تصوف
امام رضا (علیه السلام) در حدیثی برخی از اعمال صوفیان همانند آواز خوانی و دست افشانی و پایکوبی و داد و فریاد و عربده کشیدن را شیطانی و تبعیت از شیطان خوانده و میفرمایند همه صوفیان ریاکار و فریبکارانند و ایشان فریب دهندگان خدا و مومنان هستند.
بررسی سیره معصومین (علیهم السلام) و روش عبادت کردن آنان در شرایط، زمان و مکانهای مختلف نشان دهنده وجود تکلیف بر بندگان خداوند، حتی اولیای الهی است. بنابراین مساله اسقاط تکالیف شرعی که در میان صوفیه مطرح است، با مقایسه سیره حضرات معصومین (ع) واضح البطلان است.
هجویری از صوفیان قرن پنچم نسبت به صوفیه اعتراض داشته و معتقد است صوفیان این عصر علم تصوف را پاره کرده و آن را از بین بردند. او به تصنیف کتب توسط صوفیان اعتراض کرده و صوفیان را به سه قسمت تقسیم کرده و معتقد است هیچیک از صوفیان قدر کتب صوفیه را ندانسته و همگی درصدد بهرهبرداری شخصی از آثار صوفیه بودند.
سران تصوف براین عقیده هستند که تصوف، ریشه در قرآن و روایات معصومین (ع) دارد، به همین خاطر اصل و باطن اسلام نزد آنها است. ولی با گسترش تحقیق درباره تصوف، بعضی از سران و محققین صوفی به ناخالصی مسلک تصوف اعتراف کردهاند.
روایاتی زیادی از ناحیه امامان معصوم (علیهم السلام) مبنی بر وجوب تمسک به دین تا آخرین لحظه حیات وارد شده است. این روایات نشانگر واجب بودن طاعت خدای تعالی در زمان حیات انسان است؛ و همین روایات ادعای صوفیه را مبنی بر اسقاط تکالیف شرعی از انسان را در حالتهای مختلف رد میکنند.
برخی از صوفیه معتقدند در صورت دستیابی به کشف، وظایف عبادی از انسان ساقط میشود. در صورتی که آیات قرآن بر خلاف ادعای صوفیه را بیان میکند. از این رو تعارض ادعای مطرح شده از سوی صوفیه با آیات قرآن روشن میشود.
در هر عصر و زمان، زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود که در زمان غیبت، حضرت حجت بن الحسن العسکری(علیهالسلام)، قطب عالم امکان، امامت مردم را بر عهده دارند هر چند در پرده غیبت باشند. اما به عقیده صوفیه، تعداد اولیاء در هر عصر سیصد و پنجاه و شش کس است که با مرگ یکی، دیگری جانشین او میشود، که این عقیدهی آنان از اساس باطل و مردود است.
از کسانی که نقدهای جدی به تصوف کردهاند، سنایی غزنوی شاعر شهیر ایرانی است. او که خود به صوفیگری مشهور است، نقدهای ریشهای به صوفیگری کرده و برخی از بزرگان و اعمال و رفتار این طایفه را به استهزاء گرفته و آنها را در اشعار خود مذمت کرده است.
قرن سوم هجری را میتوان دورهای از تصوف دانست که به یکباره مردم، با سخنان، افکار و عقایدی از صوفیه همچون وحدت وجود، سقوط تکلیف، آتش زدن کعبه، بهشت و جهنم، آشنا شدند که تا آن روز ندیده و نشنیده بودند. این سخنان باعث شد موج انتقادات به سمت صوفیان برود. در این زمان، بزرگان صوفیه با حیله گری، صوفیان را متفاوت از مردم نشان داده و قائل به این شدند که صوفی که زندیق و کافر خطاب نشود، صوفی نیست.
به اعتقاد شیعیان، امام در زمان غیبت، حضرت حجت بن الحسن العسکری(علیهالسلام) است كه قطب عالم امکان بوده و به امر پروردگار در جهان، دارای ولايت تكوينی است بهگونهای که پایداری جهان و بقای اهل آن، بدون وجود امام محال خواهد بود. برخلاف عقیده منحرف صوفیه که وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف را برابر میدانند.
یکی از عوامل جدایی طریقت صوفیانه از شریعت محمدی (ص)، تاسیس خانقاه است. زیرا مومنین در مساجد ملزم به انجام امر شریعت هستند ولی صوفیه در خانقاه علاوه بر انجام ندادن امور شریعتی، دست به کارهایی میزنند که انجام برخی از آنها در اسلام مورد مذمت واقع شده است.
در دین مبین اسلام مسجد بعنوان محل عبادت مسلمانان معرفی شده است. اما صوفیان از محل عبادتی که خداوند برای مسلمانان در نظر گرفته دور شده و به جای آن روی به خانقاه آوردهاند. با تغییر محل عبادت صوفیه از مسجد به خانقاه و دوری اهل تصوف از مسجد و آموزههای اسلامی بر انحرافات صوفیه افزوده شده است.
انحرافات ایجاد خانقاه از مزایایی که صوفیه برای آن در نظر داشتند خیلی بیشتر بود. علاوه بر انحرافات عقیدتی که دامان عموم صوفیان را گرفته بود، برخی از انحرافات مخصوص خواص و بزرگان صوفیه شد. از جمله انحرافات بزرگان صوفیه در رابطه با خانقاه، دستاندازی به موقوفات خانقاهها و استفادههای ناروا از آن است.
یکی از انحرافات مهم در بین صوفیان، ترک شریعت است که این مسئله یکی از اشتراکات اساسی بین صوفیه و مسیحیت است، شریعتگریزی در مسیحیت توسط شخصی به نام «پولس» شکل گرفت که صوفیان نیز این عمل انحرافی را از آنان کپیبرداری کردهاند.