عمر
یهودیت از همان ابتدای تولد دین اسلام، علم مخالفت با این دین الهی را برداشت. لذا رسول خدا مسلمانان را از مصاحبت و همنشینی با افراد اهل کتاب منع میکرد و حتی با کسانیکه ارتباط و انسی با یهود داشتند، برخورد میکرد و آنها را از عواقب این کار میترساند، اما برخی بودند که همچنان به رفت و آمد با یهود اصرار داشتند.
وهابیون که در کار جعل، تحریف و توهین به مقدسات شیعه سابقهای درازمدت داشته و در بحثها و گفتگوهای علمی شدیدا کم آورده، تلاش کردند که در شبکههای ماهوارهای و سایتهای اینترنتی وابسته به خود، مادران چند تن از اهلبیت خصوصا مادر امام زمان را مورد اتهام قرار داده و به خاطر کنیز بودن، بدترین جسارتها را به آن بزرگواران کردند.
مصحف فاطمه (علیهاالسّلام) کتابی است به املاء جبرئیل و دستخط امیرمؤمنان (علیهالسّلام) که در آن تمام حوادث و اتفاقات آیندهی جهان تا روز قیامت ثبت شده و چیزی درباره حلال و حرام در آن وجود ندارد. وهابیون که چشم دیدن این فضائل را ندارند به میدان میآیند و این موضوع را دستاویزی برای حمله به عقاید شیعیان قرار دادهاند.
به اعتقاد شیعه مقام امامت انتصابی است و امام از سوی خداوند انتخاب میشود، ولی اهل سنت معتقدند که امامت انتخابی است و یکی از راههای انتخاب امام شورا است. اما در حقیقت شورا، راهبردی بود برای استمرار غصب خلافت.
باور و اعتقادی بی پایه و اساس در بین اهل سنت وجود دارد و آن اینکه چون ابوبکر و عمر پدر همسر رسول خدا هستند و چون عثمان داماد ایشان است، دلالت بر تقرب این افراد در نزد رسول خدا دارد و سبب عاقبت به خیری است. این سخن با وقایع تاریخی مانند کنار زدن از امامت جماعت و عزل از قرائت آیات برائت، و راندن از کنار بستر، منافات دارد.
در روایتی، مطلبی از زبان عمر بن خطّاب آمده که گویای اعتراف به بزرگی امام حسین میباشد در آن روایت آمده: «... عمر به امام حسین عرض کرد: آنچه بالای سر ما وجود دارد (و ما زیر سایه عزتّش هستیم) نخست از آن خداست، سپس به برکت وجود شما خاندان رسول خداست.» که به راستی اگر این سخن بر زبان یکی از شیعیان بیان شود وهّابیها چه میکنند؟
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «پس از من از ابوبکر و عمر پیروی کنید». این ادعایی است که از سوی برادران اهلسنت بیان شده است. در سند این روایت افرادی هستند که در ضعف ایشان از سوی خود اهلسنت شکی نیست. به عنوان مثال میتوان به عبدالملک بن عمیر اشاره کرد که فردی ضعیف است.
از جمله بدعتهایی که توسط عمر بن خطاب در دین گذارده شد، تحریم متعه بود این در حالی است که روایات متعدد کتب اهلسنت و عمل صحابه در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و دوران خلافت ابوبکر و بخشی از دوران عمر بن خطّاب و حتی پس از آن، نظر شیعه در حلّیت متعه را تایید میکند، امّا عمر بن خطّاب آن را تحریم کرد.
عدهای از مسلمانان با اجازه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) از مکه به سرزمین حبشه هجرت کردند و در سال هفتم هجری به مدینه بازگشتند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در فضیلت آنان میفرماید: مهاجرین از مکه به مدینه یک بار هجرت کردند و برای مهاجرین به حبشه (اهل سفینه)، دو هجرت محسوب میشود.
عالمان شیعی از دیرباز، برای اثبات حادثه جانسوز هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) از منابع مورد قبول وهابیت استفاده کرده و مدارک محکمی ارائه دادهاند. شاید این سوال به ذهن خطور کند که چرا متقدمین آنان این حقیقت تلخ را کتمان نکردند و حتی معاصرین از آنها نیز در کتب و تالیفات خود به این ماجرا اشاره میکنند.
از شاخصههای فرقهی وهابیت به پیروی از سرکرده و سردمدار خود، ابنتیمیه حرّانی به کارگیری کلمات و عبارات تند، زشت و اهانتآمیز نسبت به اهلبیت و شیعیان است؛ چنان که گویا فرهنگ استدلال و احترام به نظز مخالف، جایی نزد او و پیروانش ندارد. او و پیروانش در موضوع عزاداری سیدالشهداء نیز تعبیرات زشت و زنندهای به کار بردهاند.
اهل سنت بر این باورند که صحابه رسول خدا همگی عادل هستند و با این نظریه خط قرمزی دور آنها کشیدند و هرگونه اشتباه را از آنها به دور می دانند. با اینکه در تاریخ بسیار ثبت شده که برخی صحابه چه خطاهای بزرگی را انجام دادند. مثلا قتال معاویه علیه حضرت علی و یا متهم کردن عایشه به خلاف اخلاق و یا قتل عثمان که همگی به دست صحابه صورت گرفته است.
از شاخصههای فرقهی وهابیت به پیروی از سرکرده و سردمدار خود، ابنتیمیه حرّانی به کارگیری کلمات و عبارات تند، زشت و اهانتآمیز نسبت به اهلبیت و شیعیان است؛ چنان که گویا فرهنگ استدلال و احترام به نظز مخالف، جایی نزد او و پیروانش ندارد. او و پیروانش در موضوع عزاداری سیدالشهداء نیز تعبیرات زشت و زنندهای به کار بردهاند.
بسیار عجیب است که اگر تمام کتب روایی و تاریخی اهلسنت را زیر و رو کنیم، نه تنها یک مورد نماز تراویح خواندن عمر بن خطّاب را نمیبینیم، بلکه حلافت آن را مییابیم؛ حال آیا این پرسش مطرح نمیگردد که چرا خود عمر بن خطّاب که این بدعت را در دین گذارده، حتی برای یک بار هم که شده به آن عمل نکرده و نماز تراویح نخوانده است؟