اسناد
ابنکثیر از صحیحین نقل میکند که انس گفت: زنی یهودی گوسفند مسمومی برای پیامبر آورد، پیامبر از آن خورد؛ وقتی آن زن نزد پیامبر آمد، از او سؤال شد؛ گفت: قصد داشتم تو را بُکشم! پیامبر فرمود: خداوند تو را بر من مسط نمیکند! (یا خداوند تو را بر آن کار مسلط نمیکند.)
ابنکثیر روایتی از بیهقی نقل میکند و میگوید: ابوهریره گفت زنی یهودی گوسفند مسمومی به پیامبر هدیه کرد؛ پیامبر به اصحاب فرمود: دست نگهدارید که غذا مسموم است و به آن زن فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: خواستم بدانم که اگر پیامبری، خدا تو را مطلع خواهد کرد، و اگر دروغگویی، مردم از دستت راحت شوند.
عبدالله بن مسعود گفت: ما معجزات را برکت میشمردیم، (و طبق آیه 59 سوره اسراء که خدا فرموده: ما نشانهها را نمیفرستیم مگر برای ترسانیدن (کفار)) و شما آنها را از باب ترس میشمارید؛ ما در سفری همراه پیامبر بودیم، آب کم شد؛ پیامبر فرمود: از آب باقیمانده بیاورید؛ ظرفی آوردند که در آن اندکی آب بود؛ ایش
ابنکثیر میگوید: در حدیثی در صحیح بخاری به صورت مختصر، ماجرای اهدای گوسفند مسموم بیان شده است که پس از فتح خیبر، گوسفندی به پیامبر هدیه شد که سمی بود و مفصل این واقعه را از مسند احمد بیان میکند که در روایتی از ابوهریره آمده پس از فتح خیبر گوسفندی به پیامبر هدیه شد که در آن سم بود، پیامبر یهودیا
در حکایتی آمده است که افرادی از اهل کتاب به نامهای (زریر، تمام، دریس) آنچه را که بحیراء، راهب مسیحی، دیده بود را در وجود پیامبر اکرم در دوران طفولیت حضرت، دیده بودند و مترصد فرصتی بودند که بحیرا مانع آن میشد و آنچه از صفات و نام او در کتاب الهی خودشان آمده بود را برای ایشان گوشزد میکرد و به
نقل شده که پیامبر اسلام فرمودند: هیچ یهودی با مسلمان تنها نشد، مگر آنکه میخواست مسلمان را بکشد.
البیان و التبیین، جاحظ، ج2، ص38.
مقاله: «تلاش قوم یهود برای کشتن پیامبر اسلام»
یهودیان به حضرت موسی (علیهالسلام) اتهام قتل برادرش هارون را به علت حسادت زدند.
انسان العیون فی سیرة الامین، حلبی شافعی، ج1، ص422.
مقاله: «تلاش قوم یهود برای کشتن پیامبر اسلام»
ابنحزم اندلسی روایتی را نقل میکند که ابوبکر، عمر، سعد بن ابیوقاص و...، قصد کشتن پیامبر را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنه تبوک به پایین پرت کنند...؛ بعد میگوید این روایت به علت ضعف سند، به دلیل حضور «ولید بن جمیع» در بین راویان، قابل قبول نیست.
المحلی، ابن حزم، ص2119 و2120.
مورخین نقل کردهاند بعد از هجرت پیامبر و در اواخر عمر ایشان برخی از اصحاب، هنگام برگشت پیامبر از جنگ تبوک، به تعداد ده یا دوازده یا چهارده نفر، سوء قصد به جان پیامبر را داشتند که موفق نشدند و پیامبر توسط جبرئیل خبردار شده و حذیفه که همراه ایشان بود، از اسامی آن افراد مطلع بود.
محمد بن اسحاق مینویسد که قریش در ابتدای بعثت، عمر بن خطاب را میفرستاد تا پیامبر را بکشد و او هم شمشیر برمیداشت.
السیر والمغازی، ابن اسحاق، ص181.
مقاله: «تصمیم به قتل پیامبر اکرم توسط عمر بن خطاب، در کتب فریقین»
ابنجوزی مینویسد: «عمر بن خطاب شمشیری را حمایل کرد و در زیر لباس خود قرار داد تا پیامبر را به قتل برساند، وقتی پیامبر اسلام جلوی او قرار گرفت، حضرت گوشهی لباس او را گرفت و کنار زد و شمشیر نمایان شد، پس به او گفت: آیا بس نمیکنی ای عمر! تا اینکه خداوند رسوایی و خواری بر تو فرود آورد.»
ابونعیم اصفهانی مینویسد: که عمر بن خطاب در مکه رسول خدا را بسیار آزار و اذیت میکرد تا جایی که پیامبر به او فرمود: ای عمر، نه شب و نه روز دست از آزار من برمیداری؟!
حلیه الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج1، ص40.
انس بن مالک نقل میکند که عمر بن خطاب را دیدم که شمشیر برداشته بود و با مردی از قبیله بنیزهره برخورد کرد؛ آن مرد گفت: ای عمر! آهنگ کجا داری؟ گفت میخواهم محمد (صلیاللهعلیهوآله) را بکشم. آن مرد گفت که فرضاً او را بکشی، چگونه از شمشیرهای بنیهاشم رهایی مییابی؟
ابتدا خداوند با موسی (علیهالسلام) وعده کرده بود برای عبادت و مناجات با او سی روز به کوه طور بیاید، ولی در این مسئله بداء حاصل شد، ده روز به مدت سی روز اضافه شد و وعده چهل روزه گشت.