کاشانی از مشایخ سخنور این فرقه که ید طولایی در جذب مرید به این فرقه داشته و به آداب دراویش و مجالس ایشان رنگ و بوی شریعت میبخشید، از دنیا رفت تا در پیشگاه خداوند پاسخگوی عقاید و اعمال خود باشد. کاشانی از جمله مشایخ نزدیک به نورعلی تابنده بود و در حلقهی معتمدین او و جزو نمایندگانش به حساب میآمد. وی مانند تابنده از ورود به مسائل سیاسی ابایی نداشت و در سوم خرداد ماه سال 96 با چاپ شعری در روزنامهی اعتماد از پیروزی مجدد حسن روحانی به عنوان ریاست جمهور ابراز خرسندی کرده بود.
دراویش گنابادی باید در تمام امور خود از قطب یا شیخ خود تبعیت کنند و از ایشان اجازه بگیرند. اقطاب و بزرگان این فرقه حتی عبادات دراویش را منحصر در اجازه خود کردند و به آنها هشدار می دهند که حتی پرستش خداوند متعال بدون اجازه ایشان باطل خواهد بود. درحالیکه آیات قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه لزوم و وجوب اطاعت، فقط منحصر در اطاعت از خدا و انبیاء و معصومین (علیهم السلام) است.
در فرقههای صوفیه بنا بر اقتضائی که دارد قطب و بزرگ فرقه را انسانی فوقالعاده مقدس و عرفانی معرفی میکنند. شأن و جایگاه غیرواقعی قائل شدن برای قطب، توسط مشایخ صوفیه یا حتی خود قطب باعث میشود که مرید خود را در جایگاهی نبیند که بخواهد درباره قطب قضاوت کند، لذا چشم و گوش خود را بر حقایق میبندد و درواقع قطب و شیخ فرقه میشوند چشم و گوش مرید.
صلاحی در شرح رساله صالحیه به تشریح ودایع الهی و علم الاسماء میپردازد. صلاحی اینطور بیان میکند که سبب سجده فرشتگان مقرب الهی بر حضرت آدم (علیه السلام) علم الاسمائی بود که ایشان داشتند و قوای ملکوتی هرکدام از فرشتگان بهواسطه آن علم الاسمائی است که به او آموخته شده است. صلاحی پس از بیان این مسئله ادعا میکند و میگوید ودایع الهی همین است که در سینه ما است.
صوفیه ازجمله فرقههایی است که از مدعیان عرفان هستند و عمده افرادی که به این فرقه جذب میشوند طالبان سعادت و حقیقت هستند. مردمی که به دنبال گمشده وجود و آرامش درونی خویش هستند ولی در دام این فرقه و افرادی افتادند که هیچ بهرهای از معنویت و عرفان نبردهاند. ضعف در اطلاعات دینی از یک طرف و مقدس نشان دادن قطب از طرف دیگر باعث گمراهی بسیاری از مردم و جذب به این فرقه ها شده است.
صلاحی معتقد است که علم الاسماء همان ودایع الهی است که از حضرت آدم (علیه السلام) سینه به سینه به ائمه اطهار (علیهم السلام) و اقطاب صوفیه و الان نیز به او رسیده است. درحالیکه ودایع الهی یکی از خصوصیاتش این است که نشانهای است برای اثبات صدق و کذب مدعیان و صحبت کردن به تمام زبان های دنیا و سخن گفتن با حیوانات ازجمله همین علم و نشانهای است که ولی خدا باید آن را دارا باشد.
محمد اسماعیل صلاحی درویش پرمدعای فرقه صوفیه گنابادی که خود را قطب برحق این فرقه میداند ادعا کرده است که ودایع الهی نزد وی است. وی ادعا کرد همان قوای ملکوتی که از علم الاسماء است در وجود اوست. درحالیکه نورعلی تابنده و جذبی نشان دادند که از قرائت صحیح قرآن عاجزند. صلاحی نیز قادر به سخنرانی بی عیب و نقص نیست، درحالیکه صاحب ودایع الهی باید بدون هیچ عیب و نقص و با فصاحت و بلاغت صحبت کند.
دراویش ادعا میکنند که به تمام عقاید و افکار دیگران حتی مخالفین خود احترام میگذارند. ولی دراویش گنابادی در مسئله بیعت با سید علیرضا جذبی نشان دادند که آنطور هم که میگویند و ادعا میکنند هم به صلح کل، آنهم حداقل در مورد فرقه و هم مسلکان خود پای بند و معتقد نیستند. چراکه در برخورد با مخالفین بیعت با قطب جدید، فحاشیهای زیادی به آنها کردند و نسبتهای بسیار زشت و ناروایی را به آنها و خانوادههایشان دادند.
گذشت زمان نشان داد آنچه دراویش گنابادی از ادب، احترام و مهربانی از آن دم میزدند، درواقع ادعایی بیش نبود. غائله خیابان پاسداران تهران در زمستان 96 و زیر گرفتن چند جوان از نیروهای بسیج و انتظامی توسط اتوبوسی که راننده آن یکی از دراویش گنابادی بود سندی شد برای رسوایی دراویش گنابادی در ادعای دروغشان مبنی بر اخلاق، ادب و مهربانی و صلح کلی که همواره دم از آنها میزنند.
متصوفه ادعا دارند که تصوف، اصل و روح دین است و فقط صوفیان مسلمان واقعی و دارای ایمان کامل هستند و غیرصوفیان فقط مسلمان ظاهری هستند. دراویش ادعای سیروسلوک الی الله و حتی بالاترین درجات ایمان و اخلاق را دارند ولی برخی از ایشان در برخورد و مواجه با مخالفین خود از بدترین الفاظ و کلمات رکیک و فحشهای بسیار زننده استفاده میکنند که با ادعای ایمان کامل و دینداری آنها در تضاد است.
دراویش گنابادی ازجمله فرقههایی هستند که قائل به صلح کل هستند و همیشه ادعا میکنند که به تمام افکار و عقاید ادیان دیگر هم احترام میگذراند. دراویش گنابادی در فضای مجازی نیز همواره از محبت و احترام به افکار و عقاید یکدیگر میگویند ولی بعد از مرگ نورعلی تابنده پرده از چهره حقیقی آنها برداشته شد. طرفداران جذبی با فحاشی، مخالفین جناب جذبی را مورد شماتت و انتقاد قرار دادند.
رنگ و بوی عرفانی بزرگان فرقهها ازجمله عللی است که باعث می شود مردم به سمت این فرقه های ضاله ولی به ظاهر معنوی روی بیاورند. مردم ساده دل وقتی با چهره زاهدانه و عبادات و القاب عرفانی این افراد مواجه میشوند بهصورت ناخودآگاه چشم بر انحرافات آنها میبندند و مفاسد و کجروی آنها در دین را نمیبینند، چراکه این افراد، ذات و حقیقت واقعی خویش را پشت چهره بهظاهر مقدس و القاب جذاب و اصطلاحات زیبا مخفی کردهاند.
مشایخ صوفیه با توصیفات عرفانی و غیرواقعی خود از قطب سبب تحریک عواطف مریدان میشوند و از همین جاست که دیگر مرید نمیتواند قوه مخیله خویش را کنترل کند و از همین رو دیگر نمیتواند مقامی انسانی برای قطب خویش متصور شود. لذا همین میشود که برخی از دراویش گنابادی در صفحات شخصی از نورعلی تابنده به حضرت مهدی (عج) تعبیر میکنند و حتی برخی نعوذبالله شهادت به یکتایی و خدایی ایشان میدهند.