اسلام، از نگاه تصوف و تشیع
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابوسعید فضلالله بن احمد بن محمد بن ابراهیم معروف و مشهور به ابوسعید ابوالخیر از صوفیان صاحبنام قرن چهارم و پنجم هجری بود. او به خاطر ذوق ادبی خود در میان صوفیان دارای شهرت بسزایی است و درحالیکه ابوسعید اشعار زیادی نسروده، وی را در کنار مولوی و خیام و همشأن او قرار میدهد.
گرچه نخستین آشناییهای ابوسعید با تصوف از طریق پدرش بود، اما او تصوف را در نزد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس آملی آموخت و در واقع این دو نفر از اولین اساتید وی در طریقهی صوفیگری بودهاند. او پس از عزیمت به مرو نزد ابوعبدالله خضری که عالمی شافعی بود و به طریقت تصوف نیز آگاهی داشت، رفت و علاوه بر فقه شافعی راهکارهای صوفیانه را از وی آموخت.[1]
وی پس از مدتی به سرخس رفت و علیرقم استعدادی که در فقه داشت، به دنبال مجالس صوفیه رفت و برای اولین مرتبه توسط لقمان سرخسی پا به خانقاه نهاد و باعث شد وی از مدرسه و محل فراگیری علم دور شده و پابست خانقاه گردد.[2] به این ترتیب سه نفر در شکلگیری تصوف در وجود ابوسعید نقش عمده را ایفا کردند که عبارتند از؛ اوالفضل سرخسی، بشر یاسین و قصاب آملی که ابوسعید وی را شیخ مطلق خطاب میکرد.[3]
اولین شخصیت صوفی که بر علیه ابوسعید سخن گفت ابوالقاسم قشیری است. وی بخاطر اینکه ابوسعید در اولین مجلس سخنرانی خود در نیشابور از برخی سخنانش انتقاد کرده و حدود هفتاد تن از شاگردان قشیری را هم جذب خود نموده بود، بر ضد ابوسعید داد سخن داد.[4]
ابوسعید ابوالخیر تصوف را عین اسلام میداند و باید دید که مسلک صوفیگری با حجم زیادی از بدعتها و نو آوریها چه قرابت و نزدیکی با اسلام دارد؟ با اندکی دقت میيابیم که وی از مذهبی پیروی میکند که تعریف خودشان را از اسلام دارند و نه تعریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را!
در اسلامی که ابوسعید آن را عین تصوف یاد میکند، به دستورات و سیرهی نبوی عمل نشد. پیامبر عظیم الشان اسلام در آخرین سفر خود در حجه الوداع به دستور خداوند جانشین بلافصل خود را برای هدایت و راهبری مسلمین مشخص نمود و فرمود؛ «أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟ قالُوا: بَلى. قالَ ـ صلّى اللّه عليه وآله؛ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ...»[5] آيا من نسبت به جان شما سزاوارتر نيستم؟ عرض كردند: بله. فرمود: هر كس من بر او ولايت دارم و مولاى اويم، اين على (عليه السّلام) مولاى او است. خداوندا، هر كس كه او را مولاى خود بداند و دوستدارش باشد، دوستش بدار، و هر كس با او دشمنى ورزد دشمنش باش.
آیا قاطبهی مسلمانان به این دستور صریح پیامبر عمل کردند؟! کسانیکه مدعی عرفان و سلوک الی الله هستند، میبایست بیش از دیگران به حقیقت و جان سخنان پیامبر اکرم پی ببرند و درک کنند و در غیر این صورت عرفانی هم که از آن دم میزنند، جنس بدلی و خظرناک عرفان خواهد بود. در این میان تنها شیعیان و محبان راستین خاندان وحی و اهلبیت پیامبر با رهنمودها و روشنگریهای دختر رسول خدا (سلام الله علیها) حق را یافت و به آن پایبند بود و اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه وآله) را پذیرفت و تا روز قیامت بر همان عهد خویش استوار خواهد ماند.
منابع:
1- لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید، ج۱، ص۳۸ ـ ۳۹
2- همان، ص۴۰ ـ ۴۱
3- علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۲۰۶ـ ۲۰۷
4- محمد بن منور، اسرار التوحید، ج۱، ص۶۱ ـ ۶۲ و ص۷۵
5- خصائص نسائى، ص 101؛ المعجم الكبير طبرانى، ج 5، ص 195، 212
افزودن نظر جدید