بهائیت
آیت الله صافی گلپایگانی، از مراجع عظام تقلید، بهائیان را کافر و نجس میداند و ازدواج با آنها را حرام و باطل دانسته است. ایشان آنها را اهل ذمه نمیداند و هرگونه ارتباط، دوستی، معاشرت و مجالست با آنها را جایز نمیداند. وی شرکت در جلسات بهائیان و خواندن کتب آنها را حرام میداند و فرموده: آموزش آنها جایز نیست و بر خلاف مصالح انقلاب اسلامی است.
یکی از اصول دوازدهگانه بهائیت، صلح عمومی و محکمهی کبرای بینالمللی است تا هرگونه اختلاف، درگیری، دعوا و نزاعی در جهان پیش آمد، برای حل و فصلش به این محکمهی کبرائی مراجعه کنند تا صلح عمومی برقرار شود. اما با کمی دقت در منابع بهائیان میبینیم که درگیری، نزاع و دعوا بین آنها بوده و سران بهائی، خودشان نیز به این اصل عمل نکردهاند.
مقام معظم رهبری، بهائیان را نجس میدانند و در صورت تماس آنها با اشیائی که در معرض استفادهی ما هم قرار دارند، فرمودهاند: باید مراعات مسألهی طهارت شود. ایشان معاشرت با بهائیان را جایز نمیدانند و آنها را دشمن دین و دنیای مسلمانان میدانند و فرمودهاند: همهی مؤمنین باید با حیلهها و مفاسد این فرقهی ضاله مقابله کنند
از دلایلی که مبلّغان بهائی برای انکار معاد میآورند، این است که قیامتی که مسلمانان به آن اعتقاد دارند، خلاف طبیعت و سنت الهی است! این پندار بهائیان، ناشی از آن است که آنان میرزابهاء را فعال مایشاء و خدای خود میدانند و کسی که إله او، موجود مفلوک و ضعیفی باشد، طبیعی است که قیامت در نظر او غیرمعقول آید.
از جمله همکاریهای فرقهی بهائیت با دولتهای استعماری، میتوان به فعالیت این فرقه در کشور ویتنام، در زمان جنگ مردم این کشور علیه دولت جنایتکار آمریکا، اشاره کرد که چگونه این فرقهی ضاله در زیر سایهی قدرت آمریکا، در این کشورِ در حال جنگ، تبلیغ خود را در زندانها و شکنجهگاهها انجام میدادند و عدهای از افراد سادهدل را فریب میدادند.
کسی که ادعای نبوت و نمایندگی الهی میکند، باید نشانههای الهی بودن خود را همراه داشته باشد، از جملهی این نشانهها، آوردن معجزه، صداقت در گفتار و داشتن اخلاق الهی است و این امور در علی محمد باب که مدعی بابیت بود، وجود ندارد. علی محمد باب بعدها پا را فراتر گذاشته و ادعای نبوت و در آخر نیز ادعای الوهیت کرد و در آخر هم توبه کرد.
دلیل و انگیزهی حساسیت و اقداماتی را که از سوی مسلمانان در مقابل بهائیت پیش آمده، میتوان درحمایت بهائیت از اسرائیل پیدا کرد، البته برای اینکه گمراهی بهائیت روشنتر از پیش نمایان شود، میتوان به یکی از گزارشهای ساواک در سال 46 که مبین کمک مالی بهائیان به بیت العدل برای مقابله با اعراب و مسلمین است، اشاره کرد.
حسینعلینوری در زمان حیات خود چندین بار ادعای خدایی نمود و مردم را به پرستش خود دعوت کرد. رهبران بعد از وی برای معقول جلوه دادن ادعای او دست به توجیهاتی زدهاند، از جمله اینکه مدعی شدهاند برای عبادت احاطهی علمی به معبود لازم است و چون ما نمیتوانیم به خدا علم پیدا کنیم، در نتیجه باید هنگام عبادت حسینعلی را مد نظر قرار دهیم.
آیت الله مکارم شیرازی، بهائیان را کافر حربی، نجس و مرتد میداند و هرگونه معامله یا کمک به پیروان این فرقهی ضالهی را جایز نمیدانند. وی رفت و آمد و رفاقت با افراد این فرقه را ممنوع اعلام کرده و فرموده: تنها در صورتی میتوان به این رابطهها ادامه داد که امید هدایت آنها وجود داشته باشد. همچنین ایشان ازدواج با آنها را جایز نمیدانند.
یکی از مباحثی که در بهائیت مطرح است و در عمل با گفتار بهائیان متناقض است، بحث عدم مداخله در امور سیاسی میباشد. رهبران بهائیت در گفتههایشان پیروان خود را به مداخله نکردن در امور سیاسی سفارش میکنند و میگویند هرکس در امور سیاسی مداخله کند، بهایی نیست و از بهائیان به شمار نمیآید. اما در عمل خلاف این را شاهد هستیم.
از قرآن کریم و روایات به دست میآید که عالم آخرت، جای تکلیف نیست؛ بلکه محل جزاء و پاداش است. در آیات متعددی از روز قیامت به روز جزاء یاد شده است، و یا به صراحت آمده است که در روز قیامت، پاداش اعمال انسانها بطور کامل و مستوفی داده خواهد شد؛ در نتیجه آخرت جای پاداش است نه سرای عمل و لذا تکلیفی در قیامت بر انسان وجود ندارد.
بهائیان قیامت را انکار کرده و آن را به ظهور حسینعلینوری تعبیر کردهاند؛ از دلایلی که برای انکار معاد مطرح میکنند «عدم امکان معرفت عالم ملکوت است»، در پاسخ به این شبهه سه جواب میدهیم: اولاً: معرفت اجمالی کفایت میکند، ثانیاً: ابزار شناخت منحصر در حس نیست و ثالثاً: حقانیت قیامت به وسیله ادلّهی عقلی به اثبات رسیده است.
پیروان بابیه و بهائیه، برای حفظ موجودیت خود، از احسایی و رشتی حمایت کرده و آنها را مبشر باب و بهاء میدانند. اشراق خاوری، بزرگترین نویسندهی بهائی، احسایی را بسان کوکب درخشندهای میداند که برای بیدار کردن فرقهی شیعه، مبعوث شده است و حاج میرزا جانی کاشانی، احسایی را برگزیدهی موحدین، صفوهی اخیار و برگزیدهی شیعیان دانسته است.
یکی از ادعاهای میرزا حسینعلی نوری، معروف به بهاءالله، ادعای امّی بودن است. با بررسی این ادعا در کتب بهائیان پی میبریم که نه تنها این شخص امّی نبوده و از علم الهی لدنی برخوردار نبوده است، بلکه با اثبات عدم امّی بودن بهاءالله، ثابت میشود که ادعای پیغمبری این شخص نیز کذب و دروغ بوده است و جهت عوامفریبی بوده است...