تصوف
نباید تعجب کرد که قطب گنابادیه از مسلکهای عرفانهای کاذب حمایت کند و ایشان را خدایی معرفی نماید، وقتی شیطان از دیدگان صوفیان سید و سرور یکتاپرستان باشد، پس حتماً گروههای مختلف شیطانپرستی هم راه خدا را دنبال کرده و یکتاپرستی را تبلیغ میکنند، که این گونه حمایت رئیس صوفیه را جلب کردهاند.
این روزها شاهد هجمهی همه جانبهی غرب بر علیه عقاید اسلامی و سنتی مردم همیشه صبور ایران هستیم که با همراهی گستردهی فرق منحرف و از جمله صوفیه قرین گشته است.
برخی از محققین یگانه منشاء تصوف را زهد دانستهاند و بر این عقیده هستند که گرایش به زهد و پارسایی منجر به تشکیل فرقهای به نام تصوف شد. با بررسی پیشینه زهد در اسلام خلاف نظریه فوق ثابت میشود.
نحلههای منحرف از جمله فرقهی ضالهی تصوف، با درک این خواسته و ضرورت آن و نیز تمایل انسان، با هدف و انگیزههای مختلف که همگی منافع ایشان را تأمین میکنند؛ جنس بدلی عرفان را ارائه کردهاند و تشنگان معرفت و شناخت را به سوی سرابهای پوچ میکشانند.
معمول در هر فن و رشته بيان توضيحاتي پيرامون نام آن است. بنابر معمول و عرف تحقيق هنگامي که درباره تصوف سخن به ميان ميآيد، انسان جستجوگر و کنجکاو ميل دارد بداند لفظ صوفي از چه چيزي مشتق شده است. بر همين اساس پيرامون آن روي سخن را با استناد به کلام اساتيد فن آغاز ميکنيم، سپس به طعنههايي که به جهت پشمينه پوشي اين طايفه وارد آمده اشاره ميکنيم.
قبل از هر چیزی باید دانست که حوزهی فعالیت فرقهی صوفیه درون دینی و درون مذهبی است و این آیتمها روش برخورد با ایشان را کمی مشکل کرده و خطر فعالیت ایشان را پر رنگ میسازد. زیرا یک مسلمان به سادگی به دین دیگری نمیگرود و یک شیعهی معتقد نیز دست از مذهب حق خود نمیکشد.
برخي از منابع اهل تصوف از گروهي به نام اوليائيه نام ميبرند که ولي را همسان نبي يا حتي برتر از وي ميشمارند و بر اين باورند که «چون عبد به مرتبه ولايت رسد، از تحت خطاب امر و نهي برآيد.»
وقتي بحث از عرفان به ميان ميآيد و از انواع آن سخن رانده ميشود، طبع انسان به نحوي مايل به دانستن انواع عرفان ميشود تا آن را بهتر بشناسد. بنا به قولي ما سه نوع عرفان داريم، يا اگر بهتر و دقيقتر بخواهيم صحبت کنيم، بايد بگوييم منشاء عرفان سه چيز ميتواند باشد. عقل، نقل، شهود.
در اين نوشتار سعي شده است تا درباره چيستي عرفان، علم عرفان و اختلافات اين دو و نيز تشابهاتي که ميان اين دو است، مطالبي گفته شود تا عرفان حقيقي از غير آن باز شناخته شود و مدعيان عرفان از عرفاي حقيقي بازشناخته شوند.
رویکرد نویسندهی این اثر به عنوان منبع صوفیه، بر مبنای مذهب عامه بوده و نمیتواند برای صوفیان مدعی تشیع ملاک و معیار قرار گیرد. از این گذشته، در این کتاب مطالب خلاف واقع از لحاظ تاریخی نیز موج میزند که با شواهد مسلّم تاریخی نیز همخوانی ندارد و کذب است.
از جمله نقدهایی که به تصوف وارد است، نقد بیرونی است و درونی. منظور از نقد بیرونی آن است که مخالفان صوفیگری به نقد این فرقه پرداخته و در نقد یا رد آن مطالبی گفته یا نوشتهاند. اما نقد درونی آن است که پیروان صوفیه و صوفیگری به بهانههای مختلف به نقد مکتبی که خود از آن پیروی میکنند، پرداخته و از وجوه مختلف آن انتقاد میکنند.
به نظر میرسد در رابطه با واژه شناسی تصوف دو روش را باید پذیرفت. اول اینکه به بررسی خود واژه پرداخت و احتمالات صاحب نظران را قبول کرد و دوم اینکه به سبک و سیاق بزرگان صوفیه در تعریف این واژه اعتماد کرد و حالات ایشان را در تعریف دخالت داد.
اهل تصوف از جمله افرادیاند که سالیان دراز ادعای شناخت حق و حقیقت دارند و بر این باورند که راه حق را یافته و عرفان واقعی در افعال و اعمال ایشان است! طبعاً برای بررسی راستی یا نادرستی این ادعا باید اعمال و آموزههای ایشان را فحص و جستجو نمود و آنگاه تأیید یا رد کرد.
آداب صوفیانه، رفتارهای عجیب و دارای تناقضی است که این ناهماهنگی نشانه و نتیجهی انحراف است. اگر آموزههای مکتبی از منبع واحد سرچشمه بگیرد که ملکهی عصمت و دوری از خطا داشته باشد هیچگاه به سرنوشت مناسک صوفیان عارفنما دچار نمیشود.