بهائیت
از جمله اصولی که بهائیت با تقلید از سایر ادیان، برای مترقی جلوه دادن خود بیان کرده است و ادعا دارد که این اصل بدیع است، اصل تحرّی حقیقت میباشد. اما در پاسخ باید گفت که این اصل نه تنها بدیع نیست، بلکه حکم عقل فطری نیز بدان اشاره دارد، به علاوه اینکه در دین مبین اسلام این اصل بوسیلهی آیات و روایات بصورت کامل بیان شده است.
فرقهی ضالهی بهائیت در امتداد وابستگی خود به دولتهای استعماری همچون انگلیس، هنگامی که کشور آمریکا را قدرت برتر دنیا مییابد، به جانب آن روی آورده و روابط نزدیکی را با آن کشور ایجاد میکند. حمایتهای کشور آمریکا و رؤسای جمهور این کشور از بهائیت، نظیر رِیگان و جورج بوش، نشانگر ماهیت باطل این فرقه است.
آیت الله بهجت (رحمه الله) بهائیان را کافر و نجس دانسته و معاملهی با آنها را مطلقاً جایز نمیدانند. عقد ازدواج با پیروان این فرقهی گمراه، طبق فتوای ایشان باطل است و اگر شخصی از روی جهل به مسأله با آنها ازدواج کرده باشد، عقد او باطل است و چنانچه زن بهائی با مرد مسلمان ازدواج کند، مستحق مهریه نخواهد بود...
یکی از تعالیم دوازدهگانهی بهائیت، این است که جهان بشری محتاج نفثات روح القدس است بدین معنی که جامعه بشری نیاز به دین و الهامات الهی دارد. بهائیان مدعی هستند که این تعلیم ویژه بهائیت است در حالی که با یک بررسی کوتاه مشخص میشود که در دین مبین اسلام، صدها سال قبل از به وجود آمدن بهائیت، این تعلیم مطرح و به عمل به آن سفارش شده است.
انبیای الهی در طول تاریخ تماماً ظلمستیز و در نبرد با ظالمین بودند. فرقهی بهائیت که خود را الهی میپندارد، مداماً در ارتباط و تحت حمایت دولتهای سلطهطلب و ظالم بوده است. سران بهائی وقتی قدرت سایر دولتها را برای حمایت خود کمرنگ میبینند، به آمریکا پناه میبرند. روابط و جاسوسی این فرقه برای آمریکا از سخنان رؤسای آن کاملا روشن میشود.
شعار جدایی دین از سیاست که از جوامع غربی سرچشمه میگیرد، در جهت تضعیف جوامع اسلامی و عدم توجه مسلمانان به احکام سیاسی و اجتماعی است. سران بهائی که خود از عمّال غرب و وابسته به دولتهای استعماری بودند، سعی در القای این شعار بین مسلمانان داشتند. اما چیزی که در واقع آشکار است نقض این حکم و شعار توسط بهائیان به کرات است.
یکی از اصول دوازدهگانه بهائیت این است که دین باید سبب الفت و محبت باشد. بهائیان و همچنین بهاءالله مدعیاند که این اصل را بهاءالله ابداع کرده و قبلاً در هیچ یک از ادیان وجود نداشته است. اما با یک بررسی اجمالی مشخص میشود که قبل از اینکه فرقهی بهائیت به وجود بیاید، دین مبین اسلام به این اصل پرداخته و سفارش به آن کرده است.
بهائیان همواره سعی میکنند آئین ساختگی خود را حق نشان دهند و با تمسک به آیات و روایات اسلامی، حقانیت این آئین را اثبات کنند و در این بین از هیچ گونه تفسیر به رأیی از قرآن ابائی ندارند، درحالی که علمای اسلام را متهم به تفسیر به رأی مینمایند. آنها حتی برخی از کلمات قرآن را بدون توجه به سخنان لغت شناسان عرب به نفع خود معنا میکنند.
رؤسای بهائیت به پیروی از سکولار مذهبان غرب، مداخله در سیاست را ممنوع کردهاند، به طوری که عبدالبهاء میگوید: ملاک خروج از بهائیت، مداخله در سیاست است. این درصورتی است که سیاست به معنای قدرت برای احقاق حقوق مردم است. به نظر میرسد هدف از بیان این حکم، همسویی و سکوت در مقابل استعمارگران و چپاول کشورهای مظلوم است...
بهائیان پیمودن راه برای زیارت قبور را جایز نمیدانند. این حکم بهائیان، از وهابیت گرفته شده و به نوعی همسویی با استعمارگران است؛ زیرا مقصود اصلی، جلوگیری از زیارت قبور ائمه اطهار میباشد؛ به علاوه عبدالبهاء که معتقد است زیارت اولیای حق پسندیده است، در نتیجه پیمودن مسافت، که مقدمهی آن هست، باید همین حکم را داشته باشد.
از جمله احکام بهائیان، حکم مجازات شخصی است که خانهای را آتش زده که باید او را سوزاند و همچنین در مورد کسی که شخصی را کشته، میتوان از قصاص وی صرفنظر کرد و او را به حبس اَبَد محکوم نمود. این احکام با اشکالاتی مواجه است، از جمله اینکه در این حکم، بین قتل و سوزاندن خانه، فرق گذاشته نشده و سوزاندن نمیتواند مجازات آتشزننده باشد.
در حالی که حوادث اخیر یمن و قتل عام هزاران انسان بیگناه قلب هر انسانی را جریحهدار میکند و حتی صدای بیتفاوتترین جوامع غربی را هم در آورده، باز هم میبینیم از بهائیان صدایی در نمیآید. آنها تابع اربابان اسرائیلی خود هستند و هر جا که منافع اسرائیل در خطر باشد وحدت عالم انسانیشان گل میکند و الا دیگران را اصلاً انسان نمیدانند.
از جمله احکام تأمل برانگیز بهائیت، حکم ایشان برای سارق است، مرحلهی اول: تبعید، مرحلهی دوم: زندان، مرحلهی سوم: گذاردن علامتی در پیشانی او. این حکم با اشکالاتی مواجه است از جمله: 1: حکم کلی بیان شده 2: برای زنان مجازات مشخص نشده 3: داغ زدن بر پیشانی در هیچ دینی سابقه نداشته و... که الهی بودن این حکم و آئین زیر سؤال میرود.
یکی از تعالیم بهائیت، تعلیم الفت دین است که بهائیان مدعیاند باید در دین الفت و محبت وجود داشته باشد و اگر چنین نباشد، دینی وجود ندارد. با نگاهی گذرا به بابیت میبینیم که بنیانگذار آن به این تعلیم اعتقادی نداشته و علاوه بر آن دستور جنگ و قتل و... صادر کرده است. پس بابیت دین نمیباشد و بهائیت نیز چون در ادامهی بابیت است، دین نیست.