بدعت اولياء و سنت انبياء

  • 1393/03/09 - 11:20
برخي از منابع اهل تصوف از گروهي به نام اوليائيه نام مي‌برند که ولي را همسان نبي يا حتي برتر از وي مي‌شمارند و بر اين باورند که «چون عبد به مرتبه ولايت رسد، از تحت خطاب امر و نهي برآيد.»

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخي از منابع اهل تصوف از گروهي به نام اوليائيه نام مي‌برند که ولي را همسان نبي يا حتي برتر از وي مي‌شمارند و بر اين باورند که «چون عبد به مرتبه ولايت رسد، از تحت خطاب امر و نهي برآيد.»[1] اما باور منسوب به آنان، کم و بيش در سيره عملي بسياري از صوفيان به چشم مي‌خورد؛ چنان که صدرالدين قونوي در واکنش به کساني که پس از وفات مولوي پي‌گيري مراسم سماع را روا نمي‌دانستند، مي‌گويد: «بدعت اولياي حق به مثابت سنت انبياي کرام است و حکمت آن را ايشان دانند و هر چه از ايشان صادر شود، بي‌اشارت قادر نيست.»[2]
 شيخ و استاد قونوي، ابن‌عربي نيز گاه تلاش مي‌کند که نشان دهد آن دسته از فتاواي اولياء که مخالف با شريعت پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌نمايد و مردمان را به تکفير اولياء مي‌کشاند، مستفيما از راه شهود و گفت و شنود با پيامبر(صلي الله عليه و آله) به دست آمده‌اند و بر اين اساس نمي‌توان آنان را بي‌اعتنا به شريعت نبوي دانست.[3] با اين همه، بسياري از مشايخ تصوف بي‌آنکه سخنان خود را به قرآن و احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله) يا حتي شهود آن حضرت مستند سازند، کلمات شطح آميزي بر زبان رانده و الهام اولياء را هم‌رديف وحي انبياء دانسته‌اند:
«روزي شيخ ابوسيعد در نيشابور مجلس مي‌گفت. دانشمندي فاضل در مجلس حاضر بود، با خود مي‌انديشيد که اين سخن که اين شيخ مي‌گويد در هفت سبع قرآن نيست. شيخ حالي روي بدان دانشمند کرد و گفت: اي دانشمند، اين سخن که ما مي‌گوييم در سبع هشتم[4] است. آن دانشمند گفت: اي شيخ، سبع هشتم کدام است؟[5] گفت اين هفت سبع آن است که «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک»[6] وسبع هشتم آن است که «فاوحي الي عبده ما اوحي»[7].  
بر اساس اين ديدگاه، دو مقام نبوت و ولايت حتي در مساله شرک و بت‌پرستي نيز حکم يکساني ندارند. ابن‌عربي با چنين نگرشي به مقام ولايت بر اين باور است که عتاب موسي به هارون نه از آن رو بود که چرا با سهل‌انگاري زمينه گوساله پرستي بني‌اسرائيل را فراهم آورده، بلکه براي آن بود که چرا در اثر تنگ‌نظري تجلي حق را در گوساله نديده است! داود قيصري شارح فصوص الحکم، با اين هدف که ميان اين سخن و شرک‌ستيزي انبياء سازگاري برقرار سازد، ميان دو مقام نبوت و ولايت تفاوت مي‌نهد و لازمه يکي را انکار بت‌پرستي و مقتضاي ديگري را مدارا با بت‌پرستان مي‌شمارد.[8]
افزون بر اين، برخي از صوفيان رويارويي با شريعت نبوي را به سخنان شطح‌آميز در بي‌اعتنايي به رسول اکرم(صلي الله عليه وآله) مبدل ساخته و براي نمونه، چنين وانمود کرده‌اند که عشق آنان به خداوند جايي براي محبت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) باقي نمي‌گذارد.[9]
«رسول[را] (عليه الصلوه و السلام) به خواب ديدم. گفت: يا رابعه، مرا دوست داري؟ گفتم: يا رسول الله که باشد که تو را دوست ندارد! لکن محبت حق مرا چنان فرو گرفته است که دوستي و دشمني غير او در دلم نمانده است.»[10]
برخي ديگر از صوفيان از اينکه بايد به هنگام اذان نام رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) را کنار نام خدا بنشانند، اظهار ناخشنودي مي‌کردند.[11] در همين باره، قشيري اين سخن را از خرقاني گزارش مي‌دهد:«لا اله الا الله از درون دل گويم و محمد رسول الله از بن گوش.»[12] سپس اين توضيح را مي‌افزايد که مقصود خرقاني خوار شماردن شريعت نبوده است، بلکه عظمت خداوند چنان است که در کنار او نام ديگري نتوان برد.
بنابراين آنچه که آشکار مي‌نمايد آن است که صوفيه در غالبي که آن را عرفان مي‌نامند، اما در واقع پوششي براي شطحيات و انحرافات آنان است، دست به انحرافات آشکاري زده‌اند که با هر نوع وسله پينه‌اي با هم جور در نمي‌آيد، هر چند همواره سعي داشته‌اند سخنان مشايخ خود را به نحوي لاپوشاني کنند تا هم سخن شيخشان را گفته باشند، هم سخن ايشان با شريعت مطابق باشد، ولي همواره نتوانسته‌اند به مقصود خود نائل آيند.
منابع:
1-کشاف اصطلاحات الفنون، ج 2، ص 1530
2-مناقب العارفين، ج 2، ص 578
3-الفتوحات المکيه، ج 12، صص 339 - 342
4-سبع هشتم: هشتمين قسمت از بخش‌هاي هفت‌گانه
5-اسرار التوحيد في مقامات شيخ ابي‌سعيد، ص 110
6-سوره مائده، آيه 67
7-سوره نجم، آيه 10
8-مطلع خصوص الکلم في معاني فصوص الحکم، ج 2، صص 385 و 386
9-اين در حالي است که از ديدگاه برخي ديگر از صوفيان، عاشق خدا بايد حتي به کافران نيز عشق ورزد:«قومي به غزاي کفار مي‌رفتند، بوالعباس قصاب ايشان را گفت: اين ير و ريش من فداي خاک پاي آن کافري که شما او را از بهر او[خدا] بخواهيد کشتن». نامه‌هاي عين القضات همداني، ج 2، صص 33 و 34
10-تذکره الاولياء، ص 80
11-الرساله قشيريه، ص 17
12-همان، ص 425
با استفاده از کتاب "خرقه مي‌آلود" اثراستاد حسن يوسفيان

 

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.