زرتشت و باستان‌گرایی

06/19/1400 - 20:39

افراسیاب حریف پهلوانان ایران نشد، پس ناگهان پیشنهاد مذاکره و صلح داد. اما پادشاه ایران به فرمانده سپاه ایران گفت: «درِ بی‌نيازى به شمشير جوى، به كشور بُوَد شاه را آبروى». یعنی اقتدار و بی‌نیازی ایران در پناه شمشیر به دست می‌آید و این (قدرت تسلیحاتی) است که مایه‌ی آبروی شخص اول ایران است.

06/15/1400 - 10:34

سهراب در شاهنامه، هیچ شخصیت عقلانی و خردمندی ندارد. بله، پُرزور است. اما بسیار زود بازی می‌خورد. تا افراسیاب از او تعریف می‌کند، آب از لب و لوچه‌اش جاری می‌شود و قند در دلش آب می‌شود. حریص است و در عین حال، رگه‌هایی ضخیم از بلاهت در او هویدا است. در جنگ، گُردآفرید را شکست می‌دهد اما باز هم خیلی زود، فریب می‌خورد و دست خالی از مذاکره برمی‌گردد!

06/15/1400 - 10:30

رستم لباس تورانی به تن کرد و نیمه شب به اردوگاه تورانیان رفت تا از احوال آنان آگاه شود. در آن زمان، ژنده رزم، رستم را دید. ژنده رزم که بود؟ او برادر تهمینه (همسر رستم) و دایی سهراب بود. تهمینه، او را به همراه سهراب به سوی مرز ایران روانه کرد تا اگر رستم و سهراب یکدیگر را دیدند، آنان را به هم بشناساند تا مبادا آن دو با هم بجنگند. به هر روی، ژنده رزم در آن تاریکی از رستم پرسید: که هستی؟ رستم در پاسخ، مُشتی بر گردن او زد و ژنده‌رزم را کُشت!

06/15/1400 - 10:23

عشایر کوچ‌نشین در نظام ولایت فقیه از مالیات معافند. حتی نهادهای حکومتی مثل ستاد اجرایی فرمان امام و... بین آنان مواد مصرفی مثل آرد را به صورت رایگان تقسیم می‌کنند. به بسیاری از مناطق صعب‌العبور عشایری، برق‌رسانی هم شده و اکثر آنان از برق رایگان (یا بسیار بسیار ارزان) استفاده می‌کنند. اما کوروش هخامنشی نه تنها به عشایر رسیدگی نمی‌کرد بلکه از آنان مالیات سنگین هم میگرفت و تحقیرشان میکرد که باید بر پاهای کوروش بوسه بزنند.

06/15/1400 - 10:21

کوروش، با کاهنان حیله‌گر معبد اساگیلا (معبد بت‌پرستان مردوک) همدست شده بود. کوروش در منشور می‌گوید که من بت‌ها را به جایگاه قبلی (که جایگاه بسیار محترمانه‌ای بود) برگرداندم. تا مردم برای بت‌ها، غاز و مرغابی و کبوتر و... پیشکش کنند. طبیعی است که این پیشکشی‌ها مستقیم وارد شکم کاهنان می‌شد! کوروش حتی به صراحت، کسانی که به کاهنان معبد، سهمیه‌ (غذا و سرمایه و...) می‌دهند را ستایش کرده است.

06/15/1400 - 10:14

اسراییل، ایالات متحده امریکا و مزدورانش برای بار چندم، رسماً ایران را به حمله نظامی تهدید می‌کنند. اما جامعه آرام است. هیچ غلغله و اضطرابی بین مردم مشاهده نمی‌شود. در شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان، تعداد زیادی جوک ساخته و دست به دست می‌شود. ملت هم می‌خوانند و می‌خندند و به اشتراک می‌گذارند. آیا در سرتاسر تاریخ هخامنشی و ساسانی، مشابه چنین وضعی را سراغ داریم؟

06/15/1400 - 09:56

در روایات شاهنامه، پهلوانان ایران باستان، بیش از آنکه وجهه اخلاقی داشته باشند، تصویری زشت و کریه دارند. اغلب نه بویی از جوانمردی برده‌اند و نه از عقلانیت. گیو (Giv) و توس (Tus) برای اینکه یک دختر بی‌پناه را صاحب بشوند، با هم نزاع می‌کنند، و در انتها برای اینکه به دعوای ابلهانه‌شان پایان دهند، تصمیم می‌گیرند دخترک را سر ببرند! گناه دخترک چه بود؟ هیچ! که اگر گودرز سر نمی‌رسید، دخترک گوش تا گوش ذبح می‌شد.

