تصوف
اگرچه حیات صوفیانه در مجموع حیاتی مبتنی بر تامل و مراقبه بود، اما با این حال از طریقتی تا طریقت دیگر و از شیخی تا شیخ دیگر تفاوت میکرد. طریقت حلقه سازمان یافته اخوتی بود که پیرامون شیخی شکل میگرفت. به مرور زمان شمار زيادي فرقههاي صوفي در کشورهاي مختلف پيدا شد که به لحاظ شيوه زندگي طيف وسيعي را تشکيل ميدادند.
قلندریه در واقع جماعتی از صوفیه ملامتی که در حدود قرن هفتم هجری در خراسان و هند و حتی شام و بعضی بلاد دیگر شهرت و فعالیت داشتهاند. قلندریه بیشتر نوعی درویشهای خانه به دوش بودند تا یک طریقت. آنان هیچ قاعده و قانون یا آیینهای خاصی نداشتند و به رسوم مذهبی و اجتماعی مطلقا بی اعتنا بودند.
نسبت دین با عرفان موضوعی کلیدی و از مهمترین مباحث است و موضوعی که در این موضع اتخاذ میشود سرنوشت ساز است. مهمترین شاخصه عرفان شیعی نسبتی است که با دین دارد. باید روشن کنیم که ما نسبت عرفان و دین را چگونه میبینیم. شاید اکثر انحرافاتی که در تصوف پیش آمده، ناشی از عدم تنقیح این مساله است. همینطور بسیاری از اشکالاتی که مخالفان عرفان به عرفان دارند...
رعایت ادب از همه نیکوست، اما از کسی که خود را مسافر سیر الی الله و سالک راه حق میداند، نیکوتر و برای او ضروریتر است. ادب کردن در قاموس مردان خداست و زندگی علما و بزرگان شیعه این معنا را تأیید میکند. در بین بزرگان تصوف، ایشان نیز رعایت ادب را برای صوفیان امر مهمی دانستهاند.
ابوسعید ابوالخیر تصوف را عین اسلام میداند و باید دید که مسلک صوفیگری با حجم زیادی از بدعتها و نو آوریها چه قرابت و نزدیکی با اسلام دارد؟ با اندکی دقت در میيابیم که وی از مذهبی پیروی میکند که تعریف خودشان را از اسلام دارند و نه اينکه تعریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را از اسلام بيان نمايد!
از تمایزات دیگر تصوف و عرفان میتوان به این نکته اشاره کرد که عرفان یک مکتب است. مکتبی فکری که سعی در شناخت حقایق و باطن امور از طریق اشراق و کشف و شهود دارد؛ در حالیکه تصوف مکتب نیست، بلکه روش و مسلکی زاهدانه است که در این راه گاه با افراط و گاه با تفریط همراه بوده و نمونههای زیادی از بدعت و نوآوری در آن دیده میشود.
عبدالرحمن بن احمد بن عطیّة عنسی دارانی معروف به ابوسلیمان دارانی از صوفیان قرن دوم و سوم، در حدود سال 140 هجری متولد شد، اما بر سر ولادتگاه او اجماع آرا وجود ندارد. برخی او را متولد داریا از روستاهای دمشق میدانند و برخی دیگر معتقدند که وی عراقی و از اهالی واسط است که بعدها در دمشق اقامت گزید...
عطار نیشابوری که معروف به تملّقگویی از بزرگان صوفی است، در مورد سهل تستری مینویسد: وی از محتشمان اهل تصوف بود و او به کار این طائفه بود و در این شیوه مجتهد بود و در وقت خود سلطان طریقت و برهان حق بود. از علمای مشایخ بود و امام عهد و معتبر بود و در ریاضیات و کرامت بی نظیر بود، وی شبانه روز در عبادت بود.
توکل یکی از صفات حسنه است که از سرچشمه فضائل اخلاقی میجوشد که در این حالت اعتماد قلب در همهی امور و کارها تنها بر خداست و انسان تنها به یک قدرت مطلق وابسته است و فقط او را مسبب الاسباب میداند. منشاء پیدایش این اعتقاد آموزههای غنی دینی و الهی است که در دین اسلام نیز در قرآن به آن اشاره شده است.
فقط مخالفان عرفان نيستند که تصور غلطي درباره عرفان دارند، بلکه بعضي از آنهايي که به ظاهر در تصوف و عرفان هستند نيز اين تصور غلط را دارند. سخن همه افرادي که ميگويند باطن براي خواص است و اهميت دارد و ظاهر براي عوام الناس است و اهميتي ندارد، منشاء سوء تفاهم ميشود. وقتي دينداران ببينند که آقايان اهل تصوف، يک آداب و رسومي دارند که در دين نيست، به عرفان بدبين ميشوند.
درباره منشاء ظهور تصوف سخنهاي فراواني گفته شده است. درحقيقت پيدايش مسلک تصوف را هر يک از اهل نظر به نوعي ديگر توجيه کردهاند. اما ينکه منشاء تصوف از زهد و پرهيز بوده است و بعدها با عقايد و آراء حکمي و اشراقي آميخته شده است، ظاهرا از ساير احتمالات طبيعيتر است. با اين همه درباره منشاء آن احتمالات ديگر هم دادهاند.
با آنکه بناي کار صوفيه بر مجاهتهاي فردي است ليکن ايشان براي آنکه در مقابل هجوم مخالفان تنها نمانند، جماعتهاي برادري و فرقههاي خاص اخوت درست کردهاند و در برابر مسجد و مدرسه براي خويش خانقاه ساختهاند و رفتهرفته آدابي از آن خود بوجود آوردهاند که منتهي به پيدايش سلاسل صوفيه شده است.
در کتب روایی شیعی یک روایت هم از شقیق بلخی نقل نشده که نشان دهنده این باشد که وی شاگرد مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بوده باشد. این از اقدامات فرقهی صوفیه است که برخی بزرگان و شیعی را ارادتمند به تصوف معرفی کرده و در مقابل نیز به حیات بزرگان خود رنگ و بوی شیعی بخشند تا بتوانند در نظام تشیع و در بین مردم شیعه مذهب نفوذ کرده و انحرافات خود را گسترش دهند.
یحیی باخرزی در باب آداب گدایی و شرایط آن! سخنی را از قول خلیفهی دوم نقل میکند که گفت: کسب به شبهه، بهتر از گدایی از مردم است! یعنی اگر شخصی مالی را به دست آورد که از حلال بودن یا حرام بودن آن مطلع نباشد و یا شک داشته باشد که این مال حرام است یا حلال، خوردن این مال نزد خلیفه بهتر است از مالی که فقیری با رضایت کامل از مردم گرفته باشد!