مکاتب اهل سنت
بررسی وقایع تاریخی برای برخی بی فایده و بیهوده است، از این رو ارزیابی اتفاقات تاریخی را نبش قبر میدانند؛ در حالی که آیات قرآن، روایات و بزرگان دین اسلام به مسئله تاریخ، اهمیت ویژهای دادهاند. افزون بر آن میتوان ضمن عبرت گیری از وقایع تاریخی، نقشه راهی برای آینده نیز ترسیم کرد.
شبکههای ماهوارهای وهابی با تحریک اهل سنت ایران، آنان را دعوت به قیام میکنند؛ در بالای صفحه نمایش شبکه، روزشمار انقلاب قرار دادهاند. آنان خود میدانند که این نظام به حدی مقتدر است که این اغتشاشات در برابر آن همانند خاموش کردن خورشید با دهان است و مشغول کردن نظام به این قضایا برایشان کافی است.
یکی از جنایاتی که به دستور معاویه انجام شده، شبیخون زدن به مناطق مسلمان نشین بود و به این صورت میان مسلمانان ترس و وحشت ایجاد کرد و نظام بنی امیه را مستحکم کرد و امویان و مروانیان بیش از 80 سال بر مسلمانان صدر اسلام حکومت کردند.
عبدالحمید در نمازجمعه اخیر با اشاره به نبود آزادی در ایران و ظلم به مردم به عنوان یکی از مشکلات ملت ایران، اتهاماتی را مطرح کرد که ظلمهای شدیدتری نسبت به موارد مطرح شده، توسط معاویه در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع) و سلطنت بیست سالهاش صورت گرفته است؛ گویا عبدالحمید به عملکرد معاویه اعتراض دارد.
خالد بن ولید از طرف حکومت به سوی مالک و قبیله اش رفت و با وجود اینکه قصد جنگ نداشتند، دستور داد گردن مالک را زدند و همسرش را اسیر کرد و با او همبستر شد. این کار خالد از طرف ابوقتاده و عمر محکوم شد و عمر خواهان سنگسار شدن خالد شد؛ اما ابوبکر با خالد برخوردی نکرد و گفت اجتهاد کرده و در اجتهادش اشتباه کرده و ما شمشیر اسلام را در غلاف نخواهیم کرد و دیه مالک را از بیت المال پرداخت.
عمر، ابن مسعود و أبودرداء و أبومسعود أنصاری را زندانی کرد و گفت: حدیث نقل کردن شما از پیامبر اکرم (ص) بیش از حد شده است؛ آنان را در مدینه حبس کرد و اجازه خروج از مدینه را تا پایان خلافتش به آنان نداد. ابوهریره میگفت: من احادیثی نقل میکنم، که اگر در زمان عمر نقل میکردم، سرم را میشکست.
عبدالحمید در سخنرانی نمازجمعه هر هفته دست به انتقاد از نظام اسلامی می زند. وی در این هفته، با سوژه ای جدید سعی در تحریک احساسات دارد و قصد دارد با حمایت از اقلیتهای مذهبی، نظر آنان را جلب کرده و صف خود را در مقابل حکومت اسلامی مستحکم جلوه دهد. وی در این سخنرانی هم تشویش اذهان عمومی کرده و هم خلاف نظر فقهی مذهبش برای رضایت مخالفین اسلام سخن گفته است.
عدهای از مسلمانان با ابوبکر بیعت نکردند، ازجمله امیرالمؤمنین (ع) که عدم بیعت حضرت، ضربهای به اعتبار خلافت بود؛ اما ابن کثیر برای دفاع از مقدسات خود، تاریخ را تحریف کرده و دو بیعت برای امیرالمؤمنین (ع) ذکر میکند و برای توجیه بیعت دیر هنگام، قضیه غضب حضرت زهرا (س) را مطرح میکند و عظمت حضرت را نادیده میگیرد.
یکی از شبکه های ماهواره ای وهابی، به دنبال اسطوره سازی از عبدالحمید است و قصد دارد وی را به عنوان رهبر مخالفین مطرح کند؛ در حالی که ماهیت اغتشاشِ 100 روز قبل، ماهیت ضد دینی داشت و آنان از رهبر دینی که نمونه عملی کار او عملکرد طالبان و عربستان است متنفرند.
فضل بن روزبهان از علمای اهل سنت کتابی در رد نهج الحق علامه حلی نگاشته؛ در آن درباره حدیث «فاطمة بضعة منی» آورده است که همیشه خشم فاطمه (س) مساوی خشم خدا نیست؛ او نیز بشری است عادی که غضبش مانند غضب سایر انسان هاست. اگر اینگونه است، پس چه فرقی بین او و دیگران بود که پیامبر (ص) تنها خشم او را مساوی با خشم خود و خدا دانست، نه خشم دیگران را؟
عبدالحمید در سخنرانی نمازجمعه هر هفته دست به انتقاد از نظام اسلامی می زند. وی در این هفته، با پرداختن به حقوق زنان در جهت مخالفت با نظام اسلامی و خوشایند دیگر اعتشاشگران، سخنانی بیان کرده که عملکرد و سخنان خودش برخلاف این گفتههاست؛ او باید پیشنهاد خود را به کشورهای دوستش (افغانستان و عربستان) توصیه کند که حقوق زنان در آن کشورها رعایت نمیشود.
عبدالحمید در سخنرانی نمازجمعه هر هفته دست به انتقاد از نظام اسلامی می زند؛ وی در این هفته به جمهوری اسلامی، اتهام زده که کودکان را اعدام میکند که خلاف شرع است؛ در حالی که چنین اتفاقی در ایران نمیافتد و این قول کذب، مصداق تشویش اذهان عمومی است و مجازات دارد. ولی دقیقاً در عربستان این حکم خلاف شرع اتفاق افتاده است.
علمای فریقین با تأیید صدور و صحت روایت «فاطمة بضعة منی» اظهارات جالبی داشته و نتایج آن را بیان کردهاند که از جمله نتایج این حدیث، حرمت آزار و اذیت حضرت فاطمه (س)، برتری حضرت فاطمه (س) از ابوبکر و عمر، کفر دشنام دهنده به حضرت و عصمت ایشان است.
عدهای از مسلمانان با ابوبکر بیعت نکردند، ازجمله امیرالمؤمنین (ع) که عدم بیعت حضرت، ضربهای به اعتبار خلافت بود. نصوصی در کتب فریقین ذکر شده که نشان از بیعت اجباری و با اکراه دارد و سخن نووی در بی اهمیت بودن بیعت نکردن افراد، صحیح نیست؛ بلکه برای بیعت امیرالمؤمنین (ع) با ابوبکر ناچار شدند به خانه حضرت وارد شوند و ایشان را به زور برای بیعت به مسجد ببرند.