معنای ارجاع دادن خلافت به دیگران در کلام امیرالمؤمنین
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ در مورد معنای سخن امیرالمؤمنین که پس از قتل عثمان فرمودند: «مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید» باید ذکر کنیم که هر چند مشروعیت امامت از طریق نصب الهی تعیین میشود، اما فعلیت و مقبولیت آن منوط به بیعت و اقبال و پذیرش مردم است. امام علی (علیه السلام) در این خطبه (که فقط جملهای از آن تقطیع شده است) اشاره میکنند که شرایط فعلیت و مقبولیت هنوز کامل نشده است و موانعی وجود دارد، و با بیان مطالبی میخواهند بدین وسیله حجت را بر مردم تمام کنند، موانع را برطرف نمایند، تا آمادگی کامل مردمی محقق شود و عذر و بهانهای برای مخالفان وجود نداشته باشد.
چرا که ایشان در جمله بعدی فرمودند: «زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنهآمیز است و چهرهای گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقلها بر این پیمان استوار نمیماند. چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته مانده، آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه میدانم با شما رفتار میکنم و به گفتار این و آن و نکوهش سرزنش کنندگان گوش فرا نمیدهم.»[1]
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گفته است: «امامیه در مورد این جمله گفتهاند: کسانیکه آمده بودند با علی بیعت کنند، همان کسانی بودند که با خلفای قبلی بیعت کرده بودند و عثمان آنها را از حقوق و عطایا بهرهمند نکرده بود؛ چون بنی امیه اموال را در زمان عثمان از بین برده بودند. پس بعد از قتل عثمان به علی (علیه السلام) گفتند ما با تو بیعت میکنیم به شرط اینکه تو سیره ابوبکر و عمر را در میان ما اجرا کنی، چون آنها (ابوبکر و عمر) مال را برای خود و خاندان خود نمیخواستند. لذا از علی خواستند تا با او بیعت کنند به شرط اینکه او بیت المال را همانند ابوبکر و عمر میان آنان تقسیم کند، و علی نپذیرفت و از آنان خواست با کس دیگری که سیره آن دو را اجرا میکند بیعت کنند.»[2] او در جای دیگری از شرح خود از قول امامیه میگوید: «امیرالمؤمنین در اینجا صلاحیت خود را برای این منصب انکار نکرده است، لکن از فتنه کراهت داشته، ولی ابوبکر در جایی گفته است من بهترین و سزاوارترین شما برای این منصب نیستم.»[3]
علامه مجلسی نیز در مورد کلام امیرالمؤمنین چنین بیان کردهاند: «کسیکه در جزء جزء این کلام تأمل کند به روشنی در مییابد که معنای این کلام چیست. چون حضرت در جمله بعدی فرمودند: (امری در پیش است که دلها در برابر آن نمیایستد و راه ناشناس میشود) پس سبب نپذیرفتن حضرت وجود مانع است، نه اینکه ایشان برای امامت منصوب نشدهاند یا سزاوار این مقام نیستند.»[4] ایشان در توضیح این روایت میگوید: «کسانی مخاطب این کلام هستند که به طمع اینکه حضرت علی (علیه السلام) آنها را در عطایا و شرف و مقام ترجیح دهد، از حضرت درخواست قبول حکومت میکردند، و برای همین بود که طلحه و زبیر در روز دوم، بیعت خود را شکستند و حضرت را بهدلیل اینکه با همه به مساوات رفتار میکرد سرزنش کردند و همچنین عبدالله بن عمر و سعید بن عاص و مروان و امثال آنها، آنچه که میانشان تقسیم شد، نپذیرفتند، و حضرت در پاسخ این افراد بود که فرمود: مرا رها کنید و از کس دیگری درخواست نمایید، چون میخواست حجت را بر آنها تمام کند و به آنها اعلام کرد، در آینده با اموری روبرو خواهند شد، گوناگون و رنگارنگ، که نمیتوانند بر آنها صبر کنند و اعلام کرد که بعد از بیعت پاسخ طمعهای آنان را نخواهد داد و به هیچ سرزنش کنندهای توجه نخواهد کرد.»[5]
بنابراین اینطور نبود که امیرالمؤمنین حکومت را حق خداداد خود نداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود نشمارد، بلکه غصب خلافت و 25 سال منحرف شدن و بیراهه رفتن، باعث شده بود مردم و یا برخی از خواص، از خلیفه انتظارات ناحقی داشته باشند که این کراهت و ارجاع دادن به دیگران، اتمام حجتی با آنان بود.
