نسبت دين با عرفان

  • 1393/04/31 - 05:33
نسبت دین با عرفان موضوعی کلیدی و از مهم‌ترین مباحث است و موضوعی که در این موضع اتخاذ می‌شود سرنوشت ساز است. مهم‌ترین شاخصه عرفان شیعی نسبتی است که با دین دارد. باید روشن کنیم که ما نسبت عرفان و دین را چگونه می‌بینیم. شاید اکثر انحرافاتی که در تصوف پیش آمده، ناشی از عدم تنقیح این مساله است. همین‌طور بسیاری از اشکالاتی که مخالفان عرفان به عرفان دارند...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نسبت دین با عرفان موضوعی کلیدی و از مهم‌ترین مباحث است و موضوعی که در این موضع اتخاذ می‌شود سرنوشت ساز است. مهم‌ترین شاخصه عرفان شیعی نسبتی است که با دین دارد. باید روشن کنیم که ما نسبت عرفان و دین را چگونه می‌بینیم. شاید اکثر انحرافاتی که در تصوف پیش آمده، ناشی از عدم تنقیح این مساله است. همین‌طور بسیاری از اشکالاتی که مخالفان عرفان به عرفان دارند، به روشن نبودن این قضیه برمی‌گردد؛ یعنی هم موافقانی که دچار لغزش شده‌اند و هم مخالفانی که مخالفت کرده‌اند، مشکلشان به این امر برمی‌گردد که نمی‌دانند عرفان با دین چه نسبتی دارد.
در این باره چهار نظر وجود دارد:
1-عرفان همان دین است.
2-عرفان ضد دین است.
3-عرفان بیگانه از دین و جایگزین آن است.
4-عرفان جزو دین است. [1]
اگر نسبت عرفان با دین روشن شود بسیاری از ابهامات از بین می‌رود، از بسیاری دشواری‌های این مسیر کاسته می‌شود و بسیاری از مشکلات، انحرافات، کج‌فهمی‌ها، چه از ناحیه کسانی که اهل تصوف و عرفان بوده‌اند و چه از ناحیه مخالفان آن، مرتفع می‌شود.
آیا عرفان ضد دین است؟
یکی از تلقی‌ها این است که عرفان ضد دین است. از این نظر عرفان مخالف دین است و با دین قابل جمع نیست. این دیدگاه در میان عده‌ای از شیعیان و وهابیت رایج است و ایشان با این نظر موافق هستند. سلفی‌ها اساساً عرفان را یک بدعت آشکار و مسلم می‌دانند و به طور قطع آن را ضد دین می‌پندارند. انگیزه مخالفت‌شان دینی است و تصور و توهم‌شان این است که عرفان مخالف دین است و قابل جمع با دین نیست. خشک مغزی و قشری‌گری علمایی چون ابن تیمیّه، بنیانگذار اصلی اندیشه وهابیّت، که با هر چه بوی معنویّت می‌دهد دشمن هستند، از دیگر عوامل مخالفت آنان با عرفان و تصوّف می‌باشد. [2] این بر اساس برداشتی است که از دین و عرفان دارند. از این رو با عرفان مخالف‌اند و عرفان، حتی تصوف را – با این‌که بزرگان تصوف اکثراً از اهل سنت بوده‌اند – تکفیر می‌کنند.
آیا عرفان غیر دین است؟
به عقیده عده‌ای دیگر، عرفان غیر از دین است، نه لزوماً ضد دین، که با دین جنگ داشته باشد؛ ولی عرفان چیزی برای خودش است و دین نیز جایگاهی برای خود دارد. افراد سکولار فراوانی هستند که عرفان را غیر از دین می‌دانند. در ذهن ایشان اینگونه است که عرفان بالاتر از دین است. به نظر آنها دین برای عوام الناس است و شان عرفان بالاتر است. در تصور بعضی از صوفی‌ها نیز چنین چیزی وجود دارد. اینها شریعت را از طریقت جدا می‌کنند و می‌گویند: شریعت برای عوام الناس است، اما طریقت برای خواص است که در چند ذکر و برخی آداب خلاصه می‌شود. شیخ محمد لاهیجی شارح معروف منظومه گلشن راز، شریعت را با احکامی برابر می‌داند که «شامل احوال خواص و عوام بوده، جمیع امت در آن شریک باشند»؛ اما طریقت «سیری است مخصوص به سالکان راه اله» که در پایان به ظهور در ذات حق می‌انجامد. [3]
