تصوف
ما صوفیان برای بدعت سماع، از روش اسلاف و گذشتگان خود حجت اقامه میکنند و گویا آن را دلیل شرعی بر این بدعت میدانند. هُجویری مینویسد؛ درویشی گفت: من ده سال است تا قرآن بجز اندر نماز به قدر جواز نخواندهام و نشنیده، گفتند: چرا؟ گفت: ترس آن را که بر من حجت شود
دعب سران تصوف این بوده که توجیهات فراوانی در رابطه با اعمال خود ارائه دهند، چه این توجیهات صحیح باشد و چه نامعقول و بدور از تحقیق. اما چیزی که مهم به نظر میرسد، اینست که صوفیان در این دوران وفور اطلاعات، در مقابل اعمال بزرگانشان مغفول نباشند و از ایشان سند و مدرک معتبر و قابل دفاعی در چهارچوب شرع مقدس طلب کنند.
کاشانی انجام این بدعت را فرصتی مغتنم برای مبتدیان مسیر سیر و سلوک معرفی میکند که در پی مستی و بیخودی حاصل از آن راه پر پیچ و خم و صعب العبور عرفان را یکشبه و در مراسم رقص و آواز طی کنند! زهی خیال باطل!
صاحب نظران صوفیه دربارهی سماع مینویسند: سماع این قوم روزگار ما اسمی است بیمعنی و کالبدی بیروح و رسمی است بیحقیقت. نی صورت سماع صدیقان دارد و نی معنی پاکان.
جنید بغدادی جواز رقصیدن و سماع را به فعل بندگان در حضور خداوند نسبت میدهد و طرب و مستی دنیا را یادآور آن ساعت دانسته و به این ترتیب سماع را مباح معرفی میکند.
سماعی که در تصوف به پایهی برخی حالات عرفانی تبدیل گردیده، از منظر قرآن کریم راهی است که مردم را از مسیر و صراط مستقیم دور میسازد و بین حق و ایشان فاصله میاندازد.
رقص سماع بارزترين نشان صوفيگري به شمار آمده، همواره مورد گفت و گوي فراواني بوده و نزاعهاي بسياري برانگيخته است. گروهي با تمسک به آياتي از قرآن کريم که مشتقات واژه "سمع" را بهکار مي گيرند و از کساني که گوش شنوايي براي سخنان حق ندارند، نکوهش ميکنند، در جستوجوي دليلي شرعي براي حليت سماع برآمدهاند.
صوفيه براي اقطاب خود کراماتي ذکر ميکنند و آن را دليل بر حقانيت ايشان ميدانند و حال آنکه بزرگان متقدم صوفيه با رد اين نکته، ملاک برتري و حقانيت کسي را توجه به آداب شرعي و اهميت دادن وي به اوامر و نواهي الهي مي دانند.
یکی از ادعاهای صوفیان در زمان ما اینست که خود را در زمرهی شیعیان به شمار آورده و بر این ادعا پافشاری میکنند. هر انسانی میداند که صِرف ادعا چیزی نیست که محکمهی عقلا آن را بپذیرد و نیاز به اثبات و ارائهی دلیل است.
خوشا به حال شیعیان بخاطر اقتدا به چنین عناصر پاک و معصومی که بهترین مخلوقات خدا هستند و همایشان بهترین معرفت را از خدا دریافته و راه صحیح آن را نیز آموزش دادهاند و بدا به حال صوفیان و عارفنمایان تنگنظر که بویی از معرفت الهی نبرده و راهی به خداشناسی نداشتهاند.
ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری، از اعلام صوفیه در قرن چهار و پنج هجری قمری و معاصر با ابوسعید ابوالخیر بوده که مهمترین اثر به جامانده از وی، کتاب رسالهی قشیریه است. او در باب چهل و دوم از این کتاب به بررسی و نقد گمانهها در مورد معنای صوفی پرداخته و در آخر از بیش از سی نفر از اعلام متصوفه در اینباره نقل قول میکند و گردآوری نسبتاً خوبی را انجام دادهاست.
یکی از مسائل مهم در دین مقدس اسلام، حفظ حرمت مسلمین و عرض و آبروی مؤمنین است. آبروی انسان مؤمن مانند خون او محترم است و فقط خداست که صاحب جان و مال و آبروی همه است و کسی حق ندارد عرض کسی را هتک کند یا آبروی خود را بریزد.
آنچه در سلسله نعمت اللهيه از اهميت زيادي برخوردار است مساله اتصال سلسله اقطاب است که بايد بنا بر قوانين ايشان يدا بيد و با اجازه کتبي از قطب قبلي به قطب بعدي باشد، اما اين اتصال در جاهايي قطع گرديده و اين به معني غير قانوني بودن اقطاب بعد از انقطاع سلسله است که صوفيه سعي در توجيه اين مساله به طرق مختلف دارند تا به اقطاب خود وجاهت قانوني بدهند.
ازجمله طوایفی که مسیر اعتدال را وا نهاده و به تفریط در زندگی و افراط در نحوهی عبادت و بندگی پرداختهاند، تصوف بوده است. ایشان با برداشتی ناقص و اشتباه از زهد اسلامی، با روی آوردن به زهد افراطی و مرتاض گونه، بسیاری از حلال دین را برخود حرام کرده و برخی از حرام را چون رقص، برای خود حلال نمودهاند.