عمر
گزینش افراد شورای شش نفره، از شگردهای سیاسی برای جلب کردن توجه مهاجران و انصار و پایان یافتن داستان به نفع دیگران بود؛ یعنی خلیفه میخواست شورایی برپا شود تا نتیجه شور آن را مهاجران و انصار بپذیرند. او ناچار بود که امام علی (ع) را در این شورا بگنجاند، اما به حقیقت، به امام علی (ع) خدمت نکرد.
«ابن کثیر» در «البدایه و النهایه» از «سیف بن عمر» نقل میکند هنگامیکه عمر به بیت المقدس رفت، امام علی (ع) را جانشین خود کرد که سیف از جاعلان حدیث و دروغگویان تاریخ است و به هیچ روی به روایت او نمیتوان اعتنا کرد و همه نویسندگان علم رجال او را تضعیف کردهاند.
ابن تیمیه فرار از جنگهای صدر اسلام را توجیه میکند و میگوید: گاهی شجاعت شمشیر زدن در میدان نبرد است، و گاهی دعا کردن است؛ وی همچنین گفته است: شجاعت مورد نیاز رهبران، شجاعت قلبی است، از اینرو بدون شک ابوبکر از عمر شجاعتر و عمر از عثمان، و عثمان از علی و طلحه و زبیر شجاعتر بوده است؛ او اقرار خلفا و کلام علمای اهل سنت در مورد فرار خلفا از جنگها را نخوانده یا خود را به غفلت زده است.
به نقل تاریخ، عدهای از صحابه در جنگها فرار کرده و خود نقل کردهاند؛ ازجمله عایشه میگوید: «هرگاه پدرم ابوبکر روز احد را یاد میکرد، میگفت نخستین کسیکه در آن روز فرار کرد و سپس بازگشت من بودم.» و عمر نقل میکند: «در جنگ احد شکست خوردیم؛ به همین جهت من پا به فرار گذاشته و از کوه بالا رفتم، گویی که مرا همانند بز کوهی میدیدی.»
به اعتقاد اهلسنت، ايران در زمان خلافت عمر فتح شد و اين را به عنوان افتخاری برای اين خليفه ياد میكنند و در كوی و برزن به درايت و شجاعت از او میپردازند و میگويند اگر او نبود ايرانيان امروز مسلمان نبودند؛ اما طبق مطالبی که در كتب اهلسنت آمده، تنها افتخار عمر در جنگها اين بوده كه در صف اول فراريان، همانند ابوبكر و عثمان و سعد و عقبه و ... نبوده كه بعد از چند روز به سپاه اسلام ملحق شدند.
ابن قتیبه دینوری از حضرت زهرا نقل میکند: «اجتماعی بدتر از اجتماع شما یاد ندارم، جنازه پیامبرتان را نزد ما رها کردید و به جانب سقیفه شتافتید و بدون مشورت ما بین خود هر چه خواستید کردید و حق مسلم ما را به ما باز نگرداندید.» ابن حجر هم از عمر نقل میکند: «هر كس از اين به بعد بدون مشورت با كسی بيعت كند، هم آن كسیكه مردم با او بيعت كردهاند، بايد كشته شوند و هم مردمی كه با او بيعت كردهاند، بايد كشته شوند.»
در منابع معتبر اهل سنت عذرخواهی برخی از مسببین اختلافات پس از رحلت پیامبر آمده است؛ مثلاً درباره خلیفه اول آمده است: «وی از جای برخاست و ضمن خطبهای از مردم عذر خواست و گفت: من برای تصدّی خلافت، هرگز حرص نورزیده و به آن رغبت نداشته و ...» و یا عمر بن خطاب در مورد بیعت با ابوبکر گفت: «بیعت با ابوبکر ناگهانی بود.» واحسرتاه از جهل صحابهای که دیگران را هم به دنبال خود به جهنم کشاندند و اقراری که بزرگان اهل سنت آن را در کتابهای خود نوشته، ولی دیدگاه خود را تغییر ندادند.
خداوند و پیامبر، امر وصیت را به تمام مسلمانان، تاکید میکنند؛ همچنین عایشه و حفصه و عبدالله بن عمر به خلیفه دوم گوشزد میکنند که به فکر امت پیامبر باشد، و معاویه برای بیعت گرفتن برای یزید گفت: «از این واهمه دارم که امت محمد را برای پس از خود همچون گلهی بدون چوپان واگذارم.» اعتقاد به عدم تعیین جانشین، اهانتی است به رسول خدا که آن حضرت به اندازهی این افراد به فکر امت خویش نبود.
شیعه معتقد است، جانشینی پیامبر انتصابی است، و اهل سنت آن را انتخابی و توسط مردم میدانند، ولی خلیفه دوم توسط شخص ابوبکر انتخاب شد و اجماعی در انتخاب خلیفه دوم شکل نگرفت. در نتیجه خلیفه میتواند به صورت انتصابی به خلافت برسد و با این روش، هیچ مشکلی پیش نمیآید.
از موارد تاریخی، مخالفتهایی که با پیامبر رخ داده، میتوان اعتراض عمر به پیامبر در صلح حدیبیه را ذکر کرد که خود میگوید: از روزی که اسلام آوردم، تا روز صلح حدیبیه، این چنین در نبوّت پیامبر شک نکردم. ابو وائل میگوید: پیامبر در پاسخ به عمر فرمود: ای مردک اینکه با تو سخن میگوید، پیامبر خداست و خلاف فرمان پروردگار کاری انجام نمیدهد.
تاریخ گواه بر سخن افراد دنیا طلبی است که نه تنها هیچگاه شایستگی و لیاقت خلافت و جانشینی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را نداشتند بلکه اینان در هر مناسبتی علی (علیهالسلام) را افضلتر و بلند مرتبهتر از خود میدانستند و اگر حضور این امام همام را در کنار خود نمیدیدند در تنگناها و مشکلات فراوان گرفتار میشدند که حضرت به فریاد آنان میرسید
خداوند متعال در قرآن و پیامبر بزرگ اسلام در روایات فراوانی جریان خلافت و وصایت پیامبر را به صورت مستقیم و غیر مستقیم به همگان گوشزد کردهاند، بهویژه در حجه الوداع که آخرین حج پیامبر اکرم بود، در منطقه غدیرخم و در حضور هزاران حاجی، و برای او از همگان بیعت گرفت. خلفای غاصب هم به این موضوع اذعان داشتند و علی را شایسته خلافت میدانستند.
در دین اسلام برخی احکام تعذیر دارد و عقوبتش به خاطر مصالحی است که باید اجرا گردد، لذا اجرای حدود الهی در حقیقت نوعی بازدارندگی از انجام مجدد آن توسط شخص خاطی و یا دیگران است؛ بعد از رحلت پیامبر، خلفاء در انجام آن دچار مشکل بودند، چرا که نمیدانستند حکم آن چیست و چگونه برخورد کنند.
ادعای برخی اهل سنت این است که دین اسلام در زمان خلیفه دوم گسترش یافت و دین اسلام تثبیت و ماندگار شد، و این را نوعی فتح و پیروزی بر ای عمر بن خطاب قلمداد میکنند و معتقدند که باید سپاسگزار زحمات این خلیفه بود و این در حالی است که خود عمر بن خطاب چیزی غیر از این را میگوید.