در کنار این امر، گرایش‌های غیر عرفانی غیر دینی نیز در دنیا وجود دارد. مثلاً مکتب بودایی دین نیست؛ پیامبری از طرف خدا نیامده که بودیسم را بیاورد. بودیسم حاصل تجربه باطنی بوده. بودا مدعی پیامبری نبوده، ولی آن‌ها مفاهیم آن مکتب را عرفان می‌دانند. درست است آن را عرفان می‌خوانند، ولی دین نیست بلکه غیر از دین است. در تصور آن‌ها عرفان برتر از دین است.  با توجّه به این مطلب می‌توان گفت بودا کسی است که پندار و گفتار و رفتار مرتاضان، سخت در تکوّن شخصیّت او مؤثر بوده است. «مردم او را به عنوان قدّیس یا مرتاض یا به نام خانوادگیش یعنی گائوتاما می‌شناختند» یعنی اذعان دارند که وی پیامبر نیست تا وحی الهی به او رسیده باشد. [4]
آیا عرفان عین دین است؟
آیا عرفان جزو دین است؟
آیا می‌توانیم به عنوان یک نظریه بگوییم عرفان عین دین است؟ یا عرفان همان دین است؟ یعنی اگر دین را همان معرفت‌الله و حرکت در مسیر خدا بدانیم، عرفان نیز همین مقصود را دارد. در نتیجه دین و عرفان یکی هستند؟
ظاهراً دین وسیع‌تر از عرفان است. یعنی نسبتی که بین دین و عرفان وجود دارد، عموم و خصوص مطلق است. یعنی مورد افتراق دارند. به بیان دیگر می‌شود گفت: ما همه متدین هستیم، دین داریم. ولی آیا عارف هم هستیم؟ خودمان را عارف می‌دانیم؟ مسلماً نه.
اجزای دین عبارت‌اند از عقاید، احکام و اخلاق. این موارد تقریباً همه اجزای دین را می‌پوشاند. دین یا آمده است تا یک عقیده‌ای را به ما تعلیم بدهد، که باور داشته باشیم این همان عقاید است یا یک توصیه،دستور، امر و نهی و بیان خوب و بد است که همان فقه است و اخلاق. [5]
اما عرفان بالاتر از دین نیست، جزو دین است، ولی نه جزو چهارمی در کنار این سه جزو و در عرض آن اجزاء؛ یعنی این‌طور نیست که در کنار عقاید،‌ احکام و اخلاق اسلامی یک جزو چهارمی به نام عرفان داشته باشیم. در اصل عرفان چیزی است که در ضمن این ابعاد است. بعدی از دین و ساحتی از دین است. [6]
با روشن شدن نسبت دین و عرفان و رابطه آنها با یک‌دیگر، تمییز عرفان ناب شیعی از غیر آن که کالای بدلی و تقلبی محسوب می‌شود، آسان‌تر شده و مخاطب در نسبت‌هایی که به عرفان داده می‌شود، دقت کافی را به خرج می‌دهد تا در این باره دچار سردرگمی نشود و نیز دست کسانی که سعی می‌کنند عرفان ناب شیعی را میان تهی معرفی کنند و به‌جای آن عرفان‌های تو خالی و آمیخته با شبهات و انحرافات را به‌جای عرفان شیعی معرفی کنند و عرفان شیعی را مأخوذ از تصوف بدانند، رو شده و دروغ‌پردازی‌های ایشان نقش بر آب می‌شود.
   
پي‌نوشت:
[1]. فنایی اشکوری، محمد، شاخصه‌های عرفان ناب شیعی، موسسه بوستان کتاب،‌ قم، 1391 شمسی، ص 45
[2]. ن.ک. به ابن تیمیّه، منهاج السنّة النبویّة
[3]. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، صص ۲۹۰ و ۲۹۱
[4]. بودا و اندیشه‌های او، و «چنین گفت بودا» بر اساس متون بودایی، مترجم دکتر هاشم رجب زاده، انتشارات اساطیر، چاپ سوم، 1378 شمسی، ج 3، ص 122  
[5]. در این باره ملاصدرا سخنی دارد که عرفان، برهان و قرآن از یکدیگر جدا نیستند. برای مطالعه بیشتر ر.ک به: کتاب آیت الله حسن زاده آملي (حفظه الله) با عنوان "برهان و قرآن و عرفان از هم جدا نیستند"
[6]. فنایی اشکوری، محمد، شاخصه‌های عرفان ناب شیعی، موسسه بوستان کتاب،‌ قم، 1391 شمسی، ص 56
برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک به کتاب شاخصه‌های عرفان ناب شیعی اثر استاد محمد فنایی اشکوری

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.