تاختن کِیکاووس به زمین و آسمان!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امروزه کتاب شریف شاهنامه، بسیار مورد سوء استفاده جریان باستانگرا قرار دارد. لیکن مسئله قابل توجه آنجاست که اکثر شاهنامهدوستان و فردوسیپرستان، چه بسا در طول زندگیشان حتی یک بار هم شاهنامه را نخوانده باشند. حکیم ابوالقاسم فردوسی در بسیاری از بخشهای شاهنامه، تصویری مایل به سیاهی، گمراهی و ظلمت از شاهان و جنگجویان ایران باستان نشان میدهد. برای نمونه در داستان زندگی کیکاووس پادشاه ایران، به نوعی او را خونریز، متکبر و ابله میخواند.
فردوسی روایت میکند: کِیکاووس (پادشاه ایران) پس از فتح مازندران، به سرزمین بَربَر لشکر کشید. شاه بربر با یارانش در برابر کیکاووس ایستاد اما همگی کشته شدند: «تو گفتى ز بربر سوارى نماند، بگرد اندرون نيزه دارى نماند.»[1] پس کهنسالان و ناتوانان بربرستان، از کیکاووس امان خواسته، به او باج و خراج دادند و جان سالم به در بردند. این گونه سرزمین بربر فتح شد. اما کیکاووس به ریختن خون در زمین اکتفاء نکرد.
کیکاووس در اوج قدرت بود که اهریمن، دیوها را گرد آورد و به آنان گفت: باید کیکاووس را از دین خدا، برگردانیم. پس، روزی کیکاووس برای شکار به صحرا رفته بود که یک دیو، خود را به شکل آدمیزاد درآورد. (دیو) نزد کیکاووس رفت، زمین را بوسید و به او گفت: تو با این همه فرّ و شکوه، سزاوار آن هستی که بر آسمانها پادشاهی کنی! همه زمین را گرفتی و همه چیز از آن تو شد، اکنون نوبت آن است که آسمان هم در دام تو باشد! کیکاووس که از غرور و افزونخواهی مست شده بود، فریب خورده؛ تصمیم گرفت که آسمان را تصرف کند.
کیکاووس دستور داد تا عدهای به کوه بروند و از آشیانهی عقابها، جوجهها را با خود بیاورند. پس آنها را با بهترین خوردنیها پرورش دادند. هنگامی که جوجهها به عقابهای غولپیکر تبدیل شدند، کیکاووس فرمان داد تا تختی بسازند. پس به چهارگوشه تخت، نیزههایی بلند بست و بر سر نیزه، گوشت بره قرار داد. سپس عقابها را به آن بست. وقتی عقابها گرسنه شدند، گوشت بره را دیدند و به طرف آن شتاب کردند. این گونه تخت را از زمین برداشته و پرواز کردند. عقابها به طمع دست یافتن به گوشت، با شتاب و قدرت، پر میزدند اما به گوشت نمیرسیدند. تا اینکه بر فرار ابرها، خسته شدند. پس فرود آمده؛ در آمل بر زمین نشستند. کیکاووس که بسیار ترسیده و رنجور شده بود. پهلوانان ایران، برای یافتن کاووس، به جستجو برآمدند. پس دریافتند که او در آمل فرود آمده است. گودرز پیر (از پهلوانان خردمند ایران) به همراهی دیگر نامداران، کیکاووس را یافتند و بسیار او را سرزنش کرده، او را بیخرد، خودکامه و نالایق نامیدند. پس کیکاووس، شرمسار، چهل شبانه روز، به درگاه خداوند، ناله کرد و اشک ریخت و از کردار خود ابراز پشیمانی کرد.[2]
پینوشت:
[1]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، برگه 155؛ میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 1، ص 348-350.
[2]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، همان، برگه 165-166. میترا مهرآبادی، همان، ج 1، ص 371-377.
نوشتار مرتبط:
افزودن نظر جدید