تصوف
صوفیه در کتب خویش آنچنان بزرگان شریعتگریز خود را دارای مقاماتی عرفانی معرفی کردهاند، که گویا عبادت و شریعت هیچ اثری در رسیدن به این مقامات نداشته است. چنانچه محمد معشوق، که صوفیان، معترف به بی نماز بودن او هستند را شخصیتی معرفی کردهاند که در روز قیامت، صدیقان آرزوی بودن خاک کف پای او را خواهند کرد!
برخی از صوفیه مکاشفه را اساس کار خود قرار داده و عقاید خود را بر اساس آن بنیانگذاری میکنند. از این رو شخصی همانند غزالی می گوید بر اثر ریاضتکشی و خلوتگزینی و متارکه درس، برای من مکاشفهای حاصل شد و در آن متوجه شدم که مذهب شیعه باطل است.
ابوالقاسم قشیری یکی از بزرگان صوفیه است که به اباحیگری صوفیان همعصر خود اعتراض کرده و به علت آنکه برخی از صوفیان نماز را ترک کرده و نسبت به برخی دیگر از احکام دین بیاعتنا بودند، آنان را به باد انتقاد گرفته است. او حتی معتقد است رهبران صوفیه شایستگی رهبری صوفیان را ندارند.
بیشتر صوفیه وقتی با نام فقها روبه رو میشوند، ایشان را علمای ظاهر مینامند و خود را علمای باطن و طریقت فرض می کنند. این درحالی است که اولین کسی که از لفظ "علمای ظاهر" کرد "سر جان ملکم" جاسوس انگلیسی بود و بدین طریق قصد داشت جایگاه علما را نزد مردم تخریب کند. صوفیه نیز به خاطر نقدهایی که از سوی فقهای شیعه به جریان تصوف وارد شده بود، از او تبعیت کرده و فقها را علمای ظاهر خواندند.
سران تصوف همواره منکر دشمنی و زاویه داشتن بزرگان خود با امامان حق در قرون نخستین هستند و بالعکس معتقدند که آنها از شاگردان و ملازمان ائمه اطهار(ع) بودهاند. اما شبلی از بزرگان همعصر جنید بغدادی با اهانت به ائمه اطهار(ع) و رافضی خواندن شیعیان و بیهوده تلقی کردن عمل شیعیان در اثبات ولایت ائمه اطهار(ع) این دروغ بزرگ صوفیان را برملا ساخته و از دشمنی صوفیان با شیعیان پرده برداشت.
شیخ بهایی از جمله علمایی است که صوفیه او را برای اعتباربخشی بهخود صوفی خواندهاند. در حالیکه خود شیخ میگوید که من وانمود کردم که فریب صوفیه را خوردم تا آنها را هدایت کنم. درواقع شیخ بهایی این چنین مصلحت دید که خود را به صوفیگری بزند تا نه تنها عموم صوفیان را هدایت کند، بلکه کشور و حکومت صفویه را از صوفیه پاک کند.
ری استارت از جمله جریانات خاصی است که مدتی با استفاده از نام و آموزههای صوفیه دست به جنجال زد و با مباحثی همچون شریعتگریزی و ولایت در تصوف، درصدد برآمد تا برای خود طرفدارانی را جذب کند. در حالیکه این تنها سواستفاده از تصوف بود و این جریان با تصوف در تضاد بود. چرا که شریعتگریزی صوفیانه، در ری استارت به شریعت ستیزی تبدیل شد و درپی آن مساجد زیادی را به آتش کشیدند!
در حالیکه بزرگان و قدمای صوفیه در قرون نخست، نسبت به کرامت بی اعتنا بودند، پیروان آنها سالها بعد کرامات زیادی برای آنها نقل کردند. تا جایی که محققین صوفی لب به اعتراف گشودند که بیشتر کراماتی که برای بزرگان سلف نقل شده است، طبق آنچه مردم تصور میکرده اند نقل شده نه برطبق واقعیت.
یکی از عقاید انحرافی فرقهی صوفیه، اعتقاد به وحدت وجود و موجود است که در آثار و اندیشه و اعمال آنان دیده میشود، که نسبت به این عقیده نادرست، علمای و اندیشمندان بسیاری با آنان مخالفت کردهاند که علامه جعفری از علمای معاصر، یکی از این افراد است که با دلایل کافی و محکم، عقاید آنان را مردود دانسته است.
صوفیان قرن چهارم همانند جعفر حذا و ابوالحسن پوشنجی معتقدند که در دوره ایشان جز از نامی از تصوف باقی نمانده است و تصوف امروزه به پوستهای بدون مغز شبیه است که محتوایی برای ارائه به مریدان ندارد. بنابراین گویی تصوف در همان قرون اولیه ماهیت ادعایی خود را از دست داده است.
برخی از بزرگان صوفیه قرن سوم که از جمله آنها حمدون قصار است به تصوف اشکال کرده و تصوف زمان خود را متهم به نفس پرستی کرده و معتقد است پیشینیان او برای عزت اسلام سخن میگفتند و در دوره او دنیا پرستی و نفس پرستی جای خود را گرفته است. همین امر از انتقادات صوفیه به جریان تصوف است که به مرور زمان بر انحرافات ایشان افزوده شده است.
صوفیه با ادعای حجاب بودن قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) راه شهود و دریافتهای شخصی را پیموده و ادعای عرشی بودن خود دارند. حتی برخی از صوفیه مدعی ارتباط مستقیم با خداوند متعال هستند. در حالیکه به فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تنها راه سعادت از طریق قرآن و عترت پاک او میباشد.
برخی از بزرگان صوفیه شریعت را فقط یک عادت فرض کرده، که صوفی واصل دیگر به آن نیاز ندارند. برخی دیگر از بزرگان صوفیه شریعت را عملی ظاهری و صوری میدانند، چنانچه دکتر غنی محقق شهیر صوفی، در کتب خود به این مسئله اشاره میکند که صوفی پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مصنوعی اجتماع و اخلاق مصنوعی عرفی مقید سازد!
برخی بر این اعتقادند که آنچه در بعضی کتب صوفیه به نام کرامت مطرح شده است در واقع کرامت نیست. زیرا وقوع اینگونه کرامات برای آنها ثابت نیست و در صورت وقوع نیز دلیل بر حقانیتشان نیست چون مرتاضین هم توانایی انجام امور خارق العاده را دارند.