امیرالمؤمنین
ابن تیمیه از رهبران فکری وهابیت، در کتابش در دفاع از قاتل امام علی(علیه السلام) میگوید: «على بن ابى طالب را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى كه از عابدترين انسانها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند.» همانطور که میبینید چه طور ابن تیمیه، قاتل امام علی (علیه السلام) را ستوده است. این در حالی...
وهابیت و سلفیون به تأسی از اجدادشان از اهانت و جسارت به ذوات مقدسه اهل بیت دست بر نمی دارند و به هر بهانه ایی که شده کینه و حقد خود را نشان می دهند. آنها حتی حاضرند که روایات را تقطیع کرده و خیانت در امانت کنند ولی به هدف شومشان برسند. غافل از این که نور خدا هرگز خاموش نمی شود.
بارها نویسندگان کناب های رد و نقد بر اندیشه های تکفیری سعی در ایجاد نوعی شباهت بین سلفیان و خوارج در زمان امیرالمومنین(علیه السلام) داشته اند.این واقعیت تاریخی به مرور زمان هر روز بیشتر عیان شده و هر روز جهت دیگری از جهات شباهت بین این دو جریان نمایان می شود. حکم به کفر حاکمان نیز از این دست شباهتها است.
خاندان بنی امیه از قبل از اسلام، رقیب سخت برای بنی هاشم بودند و این رقابت بر سر آقایی و شرافت، کار را به جایی رسانید که آنان از همان زمانها حقد و کینه درونی نسبت به این خاندان طیبه و پاک داشته باشند. و آن زمانی هم که حکومت به پیامبر رسید کینه آنها چند برابر گردید اما کاری از پیش نبردند. تا اینکه خلافت به حضرت علی(ع) رسید که معاویه علاوه بر این که دشمن حضرت بود به شیعیان هم سخت میگرفت
صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تابعین و تمامی علمای اهلسنت اعم از فقها و محدثین، حضرت علی (علیه السّلام) را پس از عثمان، از بقیه صحابه افضل میدانند و معتقد به خلافت آن امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) بعد از عثمان هستند، اما ابنتیمیه حرّانی حنبلی سرکرده وهابیت در خلافت آن حضرت تشکیک کرده و آن را انکار میکند.
«حارث بن حوت» نزد امام آمد و گفت: آيا چنين پندارى كه من اصحاب جمل را ( با این عظمت و جلیل القدر بودنشان مانند طلحه و زبیر) گمراه مىدانم؟ حضرت فرمودند: اى حارث! تو زير پاى خود را ديدى، امّا به پيرامونت نگاه نكردى، پس سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا بدانى كه اهل حق چه كسانى مىباشند؟ و باطل را نيز نشناختى تا باطل گرايان را بدانى.
برخی برای رد غصب خلافت امیرالمؤمنین که حق ایشان بود، قسمتی از کلامشان در نهج البلاغه را تقطیع کرده و اینطور جلوه میدهند که امیرالمؤمنین خود حکومت را حق خدادادیش نمیدانست، و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود نمیشمرد، در حالیکه سخنان امیرالمؤمنین که به صراحت خلافت را حق خود میدانست در نهج البلاغه موجود است.
اینکه امیرالمؤمنین پس از قتل عثمان فرمود: «مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید» اینطور نبود که ایشان حکومت را حق خود نداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود نشمارد، بلکه غصب خلافت و 25 سال انحراف، باعث شده بود برخی از خواص، از خلیفه انتظارات ناحقی داشته باشند که این کراهت و ارجاع دادن به دیگران، اتمام حجتی با آنان بود.
علمای اهل سنت بر این باورند که شیعه به کسی اطلاق میشود که پیرو حضرت علی باشد و معتقد است که جانشین پیامبر اکرم، علی است؛ طبق صریح آیه قرآن و روایات وارده از پیامبر اکرم، خصوصاً در جریان واقعه غدیر خم در حضور 120 هزار نفر که از حج برمیگشتند، اما از آنجا که حق همیشه آشکار است برخی از علمای اهل سنت نیز به انصاف سخن راندند.
امیرالمومنین(علیه السلام) عثمان را شایسته خلافت نمیدانست و از اینرو وقتی در شورای شش نفره دید که اکثریت با عثمان بیعت نمودند به آنان اعتراض نمود ولیکن پس از ایراد اعتراض، به خاطر حفظ مصالح اسلام و جلوگیری از ایجاد آشوب و درگیری، با عثمان بیعت نمود و در طول خلافت عثمان نیز برای مصالح اسلام و کاهش ظلم با او و خلافتش همکاری نمود.
شواهد بسیاری وجود دارد که عمر عملاً میخواست جانشینیِ پس از وی، به امیرالمؤمنین نرسد، بلکه عثمان خلیفهی پس از او شود. از آن شواهد، مدیریت حساب شده در نوع انتخاب اعضای شورای 6 نفره بود که تعداد مخالفین امیرالمؤمنین در آنها بیشتر بود و نیز حاکم قرار دادن عبدالرحمن، داماد عثمان، در صورتیکه اعضاء به دو دسته سه نفره تقسیم شوند.
یکی از موارد بسیار جدی که جامعه حق و حقیقت، مخصوصا در مسائل اعتقادی با آن روبرو است، مسئله شبهات است که متاسفانه در لباس پرسش و با لحنی دلسوزانه باعث به انحراف کشاندن گروهی از مردم شده است. امیرالمومنین (علیه السلام) علت نامیده شدن شبهه را به شبهه، بیان میفرمایند که شبهه شبیه به حق است و با آن مردم را اغفال میکنند.
امیرالمومنین (علیه السلام) به چند دلیل در شورای انتخابی خلافت، شرکت کردند: 1- کوشش برای حفظ وحدت و جلوگیری از تفرقه حکومت اسلامی. 2- ترتیب اثر دادن به احتمالی که برای انتخاب شدن حضرت برای خلافت وجود داشت. 3- اتمام حجت بر مخالفان. 4- اگر امیرالمؤمنین در این شورا شرکت نمیکرد، میگفتند او خود نخواسته که خلیفه شود.
اهل سنت به جهل یا جدی به برخی از خلفا و صحابه پیامبر، القابی را نسبت دادند که شایستگی آن را نداشتند؛ لذا افرادی مثل خالد بن ولید را که در فسق و فجور، معروف و مشهور است را به سیف الله ملقب کردند و این در حالی است که نه رسول خدا و نه در تاریخ اسلام میتوان گواهی بر این قضیه یافت، بلکه همه این القاب از امیرالمؤمنین اخذ شده است.