06/11/1400 - 09:10

در سنت پیامبر و اهل بیت نباید به جانداران (از جمله سگ‌ها) آزار رساند. اما باید توجه داشت که در شریعت اسلام، سگ نجس است یعنی باید از رطوبت بدن آن پرهیز کرد. در دین زرتشتی هم سگ موجودی اهورایی شمرده می‌شود (برخلاف مورچه و لاک‌پشت و... که مخلوقات اهریمن شمرده می‌شدند). این‌ها جای خود، لیکن چنین نبوده که آریاییان باستان، سگ را به رختخواب خود ببرند!

06/11/1400 - 08:51

شاه سمنگان به رستم محبت می‌کند، به او خوشامد می‌گوید. اما رستم، به خاطر گم شدن اسبش، شاه و مردم سمنگان را تهدید می‌کند که اگر اسبم پیدا نشود، شما را سر می‌برم! نکته دیگر، مسئولیت‌گریزیِ رستم است. قهرمان شاهنامه، یک شب را در کنار تهمینه‌ی تازه عروس می‌ماند. بعد هم او را رها می‌کند و به دنبال عیاشی و زندگی عادی خودش می‌رود...

06/11/1400 - 08:48

حکیم ابوالقاسم فردوسی در بسیاری از بخش‌های شاهنامه، تصویری مایل به سیاهی، گمراهی و ظلمت از شاهان و جنگجویان ایران باستان نشان می‌دهد. برای نمونه روایت می‌کند که رستم پهلوان نامدار، بدون رخصت با اسبش وارد گندمزاری می‌شود. وقتی دشت‌بان به او اعتراض می‌کند که چرا اسبت را وارد گندمزار کردی، رستم گوش‌های آن مرد بیچاره را می‌کَنَد! بعد که چند از تن از پهلوانان به رستم اعتراض می‌کنند، رستم آنان را گردن می‌زند!

06/03/1400 - 18:43

در شاهنامه آمده که نوذر (پادشاه ایران)، به مردم ستم می‌کرد. مردم ایران، از سام (پهلوان بزرگ ایران) درخواست می‌کنند که نوذر را خلع کرده و خود به پادشاهی برسد. اما سام می‌گوید درست است که نوذر، بی‌لیاقت است اما از نژاد شاهان است ولی من از نژاد شاهان نیستم. پس نوذر به پادشاهی سزاوارتر است و شما ای مردم ایران! باید از پادشاه هرچند ستمگر اطاعت کنید وگرنه در آخرت، جایتان در جهنم خواهد بود.

05/31/1400 - 17:45

فردوسی روایت می‌کند: رستم با هفت جنگجوی ایرانی وارد شکارگاه افراسیاب تورانی می‌شود. سی هزار سرباز تورانی (که در این داستان، در مقش مدافعان وطنِ خود ظاهر می‌شوند) به سوی رستم می‌تازند. اما رستم و یارانش، بسیاری از آنان را سر می‌برند. چنان که زمین پر از اجساد بی‌سرِ سربازان تورانی شده بود. برخلاف ادعاهای باستان‌گرایان، فردوسی بسیاری اوقات از شاهان و پهلوانان ایرانی، تصویری مایل به سیاهی و گمراهی نشان می‌دهد.

05/09/1400 - 15:39

حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه می‌گوید: هنگامی که منوچهر به 120 سالگی رسید و مرگِ خود را نزیک دید، نوذَر را به جانشینی خود برگزید و به او وصیت کرد که دیندار باشد. چون گرویدن به دین خدا، عقل و اندیشه انسان را پاکیزه می‌کند. البته منوچهر فقط به همین اکتفا نکرده بود. او پیشتر، با تیغ تیز به سراغ بی‌دینان و بَددینان رفته بود.

05/07/1400 - 18:03

حکیم ابوالقاسم فردوسی در بسیاری از بخش‌های شاهنامه، تصویری مایل به سیاهی، گمراهی و ظلمت از شاهان و جنگجویان ایران باستان نشان می‌دهد. برای نمونه در داستان زندگی کی‌کاووس پادشاه ایران، به نوعی او را خونریز، متکبر و ابله می‌خواند. چنان که زمین را با ریختن خون‌ها فتح کرد. اما به این راضی نشد. پس در پی آن افتاد که آسمان را هم فتح کند!

صفحه‌ها