صحابه، دلسوزتر از پیامبر نسبت به امت پیامبر
خلاصه مقاله
خداوند در قرآن، در تاکید بر امر وصیت به تمام مسلمانان، با صراحت دستور میدهد و خود پیامبر نیز به مسلمانان توصیه میفرمود، همچنین عایشه به فرزند عمر گفته است: «به او بگو: امت محمد را بدون چوپان رها نساز، و برای آنان خلیفهای برگزین، چرا که پس از تو از وقوع فتنه بر آنها بیمناکم.» و یا حفصه و عبدالله فرزندان عمر به پدرشان گوشزد میکنند که به فکر امت پیامبر باشد، و یا معاویه آن هنگامیکه وارد مدینه شد، تا از مردمان آنجا برای فرزندش یزید بیعت بگیرد، طی سخنانی به اطرافیانش اینگونه گفت: «از این واهمه دارم که امت محمد را برای پس از خود همچون گلهی بدون چوپان واگذارم.»
آیا این اهانت و جسارت به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیست که آن حضرت به اندازهی عایشه، حفصه، معاویه، عبدالله بن عمر، و ... به فکر امت خویش نبوده و پیامبر نداند که نباید آنان را بدون جانشین رها سازد؟
متن مقاله
خداوند در قرآن، در تاکید بر امر وصیت به تمام مسلمانان، با صراحت چنین دستور میدهد که: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ.[بقره/180] بر شما نوشته شده، هنگامیکه مرگ یکی از شما فرا رسد، به طور شایسته وصیت کند.» و خود پیامبر به مسلمانان چنین توصیه میفرمود که: «... ما حقّ امری مسلم له شیء یوصی فیه یبیت لیلتین الاّ و وصیّته مکتوبه عنده.[1] بر فرد مسلمان شايسته نيست ـ در موردی كه بايد وصيت كند ـ دو شب بخوابد مگر اينكه وصيت او مكتوب در نزد او باشد.»
پیامبر اکرم بنا به نقل تاریخ در مناسبتهای مختلف از جمله غدیرخم حضرت علی (علیهالسلام) را بهعنوان وصی و جانشین خود به مردم معرفی کرد و از ایشان برای او بیعت گرفت و باز به نقل تاریخ در لحظات بیماری منجر به رحلت ایشان، آن رسول مهربانی درخواست قلم و دوات کرد تا وصیتی را بنویسد که در نهایت منجر به اختلاف شدید در میان صحابه گردید و عدهای از ایشان مانع از نوشتن وصیتی شدند که به گفته پیامبر اکرم (تا مانع از انحراف امتش شود) که این امر مهم میسر نگردید، یعنی نگذاشتند تا این وصیت نوشته شود.
آن وقت چهطور بعضی از مخالفین و حتی برخی از صحابه[2] به خود این جرأت را میدهند که با بیشرمی بگویند پیامبر اکرم برای بعد از خود خلیفهای معین نکرده است!!! در حالیکه خود میدانستند درخواست پیامبر در آن لحظات سخت بیماری از ایشان، فقط و فقط تعیین و معرفی جانشین بود و بس. ظاهراً ایشان از پیامبر اکرم دلسوزتر و نگرانتر به امت پیامبر بودند تا خود پیامبر.
مثلاً عایشه به فرزند عمر بن خطاب اینطور گفته است: «... أبلغ عمر سلامی و فل له لاتدع امه محمد بلاراع استخلف علیهم و لاتدعهم بعدک هملاً، فانّی أخشی علیهم الفتنه.[3]... سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو: امت محمد را بدون چوپان رها نساز، و برای آنان خلیفهای برگزین، چرا که پس از تو از وقوع فتنه بر آنها بیمناکم.»
و یا حفصه و عبدالله دو فرزند عمر بن خطاب به پدرشان اینگونه گوشزد میکنند که به فکر امت پیامبر باشد: «... فسألنی عن حال الناس و انا اخبره. قال: قلت له انّی سمعت الناس یقولون مقاله فآلیت ان اقولها لک، زعموا انّک غیر مستخلف و انه لو کان راعی ابل او راعی غنم ثمّ جاءک و ترکها رایت ان قد ضیّع فرعایه الناس اشدّ...[3]... پدرم از اوضاع مردم از من میپرسید و من او را آگاه میساختم تا اینکه به او گفتم: مردم سخنی میگویند که بهخاطر آن، نزد تو آمده تا آن را با تو در میان بگذارم، مردم گمان میکنند که تو کسی را بهعنوان جانشین خود انتخاب نکردی، در حالیکه اگر برای گلهات چوپانی قرار داده باشی و او گله را بدون جانشین رها ساخته و نزد تو آید، اعتقاد به ضایع ساختن گله پیدا میکنی و حال آنکه رعایت حال مردم از رعایت حال گله بیشتر است...»
و یا معاویه آن هنگامیکه وارد مدینه شد، تا از مردمان آنجا برای فرزندش یزید بیعت بگیرد، طی سخنانی به اطرافیانش اینگونه گفت: «... انّی ارهب ان ادع امّه محمد بعدی کالضّأن لاراعی لها...[4] ... از این واهمه دارم که امت محمد را برای پس از خود همچون گلهی بدون چوپان واگذارم...»
در نتیجه آیا این اهانت و جسارت مستقیم به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیست که آن حضرت به اندازهی عایشه، حفصه، معاویه، عبدالله بن عمر، و ... به فکر امت خویش نبوده و پیامبر نداند که نباید آنان را بدون جانشین رها سازد؟
پینوشت:
[1]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، لبنان، کتاب الوصایا، باب 1 ج3 ص1005 حدیث2587.
[2]. همان، کتاب الاحکام، باب 91 ج6 ص2638. :«قال عمر بن خطاب... و ان أترک فقد ترک من هو خیر منّی رسول الله... اگر خلیفه معین نکنم به کسی اقتدا کردهام که بهتر از من بود و خلیفه معین نکرد و او پیامبر بود».
[3]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، کتاب الاماره، باب 2 ج3 ص1455 حدیث1823.
[4]. تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج3 ص248 (وقایع سنه 65 هجری).
افزودن نظر جدید