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، دار الكتاب اللبنانی، ص136، خطبه 92. « فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً ـ لَه وُجُوه وأَلْوَانٌ ـ لَا تَقُومُ لَه الْقُلُوبُ ـ ولَا تَثْبُتُ عَلَيْه الْعُقُولُ وإِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ والْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ واعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ ـ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ ـ ولَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وعَتْبِ الْعَاتِبِ.»
[2]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج7، ص34. « إن الذين أرادوه على البيعة هم كانوا العاقدين بيعة الخلفاء من قبل و قد كان عثمان منعهم أو منع كثيرا منهم عن حقه من العطاء لأن بني أمية استأصلوا الأموال في أيام عثمان فلما قتل قالوا 1لعلي ع نبايعك على أن تسير فينا سيرة أبي بكر و عمر لأنهما كانا لا يستأثران بالمال لأنفسهما و لا لأهلهما فطلبوا من علي ع البيعة على أن يقسم عليهم بيوت الأموال قسمة أبي بكر و عمر فاستعفاهم و سألهم أن يطلبوا غيره ممن يسير بسيرتهما و قال لهم كلاما تحته رمز و هو قوله إنا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول و إن الآفاق قد أغامت و المحجة قد تنكرت.»
[3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص169. «لأن عليا ع لم يقل إني لا أصلح و لكنه كره الفتنة و أبو بكر قال كلاما معناه أني لا أصلح لها لقوله لست بخيركم و من نفى عن نفسه صلاحيته للإمامة لا يجوز أن يعهد بها إلى غيره.»
[4]. علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، ج32، ص38. «أن الظاهر للمتأمل في أجزاء الكلام حيث علل الامر بالتماس الغير باستقبال أمر لا تقوم له القلوب وتنكر المحجة وأنه إن أجابهم حملهم على الحق هو أن السبب في ذلك المانع دون عدم النص وأنه لم يكن متعينا للإمامة أو لم يكن أحق وأولى به ونحو ذلك ولعل الوجه في قوله (عليه السلام) " لعلي أسمعكم وأطوعكم " هو أنه إذا تولى الغير أمر الإمامة ولم تتم الشرائط في خلافته (عليه السلام) لم يكن ليعدل عن مقتضى التقية بخلاف سائر الناس حيث يجوز الخطأ عليهم.»
[5]. علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، ج32، ص36. «المخاطبون بهذا الخطاب [هم] الطالبون للبيعة بعد قتل عثمان، ولما كان الناس نسوا سيرة النبي واعتادوا بما عمل فيهم خلفاء الجور من تفضيل الرؤساء والاشراف لانتظام أمورهم وأكثرهم إنما نقموا على عثمان استبداده بالأموال كانوا يطمعون منه عليه السلام أن يفضلهم أيضا في العطاء والتشريف ولذا نكث طلحة والزبير في اليوم الثاني من بيعته ونقموا عليه التسوية في العطاء وقالوا آسيت بيننا وبين الأعاجم وكذلك عبد الله بن عمر وسعيد بن العاص ومروان وأضرابهم ولم يقبلوا ما قسم لهم فهؤلاء القوم لما طلبوا البيعة بعد قتل عثمان قال عليه السلام " دعوني والتمسوا غيري... " إتماما للحجة عليهم وأعلمهم باستقبال أمور لها وجوه وألوان لا يصبرون عليها وإنه بعد البيعة لا يجيبهم إلى ما طمعوا فيه ولا يصغي إلى قول القائل وعتب العاتب بل يقيمهم على المحجة البيضاء ويسير فيهم بسيرة رسول الله صلى الله عليه وآله.»
افزودن نظر جدید