شبلی، سخن از توحید گفتن، کفر والحاد است!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جهان هستی خالقی بیهمتا دارد که به ذره ذرهی آن نظم بخشیده و همه چیز به طور نظاممند و مرتب در گذر است. عنایت و توجه به همین انضباط بین هستی است که متفکرین و صاحبان فهم و شعور را به یکتا بودن خالق آن رسانیده و فهمیدهاند، مخلوقات قدرت این تدارک را نداشته و خدایی جز پروردگار یکتا نمیتواند سرمنشأ آن باشد.
از این رو بزرگان دین، خداشناسی را یکی از بهترین اعمال شمردهاند[1] و این سخن به این معناست که میتوان معرفت خدا را به دست آورد و راهی را که ادیان الهی توسط پیامبران معرفی کردهاند و دین مبین اسلام نیز بر آن تأکید داشته صحیح است. بسیاری از صاحبدلان آگاه و روشن ضمیر و فقیه، این مسیر را پیموده و به وادی حق و حقیقت رسیدهاند و برخی افراد نیز با دکّانداری و خبث باطن خویش به بهانهی عدم درک معرفت حق، آن را نجسته و غافل و ناآگاه بار سفر به دنیای دیگر را بستند.
آری، معرفت ذات اقدس حق در تمامی خلایق نهفته است؛ دلی خالی از هوا و هوس میطلبد و قلبی که جز خداوند در آن نباشد، تا این معرفت را به جان و دل درک کند. در حدیثی زیبا از امام رضا علیه آلاف التحیه و الثناء آمده که ایشان فرمودند: إِنَّما قُلتُ اللَّطيفُ، لِلخَلقِ اللَّطيفِ و َلِعِلمِهِ بِالشَّى ءِ اللَّطيفِ أَلاتَرى إِلى أَثَرِ صُنعِهِ فِى النَّباتِ اللَّطيفِ و َغَيرِ اللَّطيفِ و َفِى الخَلقِ اللَّطيفِ مِنَ أَجسامِ الحَيوانِ مِنَ الجِرجِسِ و َالبَعوضِ و َما هُوَ أَصغَرُ مِنهُما مِمّا لايَكادُ تَستَبينُهُ العُيونُ بَل لايَكادُ يُستَبانُ لِصِغَرِهِ الذَّكَرُ مِنَ النثى و َالمَولودُ مِنَ القَديمِ فَلَمّا رَأَينا صِغَرَ ذلِكَ فى لُطفِهِ ... عَلِمنا أَنَّ خالِقَ هذَا الخَلقِ لَطيفٌ[2] گفتم لطيف است، چون هم موجودات لطيف آفريده و هم به چيزهاى ظريف و ريز آگاهى دارد. آيا نشانهی آفرينش او را در گياهان ظريف و غير ظريف و در پيكرهاى ظريف و ريز جاندارانى چون كك و پشه و كوچكتر از اينها را نمىبينى كه تقريباً به چشم ديده نمىشوند و از بس ريزند، نر و مادهی آنها و نوزاد و كهنزادشان از يكديگر تشخيص داده نمىشوند. پس چون ريزى و ظرافت اين چيزها را ديديم... پىبرديم كه آفرينندهی اين موجودات نيز لطيف است.
خوشا به حال شیعیان بخاطر اقتدا به چنین عناصر پاک و معصومی که بهترین مخلوقات خدا هستند و همایشان بهترین معرفت را از خدا دریافته و راه صحیح آن را نیز آموزش دادهاند و بدا به حال صوفیان و عارفنمایان تنگنظر که بویی از معرفت الهی نبرده و راهی به خداشناسی نداشتهاند.
این تنگ نظری از سخنان ایشان به خوبی هویداست. از جنید بغدادی در رابطه با توحید پرسیدند؛ او جواب داد: بزرگوارترین کلمه اندر توحید آنست که (ابوبکر) صدّیق گفت؛ پاک آن خدایی را که به معرفتِ خویش راه نداد، مگر به عجز از معرفت خویش![3] این سخن چنان بَدوی است که صاحب رسالهی قشیریه در ادامه به توجیح و تفصیل نظر خلیفهی اول پرداخته تا آن را از خامی درآورد.
یا در نقلی دیگر؛ ابونصرسراج میگوید که از شِبلی در رابطه با توحید پرسیدند و او برآشفته و گفت: وَیحَک، هر که از توحید جواب دهد، مُلحِد(کافر) بوَد و هرکه بدو اشارت کند، ثَنَوی(دوگانهپرست) بوَد و هر که بدو اشارت کند، بت پرست بوَد و هر که در او سخن گوید غافل بوَد...[4] باید از شبلی و صوفیانی که او را در سلسلهی اقطاب خود دارند پرسید، آیا سخن انبیاء و اولیاء الهی حول بحث توحید، همه غفلت و بت پرستی و الحاد است؟! براستی منظور سران تصوف از بیراههگویی و شطحیات چیست؟! اگر پیرو رسول گرامی اسلام و خاندان مطهر و پاک ایشان هستند، پس چرا در پاسخ دادن از ایشان پیروی نکرده و شطح میگویند و اگر راه و مسیری جدا از صراط مستقیم دارند، چرا صوفیان که مدعی ولایتمداری و تشیع اند، سنگ ایشان را به سینه کوفته و خود را مرید آنها میدانند؟!
منابع:
1- (نهج الفصاحه ، ص228) رسول اكرم صلى الله عليه و آله : أَفضَلُ العمالِ العِلمُ بِاللّه إِنَّ العِلمَ يَنفَعُكَ مَعَهُ قَليلُ العَمَلِ وَكَثيرُهُ وَإِنَّ الجَهلَ لايَنفَعُكَ مَعَهُ قَليلُ العَمَلِ وَلا كَثيرُهُ
2- التوحيد(صدوق) ، ص 63
3- رسالهی قشیریه ص 543
4- همان ص 545
افزودن نظر جدید