تصوف
هرگاه از طرف دشمنان و مخالفان اسلام، انحراف و بدعتی در دین خدا ایجاد شود، در زمان حضور امام معصوم (علیهالسلام) وظیفه ایشان و در زمان غیبت، وظیفه عالمان و فقیهان دین است تا با علم خود جلوی این انحراف و عقاید مسموم را بگیرند.
فرقه صوفیه سلطان علیشاهی گنابادیه، که دین خود را اسلام و مذهب خود را شیعه گذاشته، در اعمال و رفتارشان، مخالف دستورات اهلبیت (علیهمالسلام) عمل کرده و نه تنها در مقابل ائمهاطهار(علیهمالسلام) ایستادند، بلکه امامت آنان را هم زیر سؤال بردند.
تصوف را باید جریانی فرا فرقهای دانست و این مطلب از ارتباط بزرگان صوفیه همچون صفی علیشاه و ظهیرالدوله بهعنوان قطب دوم فرقه صفی علیشاهی با تشکیلات فراماسونر کاملا روشن میشود. ارتباط صوفیان با فراماسونرها تا زمان پهلوی نیز ادامه پیدا میکند. چنانچه گزارشی از ساواک به وابستگی پیروان فرقه صوفیه سلطان علیشاهی با تشکیلات فراماسونر اشاره میکند.
علاوه بر انحراف عقیدتی صوفیه، همه کسانی که این فرقه انحرافی را نقد میکنند، معتقد هستند ایشان با بیگانگان و استعمارگران ارتباط داشته و ماموریت دارند در میان شیعیان اختلاف ایجاد کنند. یکی از علمای شیعه درباره انتساب صوفیه به اجانب میگوید: «صوفیه، شیخیه و بهائیت، سه حدث هستند از یک مخرج.»
برخی از صوفیه، اولیای خود را به صرف داشتن کرامت، مورد قبول میدانند، اما برخی از متاخیرین ایشان کرامت را امری موثر در قبول شیخ ندانسته و آن را امری فرعی قلمداد میکردند. با وجود این دو تفکر در صوفیه مساله کرامتتراشی ظهور پیدا کرد و همین امر موجب شد تا کرامت واقعی در لابلای کرامات ساختگی گم شود.
يكي از كارهای صوفيه، رياضتهای غير مشروع و برگرفته از رياضتهای رايج بين مرتاضان هندی و بودائی و راهبان مسیحی، میباشد، که اسلام بهشدت با آن مخالفت کرده و این عمل را بدعت دانسته است.
یکی از انحرافات در حوزه عرفان پژوهی یکی دانستن منشا عرفان و تصوف است. برخی از شیعیان هنگام بحث از عرفان، به جای شروع کردن از پیامبر خدا (ص) و امیرالمومنین علی (ع) از شخصیتهای تراز اول صوفیه نام برده و آنها را بعنوان اولین عرفا مطرح میکنند. همین امر موجب انحراف در این حوزه میشود.
فرقهی صوفیه یکی از راههای رسیدن به کمال و فنای در خدا را، توبه واقعی میداند، اما توبهای که متصوفه از آن ذکر میکند، توبه از یک گناه عمدی است تا با استغفار و توبه همیشگی بر آن گناه بتواند به کمال و مقامات عالیه برسد.
صوفیه در قرن دوم بیشتر در سایه تعالیم اسلامی به سیر و سلوک عملی پرداخته و به مفاهیمی که بعدا در تصوف به وجود آمد، بی توجه بودند. اما در قرن سوم همین صوفیان به خاطر روی آوردن عموم مردم به تصوف و مخالفت علما با تصوف، رو به سوی تالیف آورده و تعلیمات صوفیه را به رشته تحریر درآورند.
ابتدای شروع تصوف با زهد فردی آغاز شد و در این زمان خبری از طریقتهای صوفیه نبود. از همین رو بزرگان صوفیه قدیم نیز در کلام خود به این مساله اشاراتی داشتهاند. مثلا ابن رویم گفته: «تصوف ایستادن است بر افعال حسن.»
به عقیده صوفیان کسانی که قادر به اعمال فوق الطبیعه هستند یعنی کرامات و خوارق عادت دارند از اولیای الهی بوده و این عمل را نشانهی نزدیکی به خداوند میدانند، در حالی که در قرآن و روایات، ملاک و نشانهی تقرّب یافتن نزد خداوند موارد دیگراز قبیل نماز، ذکر و دعا، انفاق، انجام دستورات الهی و اطاعت از معصومین (علیهمالسلام) عنوان شده است.
از جمله کسانی که به بزرگان صوفیه اعتراض دارد، احمد جامی معروف به شیخ ژنده پیل است. او بزرگانی را که مسند رهبری صوفیه را تصاحب کردهاند را مورد نکوهش قرار داده و معتقد است هر ناپیراسته و ناتراشیدهای خود را صوفی خوانده است. اگر اینطور باشد، به راستی کدام یک از ایشان صوفی واقعی است؟
سران تصوف براین عقیده هستند که تصوف، ریشه در قرآن و روایات معصومین (ع) دارد، به همین خاطر اصل و باطن اسلام نزد آنها است. ولی با گسترش تحقیق درباره تصوف، بعضی از سران و محققین صوفی به ناخالصی مسلک تصوف اعتراف کردهاند.
قرن سوم هجری را میتوان دورهای از تصوف دانست که به یکباره مردم، با سخنان، افکار و عقایدی از صوفیه همچون وحدت وجود، سقوط تکلیف، آتش زدن کعبه، بهشت و جهنم، آشنا شدند که تا آن روز ندیده و نشنیده بودند. این سخنان باعث شد موج انتقادات به سمت صوفیان برود. در این زمان، بزرگان صوفیه با حیله گری، صوفیان را متفاوت از مردم نشان داده و قائل به این شدند که صوفی که زندیق و کافر خطاب نشود، صوفی نیست.