دراویش مستعمره اقطاب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دراویش گنابادی باید در تمام امور زندگی خویش تابع محض قطب یا شیخ باشند و برای انجام تمام امور خود از قطب یا شیخ خود اجازه بگیرند. ملاسلطان گنابادی معتقد که مرید باید برای انجام تمام امور عبادی و غیرعبادی خود از بزرگ خود اجازه داشته باشد. اگرچه برخی این سخن را از گفتههای کیوان قزوینی و نه ملاسلطان میدانند ولی این مسئله بهقدری واضح و روشن و مهم است که اقطاب دیگر نیز به آن اشاره کردهاند، کما اینکه سلطان حسین تابنده در کتاب خویش از سلطان علی گنابادی نقل میکند و مینویسد: «اما پرستش پروردگار به رأی و خواست نفس نباید باشد، به اذن و اجازهٔ نبی وقت یا وصی نبی یا کسی که از جانب آن بزرگواران مأذون و مجاز باشد، که اگر غیر این هر چه کند، باطل و غیرمقبول خواهد بود.» [1] چندین سال پیش بود که یوسف مردانی یکی از اقطاب باسابقه این فرقه بهشدت به یکی از دراویش تاخته بود و بهشدت او را مورد سرزنش قرار داد که چرا بدون اجازه اقدام به نوشتن مقاله کرده است!!!
برخی از اقطاب و بزرگان این فرقه حتی لزوم داشتن اجازه را مستند به آیات و روایات کردند. چنانچه محمد اسماعیل صلاحی، مدعی جدید قطبیت در این سلسله نیز مطابق رسم بزرگان سلف خود، در سخنانی به اثبات نیاز به اجازه پرداخت و اجازه را ملاک عمل در تصوف و تشیع دانست. ایشان برای اثبات این مطلب مدعی شد که آیات و روایات متعددی دلالت بر لزوم اجازه دارد و به این آیه شریفه اشاره کرد: «لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ [ق / 37] بیتردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتی است برای کسی که نیروی تعقل دارد، یا با تأمل و دقت [به سرگذشتها] گوش فرا میدهد درحالیکه حاضر به شنیدن و فراگیری شنیدههای خود باشد. [2]
صلاحی در تفسیر این آیه به تفسیر ملاسلطان گنابادی اشاره کرده و میگوید: «کسی که در مقام تقلید است و هنوز داخل در بیت قلب نشده و حقیقت اعمال شرعیه برای او به شهود نرسیده در مقام استماع است و یک مرتبه از مراتب علم را دارد. مرتبه بعد از آن مرتبه قلب است که تقلید با تحقیق ممزوج میشود ... لذا خداوند متعال میفرماید: لمن کان له القلب او ألقی السمع، یعنی خودش به مقام تحقیق رسیده باشد یا گوشش بهفرمان و اجازه بزرگ وقت باشد. لذا کسی که در طریقت وارد میشود نباید اعمال شرعیه و عبادات و ریاضات خود را بدون اجازه انجام دهد و اگر چنین کند شاکله عمل او شاکله توحیدی و الهی نخواهد بود.» اما این تفسیر صلاحی خلاف تفسیر بسیاری از مفسرین است که این آیه را در باب پند و اندرز گرفتن از سرگذشت پیشینیان میدانند ولی جناب صلاحی با تفسیر به رأی خود این آیه را در مقام اثبات نیاز به اجازه دانسته است.
اقطاب و مشایخ صوفیه در حالی انجام امور دراویش و مریدان خویش را منحصر در اجازه خود میدانند که خداوند متعال در قرآن کریم خلاف این مسئله را قائل شده است میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ [نساء / 59] ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر [اوصیای پیامبر] را» که طبق روایت اهلبیت (علیهم السلام) مراد از اولی الامر در آیه شریفه ائمه از آل محمد (علیهمالسلام) میباشند که خداوند اطاعت از آنان را واجب شمرده، همچنانی که اطاعت از خدا و رسول او را واجب گردانیده است. لذا لزوم و وجوب اطاعت، فقط منحصر در اطاعت از خدا و انبیاء و معصومین (علیهم السلام) است.
همچنین آیات فراوان دیگری که دال بر اطاعت مطلق از خدا و پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) بهصورت انحصاری دارد، جملگی شاهدی بر این هستند که اطاعت محض، مطلق و شرعی از آن هرکسی نیست، بلکه از آن کسانی است که دچار خطا و اشتباه نمیشوند، چون فرض بر این است که این اطاعت، مطلق میباشد و اطاعت مطلق از کسی که دچار خطا و اشتباه میشود موجب نقض غرض از هدایت و گمراهی افراد به دلیل احتمال معصیت، خطا و اشتباه میگردد که این امر بر خداوند متعال محال است.
پینوشت:
[1]. تابنده گنابادی، حسین، نابغه علم و عرفان، انتشارات حقیقت، تهران، 1384، چاپ اول، ص 258
[2]. ترجمه استاد انصاریان
افزودن نظر جدید